نگاه آیت الله خمینی به مسئله حقوق بشر موضوع مجموعه مقالات اکبر گنجی است. او در این بخش مینویسد که آیت الله در مواردی برای حفظ نظام جمهوری اسلامی بعضی از اصول اسلامی را نقض کرده است.
«وجوب دروغگویی، شرابخواری و جاسوسی برای حفظ نظام»
نزاعهای سیاسی ایران در سالهای اول انقلاب، نمیتوانست از راه گفتوگو حل و فصل شود. «تسخیر قهرآمیز دولت»، اصل تنظیم کنندهٔ رفتار همگانی بود. سازمان مجاهدین خلق، با بنی صدر در یک جبهه قرار گرفت. به تعبیر دقیقتر، طرفین ائتلاف گمان میکردند که طرف دیگر را تابع خود خواهند کرد. پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری، فاز نظامی سازمان علنی شد و موج انفجارها و ترورها (دفتر حزب جمهوری اسلامی، نخست وزیری، دادستانی، ترور ائمهٔ جمعه و...) آغاز شد و جامعه را بیش از پیش در چنبرهٔ خشونت و سرکوب گرفتار ساخت.
آیت الله خمینی در پانزده خرداد ۱۳۶۰ طی پیامی به ملت ایران نوشت:«[گروههایی چون سازمان مجاهدین خلق و گروههای مارکسیستی] آزادى مسلح بودن در مقابل حکومت اسلامى و آزادى در ایجاد اغتشاش را مى خواهند. اینان آزادى ژ- ۳ براى نابودى اسلام و جمهورى اسلامى را مى خواهند؛ و این آزادى همان است که پیامبران و اسلام و رهبران آن، در سرتاسر تاریخ با آن به جنگ برخاستهاند و خود را فدا کردهاند، و ما نیز به حکم پیروى از آنان در صحنه هستیم. و غربزدگان آزادى به شکل غرب که حتى آزادى جنسى به حد فجیع آن و آزادى مراکز فحشا را طالبند، اسلام و جمهورى اسلامى مخالف ایدههاى حیوانى آنان است.»
پس از آغاز جنگ مسلحانهٔ سازمان مجاهدین خلق، فرار رجوی و بنی صدر به پاریس، آیت الله خمینی برای مهار فعالیتهای تروریستی، در نوزدهم مرداد ۱۳۶۰، در دیدار اعضای انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا، همهٔ مردم را به جاسوسی همدیگر مکلف کرد. آیت الله خمینی فقط به این قانع نبود که مانند رژیم شاه به طور عمودی در جامعه حضور داشته باشد، او به دنبال آن بود که به طور افقی هم در همهٔ جامعه حاضر و ناظر باشد. رژیم سلطانی فقیه سالاری که او تأسیس کرد، به همین روشها توانست به صورت عمودی و افقی در کل جامعه حضور داشته باشد/حضور دارد.
او گفت:«من به حسب تکلیف شرعى به همه ملت عرض مى کنم که هر منزلى، این دو- سه تا منزلى که در اطراف خانه خودش است، نظر بکند ببیند چه جور مى گذرد در سرتاسر ملت. وقتى مملکت مال خود شما هست و دارند بر ضد مملکت شما عمل مى کنند، خودتان باید این مسائل را حل بکنید، ننشینید که دولت بکند. دولت همچو قدرتى الآن ندارد که همه در سرتاسر کشور- عرض مى کنم- اطلاعات داشته باشد. خوب، شما باید جمعیت اطلاعاتى و گروه اطلاعاتى باشید. خوب، هر انسانى مى تواند که بفهمد این منزل همسایه، کىها هستند، چه مى کنند، آن منزل آن طرفیش هم چه مى کند. این دو- سه تا منزلى که اطراف است، شما آن را تحت نظر بگیرد، شما هم او را تحت نظر بگیرید. اگر ده روز، بیست روز، یک ماه این کار بشود که همه مردم توجه به این داشته باشند که این همسایه من چه مى کند، تو خانهٔ همسایه من کى رفت و آمد مى کند، پیدا کردن یک رد پایى از این منافقین و منحرفین فوراً اطّلاع بدهند به آن کمیته نزدیک، به آن کلانترى نزدیک اطلاع بدهند که یک همچو قصهاى در آن منزلهاست، اگر این طور بشود زود حل مى شود. اینها یک عدهاى کمى هستند که بسیارشان گرفتار شدند و بسیارى از خانههایشان از بین رفته و یک جزئى مانده و یک دسته بازی خوردهاى که ما واقعاً