تفکری به صورت نرم، آهسته و گام به گام جریان یافته که هم انقلاب را از درون تهی میکند و هم نیروهای باسابقه و استخوان خردکرده انقلابی را یکی پس از دیگری از صحنه سیاست خارج میکند.
تفکری به صورت نرم، آهسته و گام به گام جریان یافته که هم انقلاب را از درون تهی میکند و هم نیروهای باسابقه و استخوان خردکرده انقلابی را یکی پس از دیگری از صحنه سیاست خارج میکند. در فرمایشات حضرت امام در«منشور روحانیت» این جریان در قالب نوعی تحجر و جمود که ظاهراً به نام دفاع از ولایت خود را مطرح میکند تعریف میشود، اما به یقین این جریان با مفهوم عقلی و کلامی ولایتفقیه بیگانه است. امام خمینی از این جریان با تعابیر مختلفی مانند جمودگرایی، مارهای خوش خطوخال، ولایتیهای دیروز و انجمن حجتیهایها یاد میکند. این جریان بنا بر عواملی نفوذ بیشتری پیدا کرد و به تدریج تفکر ضدفلسفی و ضدعقلی خود را بر عرصه حیات سیاسی و اجتماعی جامعه و بر نیروهای انقلابی تحمیل کرد.
متولیان این جریان کسانی هستند که اعتقاد به پیوند دین و سیاست نداشتند و به شدت با پیوند دین و سیاست در مقطعی از تاریخ ایران جامعه بیگانه بودند، هرچند که به ظاهری از دین چنگ میزدند. در تفکر اسلامی و در جهان سنت از این جریان به عنوان اشعریگری و در جهان تشیع با عنوان اخباریگری یاد میشود. جریانی که چندان توجهی به تفکر و عقلانیت در اداره کشور و به تبع آن مشورت ندارد. این جریان به دلیل شرایط بحرانی و غلبه شرایط اتمیزه شده بر جامعه در دوران حاکمیت بخشی از دوم خردادیها فرصت ظهور و بروز پیدا کرد و از دل لیبرالیسم فردگرای افراطیزاده شد. چون جامعه بیش از حد از رشتههای پیونددهنده تاریخی، فرهنگی واجتماعی خود دور شده بود- مخصوصاً از هویت انقلابی خود -عدهای توانستند با توجه به شرایط بحرانی، عطش و نیاز جمعی مردم را سیراب کنند. این جریان در شرایطی با تیزهوشیهایی که داشت و پشتیبانیهایی که از آن صورت گرفت توانست فضا را به دست بگیرد، در حالی که عقلانیت و تفکر لازم را نداشت و تنها ظاهری از آرمانهای انقلاب را یدک میکشید. این جریان با تفکر مردممحور و عقلمحوری که در مفهوم جمهوری اسلامی یا مردمسالاری دینی مورد تأکید امام و مقام معظم رهبری بود عملاً بیگانه است. متولیان این جریان هرچند دم از مردم میزنند، اما مسئله مردم برای آنها به عنوان یک ابزار به حساب میآید نه یک هدف. همه چیز حکم ابزار و وسیله دارد و هدف در قالب کسب قدرت و دستیابی به قدرت بیشتر تعریف میشود.
در بهترین حالت اگر بخواهم این اشعریگری سیاسی یا ارادهگرایی سیاسی را تفسیر کنم میتوانم بگویم که برای این جریان حکومت اصالت دارد، قدرت اصالت دارد نه معنویت، معرفت خدا و اخلاق. ما همواره معتقدیم که حکومت و قدرت در بهترین حالت وسیله است؛ هدف جای دیگری تعریف میشود. هدف اخلاق است، معنویت است و به تعبیر امام معرفت خداست آنجا که فرمود: «تمام تشکیلاتی که در اسلام از صدراسلام تاکنون بوده است و تمام چیزهایی که انبیان از صدر خلقت تا حالا داشتهاند و اولیای اسلام تا آخر دارند، معنویات اسلام است، عرفان اسلام است، معرفت است، در رأس همه امور این معنویات واقع است. تشکیل حکومت برای همین است، البته اقامه عدل است. لکن غایت نهایی معرفت خداست و عرفان اسلام».
اگر از متولیان این جریان سؤال کنیم-سؤال کردهام و جواب گرفتهام - که سیاست مقدم است یا اندیشه، میگویند سیاست مقدم است. در حالی که امام میفرمایند حکومت در بهترین حالت ابزار ضروری است. ایشان حتی اشارهای دارند که احکام الهی هم مطلوببالعرض هستند و میفرمایند: «اسلام حکومت با همه شئون آن است و احکام، قوانین اسلامی است. که شأنی از شئون آن است، بلکه احکام مطلوب بالعرض هستند و ابزاری برای پیاده کردن حکومت و گسترش عدالت».
