نویسنده با اشاره به حکم تبعید احمد زیدآبادی، روزنامهنگار ، بر این باور است که «اندیشه» را نمیتوان مانند صاحباش تبعید کرد.
گناباد (جویمند) تا همین چند روز پیش، شهری بود از شهرهای ایران. چه بسیار ایرانیانی که حتی نمیدانستند گناباد در کجای جغرافیای ایران نشسته است؛ چه رسد به اینکه بدانند بزرگترین و قدیمیترین قنات جهان در این شهر است. چه بسیار که نمیدانند گناباد همان «جنابد»ی است که حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامهاش از آن بارها یاد کرده؛ آنجا که مدفن «پیران ویسه»، وزیر کاردان افراسیاب است. و شاید کسی باور نکند که گناباد، با جمعیتی حدود چهل هزار نفر، در زمرهی مناطقی قرار میگیرد که بیشترین آمار حوادث جادهای را بهخود اختصاص داده است.
گناباد اگر با زعفران معطر است و با هوای گرم و خشک، معروف؛ حالا چند روزی است که شهره شده به میزبانی روزنامهنگاری که در محکومیتاش، تبعید پنج ساله به این شهر نیز آمده است. اگر روزی قرار بر اجرای این حکم باشد، احمد و خانوادهاش باید حدود 250 کیلومتر از مشهد به سمت جنوب خراسان طی طریق کنند تا در چند کیلومتری آرامگاه ملا سلطان محمد بیدختی گنابادی، مشهور به سلطانعلیشاه، صوفی و عارف بزرگ قرن سیزدهم هجری، و قطب سلسله نعمتاللهی سلطانعلیشاهی، سکنا گزینند.
خوشبختانه احمد خود بچه «جنوب» و کویر و گرماست (سیرجان)؛ آنجا که دکتر شریعتی در توصیفاش نوشت: «آنچه در کویر زیبا میروید، خیال است! این تنها درختی است که در کویر خوب زندگی میکند، میبالد و گل میافشاند. خیال این تنها پرنده نامرئی که آزاد و رها همهجا در کویر جولان دارد.» پس احمد با گناباد مشکلی نخواهد داشت. گناباد و کوهها و کویرهای اطرافاش، انار و انگور منطقه و گلهای زعفران این خطه نیز، بهقدر لازم برای همسرش، و نیز پویا، پارسا و پرهام، پسراناش، واجد جذابیت خواهد بود.
جالب اینجاست که هنوز هیچ اتفاقی رخ نداده (و خانواده زیدآبادی به گناباد نرفته)، آقایی که در مجلس شورای اسلامی حضور دارد و عنوان حقوقی و رسمیاش، «نماینده مردم گناباد و بجستان در مجلس هشتم، و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی» است، در دیدار با رییس قوه قضائیه، نسبت به تبعید زیدآبادی به گناباد ابراز خطر و انتقاد کرده و گفته است: بیش از 10 هزار دانشجو در این شهرستان مشغول به تحصیل هستند و حضور تبعیدیها در این شهرستان اثرات منفی بهجا میگذارد.
یکی از سایتهای نزدیک به محافظهکاران و همسو با احمدینژاد گزارش داده که وی (مهدی مهدیزاده) مراتب اعتراض و نگرانی خود، امام جمعه و فرماندار شهرستان گناباد را بهخاطر تبعید زیدآبادی به آن شهرستان اعلام کرده است. در خبر مزبور آمده است که فرد معترض، از سوی مردم منطقه هم «ابراز نگرانی» کرده است. هرچند نگارنده ندانست که چگونه میتوان میان این ابراز نگرانی و آن احساس خطر متکی بر حضور 10 هزار دانشجو در این منطقه از ایران را جمع کرد و توجیه نمود. وی درعینحال افزوده است: در رژیم گذشته علما به گناباد تبعید میشدند ولی باید حساب علما را از این قضیه جدا کرد و ایندو موضوع جدای از هم و با دو اثر روحی و روانی متفاوت است.
کسی چه میداند، شاید تا هنگامی که زیدآبادی و خانوادهاش در گناباد مستقر شوند، وضع صادرات زعفران تغییر کرده باشد؛ چنان که شاید وضع پستهکاران گناباد بهبود یابد و طرح بیمه رایگان مزارع و باغها که مسکوت مانده، محقق شود. خطرات و حوادث ناشی از خشکسالی، کشاورزان و باغداران منطقه گناباد را به قشری ورشکسته و بدهکار به سیستمهای بانکی تبدیل کرده است. همانگونه که شاید وضع کشاورزان پنبهکار گناباد تغییر کند و آنان به جمعآوری محصولشان رغبت پیدا کرده باشند. در اخبار رسمی، آمده است که با وجود کاهش 15 درصدی سطح زیر کشت پنبه در شهرستان گناباد، بهدلیل کمبود نیروی انسانی و قیمت پایین خرید، محصول وش پنبهکاران بر زمین مانده است و آنان علاقهای به برداشت محصول ندارند و طلای سفید در این شهرستان رو به افول می رود. تولید این محصول بهدلایلی از جمله پایینبودن نرخ تضمینی، افزایش هزینههای تولید نظیر آب، برق و کارگر ظاهرا دیگر مقرون به صرفه نیست و اینچنین، هر سال با اقبال کمتر کشاورزان روبهرو میشود.
برای روزنامهنگار و فعال سیاسی وطندوستی چون احمد زیدآبادی، زندگی در این گوشه ایران با آن گوشهی دیگر، واجد تفاوتی معنادار نیست؛ او پای رایانهی شخصیاش و از طریق فنآوری باورنکردنی اطلاعات، همچنان به رصد آخرین اخبار از اوضاع خاورمیانه خواهد پرداخت؛ و چه زود خواهد رسید روزی که دیدگاههایش را با مخاطبان و علاقمنداناش، در میان گذارد. جهان بیش از پیش حکم همان دهکده ای را مییابد که زمانی مارشال مکلوهان وضع آن را با توجه به تکنولوژی ارتباطات توصیف کرده بود. آنچه شگفت مینماید مرجع صدور حکم مجازاتی است که نقاط مختلف ایران را طبقهبندی میکند، و گمان میکند اندیشه را میتوان چونان صاحباش، تبعید کرد.
گناباد نام درخشان منطقهای گرانقدر از ایران بوده و هست و خواهد بود. اما این نام با حضور زیدآبادی، بیشک بیش از پیش در جهان شناخته و معروف خواهد شد. قلم خواندنی احمد، حکایتهای جالب توجهی از این گوشهی ایران خواهد داشت. آنقدر خواندنی که نامزدهای دورههای بعدی مجلس برای جلب هرچه بیشتر آراء اهالی گناباد، به سطر سطر آن استناد و اشاره کنند.
و کسی چه میداند؛ شاید گناباد چنان که هیچگاه پذیرای دکتر هاشم آقاجری نشد (همین چند سال پیش بود که این استاد دانشگاه نیز قرار بود به گناباد تبعید شود)، خانواده زیدآبادی را نیز در بطن خود نبیند. گناباد اما گناباد خواهد ماند، با زیدآبادی یا بی او. احمد زیدآبادی نیز احمد زیدآبادی خواهد ماند، در گناباد یا دور از گناباد.