متأسفیم از این. پدر و مادرها توجه کنند بچههایشان را که چه مى کنند و چه مى گذرد، این دختر بیچاره را نگذارند که در دام اینها بیفتد، این پسر بیچاره را نگذارند که در دام اینها بیفتد، خودشان آنها را نصیحت کنند و اگر نصیحت پذیر نیستند معرفى کنند. یک تکلیف شرعى است، کسى که مى خواهد یک مسلمان را بکشد شما باید قبل از اینکه او بکشد معرفىاش کنید و اگر نکنید شما شریکید در این جرم. اگر این مطلبى که من عرض مى کنم و این یک تکلیف شرعى الهى است که خود مردم سرتاسر کشور، خود مردم که در هر جا هستند نظر کنند ببینند در این همسایگى با آن همسایه، آن همسایه چه مى گذرد، کى رفت و آمد مى کند، رفت و آمدهاى مشکوک است، رفت و آمدهاى عادى است؟ رفت و آمدهاى مشکوک را نظر بگیرند و بعد اطلاع بدهند. اگر یک مدت کوتاهى این کار بشود این عدهٔ کمى که مشغول این فساد هستند [شناسایى مى شوند]... اگر مردم به این تکلیف شرعى که براى حفظ دماء مسلمین است، براى حفظ جان بندگان خداست، این مطلب را عملى کنند و خودشان نظارت کنند ببینند این منزل در آنچه مى گذرد، در آن منزل چه مى گذرد، در آن منزل چه مى گذرد، رفت و آمدها چه جورى هستند، وقتى که شناسایى کردند اگر دیدند که یک رفت و آمدهاى مشکوکى است، یک اشخاص مشکوکى در آنجا هستند، یک توطئههایى در اینجا مى گذرد، فوراً اطلاع بدهند به این کمیتهها، به پاسدارها، به کسان دیگر و به کلانتریها اطلاع بدهند. اگر یک مدت کوتاهى این کارها انجام بگیرد تمام مى شود.»
این حکم کلی، اعتراض برخی از مومنان را برانگیخت که چنین تکلیفی مخالف قرآن است. مگر خانهٔ مردم قلمرویی نبود که به فرمان قرآن هیچ کس مجاز به ورود به آن نبود؟ آیا با این تکلیف شرعی، قلمرو خصوصی افراد به قلمرو عمومی همگانی تبدیل نمیشد که کل آن در اختیار نیروهای نظامی/انتظامی/امنیتی قرار میگرفت؟ آیت الله خمینی در ۲۷ مرداد ۱۳۶۰، ضمن طرح اصل اشکال، بدان پاسخ گفت:«یک بیچارهاى به من نوشته بود که شما که گفتید که همه اینها باید تجسس بکنند یا نظارت بکنند، خوب، در قرآن مى فرماید که: وَ لا تَجَسَّسُوا: در کارهای پنهانی یکدیگر جستجو نکنید (حجرات، ۱۲)، راست است، قرآن فرموده است، مطاع هم هست امر خدا، اما قرآن حفظ نفس آدم را هم فرموده است که هر کسى باید لا تَقْتُلُوا انْفُسَکُمْ: خودتان را مکشید (نسا، ۲۹). این اشکال را به سید الشهدا بکنید. وقتى که اسلام در خطر است، همه شما موظفید که با جاسوسى حفظ بکنید اسلام را. وقتى که حفظ دماء مسلمین بر همه واجب باشد، اگر- فرض کنید که- حفظ جان یک نفر مسلمانى، حفظ جانش وابسته [به] این است که شما شرب خمر کنید، واجب است بر شما. دروغ بگویید، واجب است بر شما. احکام اسلام براى مصلحت مسلمین است، براى مصلحت اسلام است، اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همه مان باید از بین برویم تا حفظش کنیم. اگر دماء مسلمین را در خطر دیدیم، دیدیم که یک دسته دارند توطئه مى کنند که بریزند و یک جمعیت بى گناهى را بکشند، بر همه ما واجب است که جاسوسى کنیم. بر همه ما واجب است که نظر کنیم و توجه کنیم و نگذاریم یک همچو غائلهاى پیدا بشود. حفظ جان مسلمان بالاتر از سایر چیزهاست. حفظ خود اسلام از جان مسلمان هم بالاتر است. این حرفهاى احمقانهاى است که از همین گروهها القا مى شود که خوب، جاسوسى که خوب نیست! جاسوسى، جاسوسى فاسد خوب نیست، اما براى حفظ اسلام و براى حفظ نفوس مسلمین واجب است، دروغ گفتن هم واجب است، شراب خمر هم واجب است.»
