نویسنده در این مقاله با خطاب قراردادن نوجوانان به بحث درباره اختلاف بین آنان و والدین در خانوادهها پرداختهاست
لباسی که میپوشی، غذایی که میخوری، تزیین اتاقت، جایی که میروی و اینکه چگونه میخواهی به آنجا بروی، افرادی که با آنها رفت و آمد داری، شبها چه موقع به رختخواب میروی، اسم فیلمی که در سینما دیدهای و بسیاری دیگر، موضوع پرسش از سوی والدین توست.
حتماً از خودت میپرسی این همه پرسش برای چیست؟ آیا این سوالات در سایر خانوادهها نیز مطرح میشود؟ چرا من اینقدر عصبانی میشوم و دعوا میکنم؟
در واقع موضوعاتی که در بالا مطرح شد نمونههایی است از صدها موردی که پدر و مادرت کنترل آن را سالها بهدست داشتند، از زمانی که تو کودکی بیش نبودی. در تمام این سالها تو یک کلمه هم چیزی نگفتی و شکایتی نداشتی، والدینت درباره همه مسائل مربوط به تو تصمیمگیری میکردند، از صبحانهای که صبحها میخوردی تا اسباببازی که در طی روز با آن بازیمیکردی تا پیژامهای که شب میپوشیدی، حتی ساعت خواب و بیداری تو در کنترل آنها بود.
آن چیزها همه خوب بود. همه بچهها به چنین کمک و پشتیبانی نیاز دارند، زیرا آنها نمیتوانند از خودشان مراقبت کنند و در زمینههای مختلف کوچک و بزرگ زندگیشان تصمیم بگیرند.
اما بتدریج کودکان رشد میکنند و نوجوان میشوند، تو هم همینطور. بخشی از نوجوان بودن هم شکلگیری و گسترش هویت است، چیزی که متفاوت و جدا از والدین توست. نوجوانان و جوانان به طور طبیعی نقطهنظرات، افکار و ارزشهای خود را درباره زندگی خلق میکنند و به این ترتیب هویت خود را میسازند. همین ساختن است که آنها را آماده می سازد تا به بلوغ و بزرگسالی گام بگذارند.
اما همانطور که تو تغییر میکنی و به شخص جدیدی تبدیل میشوی که کارهایش را خودش انجام میدهد و تصمیماتش را خودش میگیرد، والدینت ممکن است دوران سختی داشته باشند، منظورم سازگاری با شرایط جدید توست. آنها هنوز به توی جدید عادت نکردهاند، آنها فقط تو را بهعنوان کودکی میشناسند که همه کار برایش میکردند و همه تصمیمها را برایش میگرفتند و او هیچ اعتراضی نداشت و نه تنها اصلاً باکش نبود که راضی و خوشحال هم بود.
این دوران گذار برای تو و سایر دوستان و همسنوسالهایت در بسیاری از خانوادهها منجر به برخوردها و جنگهای زیادی با پدر و مادرها میشود.
تو میخواهی دیوار اتاقت را با پوسترهایی که دوست داری بپوشانی، آنها هنوز نمیتوانند درک کنند که چرا تو دیگر نمیخواهی همان عکسهای قشنگ کودکیات روی دیوار باشد. تو فکر میکنی اشکالی ندارد که با دوستانت هر روز پس از مدرسه برای قدمزدن به خیابانها بروی ولی آنها ترجیح میدهند که تو عضو یک تیم ورزش شوی و به طور جدی ورزش کنی. به نظر تو میرسد که میتوانی ساعتها روی کامپیوتر بازی کنی ولی آنها از تو میخواهند که بیشتر روی درسهایت تمرکز کنی.
می خواهم به تو بگویم که برخوردهای اینچنینی بین والدین و نوجوانان خیلی معمول است. این موضوع فقط خاص کشور ما نیست، همه جای دنیا همین است. در این میان نوجوان عصبانی میشود زیرا احساس میکند که والدینش به او احترام نمیگذارند و به او فرصت نمیدهند که کاری که دوست دارد انجام دهد. والدین هم عصبانی میشوند زیرا آنها عادت ندارند که کنترل نکنند یا اینکه مخالف تصمیم یا عمل نوجوان خود هستند.
