دولت آمریکا در آن سالها بزرگترین دوست شاه در جامعه بینالملل بود. مسئولان آمریکایی عموما شاه را انسانی با درایت و رهبری آگاه و مدیر میدانستند که هر چند اشکالاتی از جنس عدم رعایت حقوق بشر به سبک غربی بر کارش وارد بود؛ ولی در شکل کلی بر مردمش تسلط داشت و مردم ایران نیز وی را پدر خود میدانستند. نتیجه این تفکر اشتباه و نادیده گرفتن تظاهرات مردمی که آن روزها در خیابانهای تهران و دیگر شهرهای ایران جریان داشت؛ کمی بعدتر به شکل واضح خود را نشان داد.
«ايران، با رهبری خردمندانهی شاه، جزيرهی صلح و ثبات در يکی از پرتلاطمترين مناطق جهان است. اعليحضرتا، اين حقيقت، و احترام و ستايشی که مردمتان نثار شما میکنند، خود نشانگر قابليتهای رهبری شما است. سود بردن ما از درستی داوریهای شما و رايزنیهای گرانبهايمان با اعليحضرت، برای ما اهميت فراوان دارد. هيچ کشور ديگری در جهان به ما، از نظر امنيت نظامی، به اندازهی شما نزديک نيست. هيچ رهبر ديگری نيست که من برای او احترامی عميقتر و دوستی خصوصیای صميمانهتر داشته باشم».
این سخنان را جیمی کارتر رییسجمهور آمریکا شب سال نو 1978 در میهمانی که شاه به افتخار او در تهران داده بود، بر زبان آورد؛ اگر چه بعدها کارتر در مقام توجیه این سخنان گفت که اظهاراتش بر گزارشهایی که از تهران به دست او میرسیده منطبق بود.
کارتر در حالی این سخنان را با اطمینان کامل بر زبان آورد که دقیقا 12 ماه بعد شاه به همراه همسرش برای همیشه ایران را ترک کرد و اندکی بعد نیز انقلاب ایران به پیروزی رسید.
دولت آمریکا در آن سالها بزرگترین دوست شاه در جامعه بینالملل بود. مسئولان آمریکایی عموما شاه را انسانی با درایت و رهبری آگاه و مدیر میدانستند که هر چند اشکالاتی از جنس عدم رعایت حقوق بشر به سبک غربی بر کارش وارد بود؛ ولی در شکل کلی بر مردمش تسلط داشت و مردم ایران نیز وی را پدر خود میدانستند.
نتیجه این تفکر اشتباه و نادیده گرفتن تظاهرات مردمی که آن روزها در خیابانهای تهران و دیگر شهرهای ایران جریان داشت؛ کمی بعدتر به شکل واضح خود را نشان داد.
با پیروزی انقلاب ایران، دولت آمریکا و شخص جیمی کارتر تا اندازهای در شوک ناباوری فرو رفت که به راستی نمیدانست چه سیاستی را باید در قبال ایران در پیش گیرد. کارتر که هنوز انقلاب را باور نداشت، برای مذاکره با رهبران انقلاب به والری ژیسکاردستن رییسجمهور فرانسه متوسل شد.
سردرگمی آمریکا در آن روزها به جایی رسید که نحوه تعامل با دولت جدید ایران را هرگز درنیافت تا سرانجام مجبور به تحمل 444 روز اسارت دیپلماتها و اعضای سفارت خود در تهران شود.
شاید بتوان تسخیر سفارت آمریکا در تهران که دلیل اصلی سقوط کارتر در انتخابات ریاست جمهوری 1980 بود را به سخنان نسنجیده او در ژانویه 1978 در تهران مرتبط دانست.
اکنون بیش از سی سال از آن روزها گذشته است. جمهوری اسلامی با تغییر سیاستهایی که زمان شاه اجرا میشد، رفته رفته به جایی رسید که تعداد همپیمانانش در دنیا به تعداد انگشتان دست نیز نمیرسد.
اگر ونزوئلا (که هفت بار سفر رییسجمهورش به تهران، امری غریب و خارج از تمامی معادلات بینالمللی است) و سوریه را از ایران در این شرایط بگیریم، بزرگترین همپیمانان و دوستان دولت ایران را گروههایی چون حماس و حزبالله تشکیل میدهند.
در حقیقت جمهوری اسلامی تمامی سیاست خارجی خود را بر اساس تکیه بر حماس و حزبالله پیش میبرد و از آنها بسان نوک پیکان علیه جامعه جهانی استفاده میکند. دقیقا به همین دلیل است که آن فرمانده نظامی هنگامی که از شعارهای مردم ایران علیه غزه و لبنان به خشم میآید، حمایت جمهوری اسلامی از این گروهها را برای کشور، استراتژیک میخواند.
در بین گروههایی که در دوران جمهوری اسلامی مورد حمایت قوی آن قرار دارند، یک استثنا وجود دارد و آن، غیر از حزبالله لبنان نیست.
حزبالله لبنان در سال 1982 توسط ایران و به دست علیاکبر محتشمیپور که آن روزها سفیر ایران در دمشق بود تاسیس شد.
اعضای حزبالله که اکثرا از جنبش امل انشعاب کرده بودند، بعدها به خاطر پایبندی و التزام محض به ولایت فقیه با جنبش امل به اختلاف رسیدند که سرانجام این اختلاف به جنگ مسلحانه بین دو گروه شیعی رسید.