این رویکرد بسیار مهم و قابل تأمل است. آیت الله خمینی حکومت اسلامی (نظام جمهوری اسلامی) را یکی از احکام اولیهٔ اسلام میداند که بر کلیهٔ احکام اولیه تقدم دارد. حفظ نظام را از اوجب واجبات میداند و بر این باور است که ولی فقیه (سلطان) حق دارد برای حفظ نظام کلیهٔ احکام اولیهٔ اسلام را تعطیل کند. در اینجا صراحت بیشتری به خرج داده و میگوید در چنان شرایطی، اگر ضرورت ایجاب کند، شرابخواری و دروغگویی و جاسوسی واجب شرعی میشود.
آنان که دههٔ اول انقلاب را به یاد دارند، میدانند که در آن دوران به همه دستور داده شد که مستأجران خود را به کمیتههای محل اعلام کنند. هر صاحبخانهای موظف بود که اگر مستأجر جدیدی میگرفت، فوراً موضوع را به کمیتههای انقلاب محل زندگی خود اطلاع دهد. وقتی جاسوسی به رویه تبدیل شد، افراد فرصت پیدا کردند تا نزاعهای شخصیشان را هم بدین ترتیب حل کنند.
به معنای این حکم توجه کنید. در واقع حکم آیت الله خمینی این است: برای حفظ نظام هر کاری مجاز و مشروع است. به عنوان مثال، فردی بازداشت شده است که در بازجویی حاضر نیست محل خانههای تیمی سازمان خود را افشا کند. با این فرد چه باید کرد؟ در دههٔ شصت، به حکم آیت الله خمینی افراد به شدت شکنجه میشدند. تنها تفاوت قصه با زمان رژیم پهلوی در این بود که رژیم جمهوری اسلامی نام جدید «تعزیر شرعی» بر آن عمل واحد نهاده بود. آیت الله خلخالی در خاطرات خود نوشته است که لیبرالها «تعزیرات شرعی را جزء شکنجه به حساب» میآوردند.1 در رژیم پهلوی، کابل، کابل نامیده میشد. در رژیم جمهوری اسلامی، محسنی اژهای، مصطفیپور محمدی، محمدی گیلانی، رازینی، فلاحیان، ری شهری و... حضور دارند که به بازجو میگویند متهم راست نمیگوید، همکاری نمیکند، صد ضربه تعزیرش کنید. متهم بیچاره صد ضربه شلاق یا کابل را نوش جان میکند، اما اسمش «تعزیر» است.
سید مهدی هاشمی به دستور مستقیم آیت الله خمینی به محمدی ری شهری توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد.2 دیگر هیچ کس با او ارتباطی نداشت تا اعترافات تلویزیونی- باز هم به دستور مستقیم آیت الله خمینی- پخش شد.3 بعد هم در دادگاه غیر علنی محاکمه و سپس خبر اعدام او در ۶ مهر ۱۳۶۶ اعلام شد.4 بنا را بر این میگذاریم که کل مدعیات وزارت اطلاعات، ری شهری و فلاحیان و رازینی دربارهٔ او درست است. وقتی حقیقت اینقدر روشن بود، چرا این قدر پنهان کاری صورت گرفت؟ چرا دادگاه علنی برگزار نشد؟ چرا وکیلی دفاع از او را بر عهده نگرفت؟ چرا او را با خبرنگاران مواجه نساختند تا مستقیماً اعتراف به جرائم را از زبان خود او بشنوند؟ محمدی ری شهری در خاطرت خود به «تعزیر» او اشاره کرده بود. میگوید:
«او [سید مهدی هاشمی] به جرم اخیر، از سوی قوه قضائیه به تحمل هفتاد ضربه شلاق محکوم شد. متهم پیش از اجرای کامل حکم، برای افشای حقیقت اعلام آمادگی کرد. لذا از اجرای بقیهٔ حکم خودداری شد.»5
معنای «تعزیر» را اینک همه میدانند که چیست؟ محل نزاع، گناهکار یا بیگناه بودن سید مهدی هاشمی و دیگر متهمان نیست، محل نزاع توجیههای شرعی آیت الله خمینی برای حفظ نظام است که حقوق بشر را نقض میکند و هر عملی را برای حفظ نظام موجه میسازد.