وقتی تعارضهای اینچنینی وجود دارد احساسات خیلی آسان جریحهدار میشود و موضوعات پیچیدهتر مانند دوستانی که تو انتخاب کردی و داری، نحوه برخوردت با اطرافیان و یا حتی نگرش سیاسی یا اجتماعی تو میتواند موجب نزاعها و برخوردهای لفظی بزرگتری نیز بشود.
یک چیز را از من بپذیر. من یک روانشناس و یک مادرم. والدین تو همواره میخواهند از تو حمایت کنند و تو را امن و سلامت نگهدارند، برای آنها فرقی نمیکند که تو چند ساله هستی و یا حتی چطور فکر میکنی.
حالا بگذار یک خبر خوب هم به تو بدهم. در بیشتر خانوادهها این بحثها و کشمکشها کاهش پیدا میکند. میدانی چرا؟
چون والدین تدریجاً با حق نوجوان خود بیشتر آشنا میشوند، حق او مبنی بر اینکه او میتواند و باید نقطه نظرات خود را داشته باشد، او میتواند و باید هویت خود را داشته باشد که متفاوت از آنهاست. ولی این تغییر یعنی سازگار شدن نوجوان با والدین چند ماه یا گاهی چند سال بهدرازا میکشد، با تمام فراز و نشیبش و با تمام کم و زیاد شدنش.
تو در این فاصله میتوانی یک کار خیلی مهم انجام بدهی. ارتباط خوب برقرارکن. یعنی سعی کن با والدینت به بهترین وضعی که میتوانی رفتار کنی و ارتباط مناسب برقرار کنی.
گاهی ممکن است به نظرت برسد که این امر غیرممکن است. به نظرت برسد که آنها نمیتوانند تو و نظرات و اعمالت را ببینند و بپذیرند و هرگز هم نخواهند دید و نخواهند پذیرفت.
اما چنین نیست. مطمئن باش که صحبت کردن و ابراز نظرات و احساسات میتواند به تو کمک کند تا احترام بیشتری از سوی والدین برای خود کسب کنی و حتی ممکن است بتوانی به مصالحههایی هم دست پیدا کنی که هم تو و هم آنها را خوشحال کند.
منظورم از مصالحه این است که هر یک از دوطرف به خواست کامل خود نمیرسند اما روی حداقلهایی میتوانند توافق کنند و یا با دادن امتیاز به دیگری و گرفتن امتیاز از او راضی شوند. مانند وقتی که پدر و مادرت با تماشای تلویزیون در زمان امتحانات کاملاً مخالفند و تو هم میخواهی هر روز ساعتها تلویزیون تماشا کنی. در این حالت ممکن است به توافق برسید که هر شب بتوانی فقط یک فیلم یا برنامه دلخواهت را تماشا کنی. یا تو میخواهی هرروز پس از مدرسه برای گردش با دوستانت ساعتی بیرون از خانه باشی و والدینت کاملاً با این برنامه مخالفند. توافق شما میتواند این باشد که فقط دو روز در هفته بیرون بروی.
شکل دیگر مصالحه این است که یک طرف با دادن یک امتیاز، امتیازی نیز ازطرف مقابل میگیرد. مثلاً اگر تو قبول کنی که اتاقت را کاملاً تمیز و مرتب کنی آنها هم قبول میکنند که تو پس از مدرسه با دوستانت به گردش بروی. یا ممکن است توافق کنید که تو درطول هفته روی درسهایت بیشتر متمرکز شوی و روز تعطیل ساعات بیشتری روی کامپیوتر صرف کنی. یا شاید بتوانی با کمک کردن در خرید خانه باعث شوی که آنها به شب دیرخوابیدن تو معترض نشوند.
به خاطر داشته باش که پدر و مادرت هم روزی مثل خودت نوجوان بودهاند و در بیشتر موارد میتوانند بفهمند که در ذهن تو چه میگذرد و میتوانند با تو همدلی و همراهی کنند و رابطه آرام و دوستانه با تو برقرار سازند.