باید گفت جامعه هم نیاز فردی دارد و هم نیاز جمعی. وقتی فقط به نیازهای فردی جامعه توجه شد وقتی بحث آزادی و توسعه سیاسی و حقوق شهروندی به معنای فردی را دنبال کردیم جامعه به دنبال عدالت و امنیت میگردد. در یک فضای نظمگرایانه و گرایش به عدالت اجتماعی و نیازهای جمعی جریان مورد بحث ظهور پیدا کرده. این آزادی فردی و مفرطی که در زمان دوم خرداد ایجاد شد یک عطش و نیازی به سمت نیازهای جمعی، عدالت و امنیت ایجاد کرد و چون این جریان در چنان موقعیت حساس و بحرانی به قدرت رسید دچار توهم و اسیر خودشیفتگی شد. به دلیل این توهم و خودشیفتگی است که نگاه انحصارطلبانه پیدا کرد. این جریان هیچکس غیر از خودش را محق نمیداند و به گونهای همه را «غیر» به حساب میآورد و به عوامل پیدایش خود نیز بیاعتناست. همه را مخالف پنداشته و احساس میکند میتواند منجی باشد. تفکری که بهترین تفسیرها را امام در منشور روحانیت درباره آن به کار برده است.
آنها گام به گام جلو میآیند و عرصههای مختلف را درمینوردند و سنگرهای مختلف را فتح میکنند. رنگ و لعاب دینی هم به خودشان گرفتند. به شدت نگاهشان سطحی و قشری است. به شدت ضدفلسفه و ضدعرفان هستند و از نگاه حکیمانه و فیلسوفانه دورند.
این جریان تحت شرایط بحرانی ظهور یافت نگاهش به ولایت نگاه خاص است و به مبانی عقلی و کلامی ولایت فقیه بیاعتناست. نگاهی کاملاً تکلیفگرا و تبعیتگرا به انسان داشته و از درک حقمدار بودن انسان چه به اعتبار اسلامیت و چه به اعتبار جمهوریت در نظام جمهوری اسلامی بیاعتناست.
بارها ما اعلام کردیم پاشنه آشیل جریان کنونی آزادی است. این جریان قرائتی از عدالت را دنبال میکند که ابعاد سیاسی و فرهنگی در آن مشهود نیست و بیشتر وجه اقتصادی عدالت را آن هم در بعد توزیعی دنبال میکند. به دلیل اینکه حیات این جریان در گرو امنیتگرایی جمعی و عدالتگرایی- با یک تفسیر خاص - است باید مدام حیات خود را توجیه کند. که توجیه این حیات در گرو یک فرهنگِ ستیز و دیگرسازی و مرزبندیهای اجتماعی و فرافکنی است. یعنی نگاه غیرمعقول، غیرعادی و غیرطبیعی و نگاه مفرط به بیگانه به قیمت نادیده انگاشتن ضعفها و کاستیهای داخلی. ما منکر توطئههای بیگانه نیستیم، اما بیش از حد هم نباید برای بیگانه وزن قائل شد. یعنی نباید هر اتفاقی در کشور را توطئه بدانیم. این باعث میشود نتوانیم مسائل داخلی خود را واقعبینانه ببینیم.
این جریان خیلی آسان به پیروزی رسیده است و از ابزارهای هژمونیک هم خوب بهره برده و به نظر میرسد برخی از تئوریهای مدرن غربی را هم خوب میداند. از ابزار رسانهای هم خوب استفاده کرده و توانسته هژمونی خود را هم گسترش دهد. این جریان همه را تاریک میبیند و هرکسی که غیر از خودش میاندیشد را میخواهد از صحنه خارج کند. آن عقلانیت لازم و مشورتپذیری و نقدپذیری لازم را هم ندارد و روزبهروز سعی میکند پایههای قدرت خود را تحکیم بخشد. شاید در یک کلام بتوانم بگویم قدرت برای این جریان یک هدف است که من بارها از آن با عنوان «ماکیاولیسم مذهبی» یاد کردم. تفکر ماکیاولی این بود که قدرت و حکومت هدف است. یعنی حکمران میتواند برای حفظ قدرت خودش دست به هر کاری بزند. به تعبیر ماکیاولی، شهریاران در تاریخ برای حفظ قدرت خود دست به هر کاری زدهاند و این توصیهای برای سایر حکمرانان است. آنچه که در غرب رخ داد به دلیل جدایی اخلاق از سیاست ماکیاولیسم سکولار را دامن زد. اما در ایران به دلیل تلفیق اخلاق و سیاست خطر ماکیاولیسم مذهبی کشور را تهدید میکند که آسیب آن هم متوجه سیاست است و هم متوجه اخلاق. اینجا هدف دینی است. این جریان از ابزارها و نهادههای دینی استفاده میکند تا پایههای قدرت خود را تحکیم بخشد.
در هرحال با یک جریان پیچیده روبهرو هستیم که در بستری از توهم، خودشیفتگی و غیرگرایی دارد منافع خودش را دنبال میکند. اما برای تحلیل این ماجرا تفکر و تحقیق بیشتری باید کرد. این جریان درصدد از میان بردن ریشه عقلانی ولایت است و در درازمدت این اتفاق رخ میدهد، اگر جلوی این جریان گرفته نشود.