آیت الله جنتی در نیمهٔ شعبان سال ۱۳۸۹ در جمکران طی سخنانی گفت:«من سندی را به دست آوردم که آمریکاییها یک میلیارد دلار از طریق افراد سعودی که هم اکنون عامل آمریکا در کشورهای منطقه هستند، به سران فتنه [سید محمد خاتمی] دادند و همین سعودیها که به نمایندگی آمریکا صحبت میکردند، گفتند، اگر توانستید نظام را منقرض کنید، تا پنجاه میلیارد دلار دیگر را هم میدهیم، اما خداوند این فتنه را به دست بندگان صالحش خاموش کرد»
این سخنان دقیقاً در راستای فرامین «امام راحل» است که میگفت: «حفظ نظام از اوجب واجبات است» و برای حفظ آن دروغ گفتن و جاسوسی کردن واجب شرعی است.
خطای مهلک دیگری هم در نگاه آیت الله خمینی وجود دارد. میگوید: «اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، هم همان باید از بین برویم تا حفظش کنیم... حفظ خود اسلام از جان مسلمان هم بالاتر است». یعنی او حاضر است تا آدمیان را در پای ایدئولوژی قربانی کند. به تعبیر دیگر، ایدئولوژی مهم است، نه انسانها. اما درست این است که ایدئولوژیها برساخته شدهاند تا خادم انسانها باشند. آنها قرار است زندگی انسانها را بهتر کنند، نه نابود. همهٔ ایدئولوژیها باید فدا شوند تا انسانها سعادتمندانه زندگی کنند، نه اینکه همهٔ انسانها نابود شوند تا یک ایده تقویت شود. این نگاه نشان میدهد که آدمی فاقد ارزش است. اگر آدمی مهم باشد، اسلام و مسیحیت و یهودیت و مارکسیسم و لیبرالیسم و سوسیالیسم و.. در خدمت او خواهند بود، نه آنکه انسان با پوست و گوشت و خون چون ابزاری در خدمت این ایدههای انتزاعی باشد.
برخی بر این باورند که اگر گفته شود آیت الله خمینی به شعارها/وعدههای پاریس باور نداشت، او به فردی دروغ گو تبدیل میشود. با توجه به اینکه اینان این تالی فاسد را نمیتوانند بپذیرند، پس مدعی میشوند که او به سخنانی که در پاریس بر زبان جاری ساخت، باور داشت. اما این افراد توجه ندارند که آیت الله خمینی در مواقع ضروری، «دروغ گویی» را واجب شرعی میدانست.
چرا دوران پاریس را نباید یکی از آن مواقع ضروری به شمار آورد؟ مگر آیت الله خمینیای که به پاریس رفت کسی غیر از مولف کشف الاسرار و ولایت فقیه بود؟ میان پردهٔ کوتاه پاریس چند ماه بیشتر به طول نینجامید. به محض ورود به تهران، همان اندیشههایی دنبال شد که در این دو کتاب آمده بود. منتها بعدها این پروژه را بیشتر و بیشتر به پیش راند تا آنجا که دولت/حکومت/سلطان را جانشین خدا کرد. به واقع نظریهپرداز لویاتان بود. وقتی نظریهٔ «ولایت مطلقهٔ فقیه» را بر میساخت، گفت:«حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند.»
