اکبر گنجی، فعال سیاسی در یادداشتی، آیتالله منتظری را انسانی توصیف کرده که شخصیت کاریزماتیک آیتالله خمینی چیزی نبود که او را وادار به سکوت کند و «پست رهبری» چیزی نبود که او را فریب دهد.
ایستاد و ایستاد و ایستاد تا به الگوی مبارزاتی مردم ایران تبدیل شد. نشان داد که می توان در برابر قدرت خودکامه ایستاد. نشان داد که حتی اگر شخصیتی کاریزماتیک همه را مسحور خویش سازد، هنوز هم می توان اسیر پوپولیسم نشد و تک و تنها در برابر ظلم و جنایت ایستاد. وقتی بسیاری به حمام خون رفتند، او به سرچشمه شراب طهور تبدیل شد.
مورخان با بازسازی حوادث گذشته، به نوعی تاریخ سازند. اما تاریخ سازان حقیقی تک تک افرادی هستند که میآیند و میروند و با زندگی خود تاریخ را پدید می آورند. مورخان نمیتوانند تمام تاریخ را به تصویر کشند. آنان مجبور به گزینش مهمترین رویدادها و مهمترین چهرههای تأثیرگذار هستند. اگرچه تاریخ مجموعه رفتارهای همه آدمیان است، اما برخی انسانها نقشی اساسی در سیر حوادث داشته و دارند. تاریخ سازان، حلال همه مسائل و رافع همه مشکلات نیستند، اما اگر اخلاقی عمل کرده باشند، «سرمشق» و «الگوی» مردم زمان خود و آیندگان خواهند بود. هیچ ملتی فاقد الگوهای اخلاقی نیست. گاندی الگوی اخلاقی هندیان و تمامی آزادیخواهان معتقد به شیوههای غیرخشونت آمیز است.
انقلاب ایران، میشل فوکو را به تهران و قم کشاند. او انقلاب ایران را روح جهان بی روح بهشمار آورد. اما وقتی اعدامها و سرکوبها آغاز شد، نظر فوکو تغییر کرد. آیتالله خمینی نمیخواست گاندی ایرانیان و جهانیان باشد. وقتی اعدام و شکنجه آغاز شد، آیتالله خمینی مدافع و در برخی موارد- خصوصا کشتار زندانیان در تابستان 1367- صادر کننده احکام بود. اما تقدیر این بود که شخصیت دیگری در برابر زندان و شکنجه و اعدام بایستد. او بود که از آغاز در برابر نقض حقوق اساسی مخالفان ایستاد. او بود که دستاش به خون آلوده نگشت. او بود که مقام رهبری را در پای حقوق زندانیان قربانی کرد.
شخصیت کاریزماتیک آیتالله خمینی چیزی نبود که او (آیتالله منتظری) را وادار به سکوت کند. «پست رهبری» چیزی نبود که او را فریب دهد. اهانت و حمله اوباش چیزی نبود که او را بترساند. حبس چند ساله در منزل چیزی نبود که او را وادار به عقبنشینی کند. فضائل چیزی نبود که او بتواند آنها را در پای رذائل قربانی کند. تنهایی و تک افتادگی چیزی نبود که مقاومت شجاعانه او را سست سازد. اهانتهای گسترده زمامداران حاکم ، آخوندهای درباری و دستگاه سرکوب چیزی نبود که او را بشکند. یک آن خانواده زندانیان را تنها نگذارد.
ایستاد و ایستاد و ایستاد تا به الگوی مبارزاتی مردم ایران تبدیل شد. نشان داد که میتوان در برابر قدرت خودکامه ایستاد. نشان داد که حتی اگر شخصیتی کاریزماتیک همه را مسحور خویش سازد، هنوز هم می توان اسیر پوپولیسم نشد و تک و تنها در برابر ظلم و جنایت ایستاد. وقتی بسیاری به حمام خون رفتند، او به سرچشمه شراب طهور تبدیل شد. حق با آیتالله علی خامنهای است که میگوید در اواخر دوران آیتالله خمینی، «امتحانی دشوار و خطير پيش آمد». آری در آن امتحان بسیاری مردود شدند. علی خامنه ای «ابتلائات دنیوی» بسیار برای آن بزرگ مرد منتقد پدید آورد. حال پس از درگذشت او نوشته است که آن ابتلائات دنیوی، «کفاره» ایستادگیهای او بود. بی شرمانه از خدا میخواهد تا «با پوشش مغفرت و رحمت خویش» ایستادن او را «بپوشاند». او نبود که دستور کشتار مخالفان زندانی را صادر کرد. او نبود که حکم ترور دگراندیشان و دگرباشان را در داخل و خارج صادر کرد. او در تمام این جنایات در صف مقتولان و در برابر قاتلان قرار گرفت. او پاک پاک از میان ما رخت بر بست.
در وصف شجاعت او بسیار گفته و نوشتهاند. اما شجاعت نظری، مقام کم یابی است. اینکه آدمی صادقانه با باورهای پیشین خود مواجه شود و باورهای بلادلیل را چون برف پیش آفتاب ریزد تا آب شوند، شجاعت کم یابی است. او دستگاه فقهی - حقوقی خود را دائما متحول میکرد. اگر در آغاز ولایت فقیه جایگاه ویژهای داشت، در پایان حقوق شهروندان جایگزین عرف اعراب زمان پیامبر اسلام شد.
پایان او، آغازی دیگر بود. درگذشت او حیات تازهای به او داد. او نوع دیگری از رابطه قدرت و حقوق را به ما استبداد زدگان نشان داد. او نوع دیگری از شخصیت سیاسی را به ما شناساند. اگر جنبش سبز به اهداف خود دست یابد، او در عمل هم به پیروزی دست خواهد یافت. جنبشی که از آغاز با آن بود و تا آخرین لحظههای عمر در حال برساختن آن بود. رفت و ما را تنها گذاشت. چشمان ما را اشک آلود کرد. دل ما را اندهگین ساخت. او فقط پدر محمد و احمد و سعید و دخترانش نبود، او پدر همه ما بود. جسم اش در جایی خواهد آرمید، اما شخصیت اش با ما و سرمشق ما خواهد بود.