حزبالله در طول بیست و هفت سال تاریخ خود، همواره سعی داشته نیروهای ارزشی را به خدمت گرفته و رهبران آن هرگز ابایی نداشتند که ارادت و اطاعت محض خود از ولی فقیه در ایران را علنا ابراز دارند.
سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله در یکی از سخنرانیهای خود در اوج تنشهای سیاسی در لبنان و هنگامی که حزبالله را مجری سیاستهای ایران در منطقه میخواندند به صراحت گفت که ما مطیع ولی فقیه هستیم و به این ارتباط خود افتخار میکنیم.
حزبالله همواره خود را جنبشی ارزشی و حرکتی حق علیه باطل میداند و رویکرد رهبر جمهوری اسلامی را نیز چیزی غیر از این نمیداند. دقیقا به همین دلیل است که از آغاز جنبش سبز تاکنون هرگز حتی در مجالس خصوصی خود نیز نخواسته اندک تردیدی به خود در مورد حقانیت آقا و مولایش راه دهد.
وی که مدتهاست محبوبیت سابق خود در لبنان و کشورهای عربی را از دست داده، چندی قبل در سخنانی برای آنکه عملکرد سیاسی نامناسب حزبالله در لبنان را توجیه کرده و ایران را از آن مبرا داند، گفت که ایران به حدی در بحران پس از انتخابات ریاست جمهوری فرو رفته که دیگر فرصتی برای دخالت در امور لبنان ندارد.
دبیرکل حزبالله به عنوان بزرگترین دوست و همپیمان ایران در منطقه و چه بسا جهان، روز قدس در جبران اظهارات سابق خود، سخنانی را بر زبان آورد که در بخشی از آن نکتهای جدید مطرح شد و در بخش دیگر شاهد تشابه تاریخی غریبی بودیم:
«در حوادث اخیر ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری، تمامی دنیا بر سقوط نظام ایران تکیه کردند. برخی کشورها و رسانههای عربی نیز در این جنگ علیه نظام ایران شرکت کردند که همه آنها دقیقا مانند سال 2006 جنگ علیه لبنان و جنگ غزه شکست خوردند. ایران که باعث افتخار ماست هرگز شکست نخواهد خورد.
من ایران و رهبر فرزانه و با تدبیر، رییسجمهور و ملت آگاه آن را خوب میشناسم. این ایران امکان ندارد که دست از ملتهای منطقه و جنبشهای مقاومت در منطقه بردارد.
هر کسی که بر خارج شدن ایران از این دایره تکیه میکند، شکست خورده است. من امروز از آیتالله العظمی سید علی خامنهای و رهبران و برادران ایرانی به خاطر تمامی حمایتهای معنوی و سیاسی و مالی و باقی امور تشکر میکنیم».
این سخنان شباهت فوقالعادهای به اظهارات جیمی کارتر اندکی قبل از پیروزی انقلاب دارد؛ هنگامی که ایران را «جزیره ثبات» خواند.
کارتر و نصرالله هر دو بزرگترین و مهمترین دوستان دولت ایران بودند. کارتر بعدتر به خاطر عدم شناختش از مردم ایران، دیگر در انتخابات رای نیاورده و به رقیبش رونالد ریگان باخت تا عرصه فعالیتهای بشردوستانه را جایگزین سیاست کند. آیا نصرالله نیز چنین سرنوشتی خواهد داشت؟
در عین حال سخنان دبیرکل حزبالله حاوی نکتهی جدیدی بود. حزبالله که توسط ایران تاسیس شده و همواره مورد حمایت، معنوی، سیاسی، مالی و تسلیحاتی ایران قرار داشت؛ در هیچ روزی در تاریخ 27 ساله خود به دریافت کمک مالی و تسلیحاتی از ایران اعتراف رسمی نکرده بود.
سید حسن نصرالله در سخنرانی خود به مناسبت روز قدس برای نخستین بار به شکل علنی اعتراف کرد که از ایران سلاح و پول دریافت میکند و به وضوح گفت که تاکنون این موضوع را پنهان میکرده ولی دیگر لزومی به پنهانکاری نیست.
چنین اظهارات غریبی چه معنایی میتواند داشته باشد؟
آیا ایران در این شرایط قصد دارد حزبالله لبنان را فعال کند؟ چنین هدفی میتواند اندکی از بار فشارهای داخلی بر حاکمیت ایران کم کند؛ ضمن اینکه اهرمی قدرتمند در دست ایران برای مذاکره با غرب خواهد بود.
فراموش نکنیم هنگامی که در ماه می 2008، حزبالله بیروت را هدف اشغال مسلحانه قرار داد، دولت لبنان پس از آن تا زمانی که امیر قطر با ایران تماس نگرفت؛ هرگز تشکیل نشده و صلح و آشتی برقرار نشد.
به راه انداختن یک جنگ جدید توسط رهبران ایران، شاید تنها راهی باشد که بتواند رژیم حاکم بر ایران را از سقوطی نزدیک نجات دهد.
اگر چنین جنگی اتفاق نیفتد آنچه این روزها و به خصوص در روز قدس از جنبش سبز ایران دیدیم، سرانجامی جز پیروزی جنبش و سقوط استبداد و حاکمیت ظلم ندارد؛ خواه نصرالله و کارتر مخالف آن باشند یا موافق!