او حتی به قانون اساسی مورد تأیید خود هم تعهدی احساس نمیکرد و به صراحت میآموزاند که حکومت میتواند یکجانبه آن را نادیده بگیرد/لغو کند/زیرپا بگذارد. سه ماه قبل از وفاتش وقتی آیت الله مهدوی کنی در همین خصوص به او اعتراض کرده بود، با ناراحتی به او چنین پاسخ داده بود:«شما میگوئید که انقلاب از بین برود من هیچ نگویم. من این قانون اساسی را قبول دارم، تا جایی که احساس خطر برای اسلام و انقلاب نکنم، اما اگر احساس خطر کنم نمیتوانم ساکت بنشینم و نظاره گر نابودی اسلام و انقلاب باشم».6
حقوق بشر غربی، قابلیتهای انسانی
همانگونه که دیده شد، آیت الله خمینی حقوق بشر را به عنوان ایدهای غربی نقد و رد میکند. طرفداران حقوق بشر را هم غربزده قلمداد میکند. در دهم و دوازدهم شهریور ۱۳۵۸ گفته است:
«هر قصهاى پیش میآید، قبلهشان غرب است... شرقى را از شرقیت خودش تهى کرده؛ مغز غربى براىِ او گذاشته؛ و مغز غربى انگل. این دیگر در همهٔ قشرها هست، همهٔ قشرها یک همچو غربزدگى در آنها هست، منتها کم و زیاد دارد. بعضى زیادتر، بعضى کمتر» «به جاى مغز شرقى، مغز غربى نشسته است... این یک راه بود که اسلام را اصلًا از نظر مردم بیندازند؛ اسلام کهنه شده است، حالا عصر تجدد است، اسلام نباید مطرح بشود»
رهبران جمهوری اسلامی، و دیگر کشورهای استبدادی جهان سومی، دموکراسی و حقوق بشر را ایدهای غربی قلمداد میکنند که با ارزشهای آسیایی/آفریقایی/اسلامی تعارض دارد. مارتا نسبام پیشنهاد کرده است نظریهٔ قابلیتها (capabilities theory) - که از سوی آمارتیاسن برای برابری پیشنهاد شده است- را جایگزین مفهوم حقوق بشر سازیم، برای ان که:«مفهوم قابلیتها هم روشنتر است و هم از نظر میان- فرهنگی (cross-cultural) جذابتر»7
همهٔ آدمیان مستقل از تفاوتهای تاریخی- فرهنگی- دینی؛ انسان به شمار میروند. شواهد تاریخی نشان میدهند که انسان بودن انسانها در گرو قابلیتهای معینی است. انسانها موجوداتی هستند که نیازها و قابلیتهایی دارند. برای زنده ماندن، به غذا، نوشیدنی، لباس، مسکن، ارتباط جنسی، سفر کردن و غیره نیاز دارند. عقل عملی یکی از قابلیتهای اساسی آدمی است که به ارزش خودگردانی (autonomy) منتهی میشود. این نظریه دو آستانه (threshold) برای آدمیان در نظر میگیرد. مطابق آستانهٔ اول، زندگی مادون حدی، زندگی انسانی نیست. مطابق آستانهٔ دوم، زندگی مادون حدی، زندگی خوب نیست. قابلیتهای اولیه بر قابلیتهای پیشرفتهتر تقدم دارند. این نظریه، مبنای نوینی برای موجه سازی حقوق بشر پدید آورده است. این نظریه معطوف به شرایط رشد و پرورش انسانی است.
از این منظر که به موضوع نگریسته شود، غربی/شرقی یا آسیایی/اروپایی یا عربی/ایرانی کردن حقوق بشر فاقد اعتبار است. انسان از آن نظر که انسان است به قابلیتهایی برای «زندگی انسانی» و «زندگی خوب» نیازمند است. اگر ریشههای جغرافیایی اندیشهها در صدق و کذب و کارآمدی و ناکارآمدی انها موثر باشد، فقط غربی بودن نیست که مسأله زاست، عربی بودن هم مسأله زا خواهد بود. اما جغرافیا حق را ناحق و کارآمد را ناکارآمد نمیکند.
آیت الله خمینی این مدعیات را پیش برد، چون با گفتمان مسلط آن زمان ایران سازگار بود، چون مردم به دنبال او رفتند، چون رهبری او از سوی همه پذیرفته شد، چون امپریالیسم ستیزی و غرب ستیزی سکهٔ رایج زمانه بود، چون دموکراسی و حقوق بشر ایدههای بورژوایی/لیبرالی به شمار میرفت، چون لیبرالیسم بدترین پدیدهٔ روی زمین بود.
پانوشت:
نقل قولها از آیت الله خمینی از کتاب «صحیفه امام»
1- آیت الله حاج شیخ صادق خلخالی، خاطرات آیت الله خلخالی، اولین حاکم شرع دادگاههای انقلاب، جلد اول، چاپ نهم: ۱۳۸۴، نشر سایه، ص ۳۱۳.
2- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال ۱۳۶۵، اوج دفاع، ص ۲۹۲.
«امام به آقای ری شهری هم گفتهاند تعقیب را شروع کنند».
3- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال ۱۳۶۵، اوج دفاع، ص ۳۶۰.
«احمد آقا آمد و گفت نظر امام این است که مصاحبهٔ آقای سید مهدی هاشمی پخش شود».
متن کامل اعترافات تلویزیونی سید مهدی هاشمی، در کتاب بالا، صص ۷۱۱- ۷۰۰ منتشر شده است.
4- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۶، دفاع و سیاست، ص ۲۹۳.
«نزدیک ظهر، احمد آقا اطلاع داد که سید مهدی هاشمی را اعدام کردهاند».
5- محمدی ری شهری، خاطرات سیاسی، ص ۹۵
6- خاطرات آیت الله مهدوی کنی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۳۷۰.
7- M. Nussbaum، ۲۰۰۰: Women and Human Development: the capabilities approach. Cambridge: Cambridge University press، p۵، ۷۹، ۹۶- ۱۰۱.
محمد خاتمی در 22 آبان ۱۳۸۹ مجدداً دربارهٔ لیبرالیسم گفته است:
«آزادی نیاز تک تک انسان هاست ولی اینکه توجیه ذهنی و منطقی آزادی در صورت لیبرالیسم باشد آن را نفی میکنیم. لیبرالیسم یک نوع توجیه آزادی است. بنده معتقدم با رجوع به آموزههای الهی (البته در صورتی که ذهنیتهای تاریخی زمانی - مکانی را به جای ان حقیقت نهفته در متن دین نگیریم) میتوان لطیفترین وجه آزادی را یافت و گرفت، بیآنکه در بند لیبرالیسم گرفتار شویم.»
مگر اصول اسلام جز این است؟ دروغ و ستم و قتل
آقای ګنجی
خیلی ممنون از اینکه نت های تز فوق لیسانس یا دکتراتون رو منتشر میکنید ! میشه لطفا بګید خود تز برای جند وقت دیګه حاضر میشه ؟ از سایت مردمک تقاضا میکنم یک صفحه ویژه به آقای ګنجی اختتصاص بدهد تا ایشان بتوانند هر چه زودتر تمام نت هاشون رو بکذارند روی اینترنت و بالاخره شروع کنند به جمع بندی !
برای نمک دار کردن تزتون پیشنهاد میکنم تاریخ انګلیس در زمان هانری 8 رو بخونید که برای چی از کاتولیسیسم رفت طرف پرو تستالیسم ؟ ( به خاطر پروستات ! )
۶) تنها شورشی که علیه بن علی و بورقیبه در گذشته انجام شده شورش اسلام گرایان بوده . کمونیستها فقط وقت پیروزی سر میرسند و تمامیت خواه هستند . هوچی گری میکنند و با دست خالی مینشینند عقب. همیشه عمله مجانی دیکتاتورها هستند چون جز نان چیز دیگری نمیخواهند . مشارکت سیاسی ، آزادی ، حقوق بشر برای آنها از مفاهیم بورژ وازی است .
مشکل ایران اما بزرگتر است چون ما همسایه روس ها و هیات خلوت آنها و سرزمین رویاهای آنها هستیم . در ایران حزب توده در همه جا در ۷۰ سال گذشته نفوز کرده . با تاکتیک تقیه و نقابداری و همشکل سازی حتا در گروه ها و احزاب غرب گرا و رسانه های غربی نفوز عمیق کرده . عده ای فسیل روسی را با تبلیغات به عنوان نخبه و روشنفکر نفوز داده در کانون نویسندگان ، هنرمندان ، انتشارات ، وسایل ارتباط جمعی ، ارگانهای حقوق بشر ، حتا سلطنت طلبا ن و مجاهدین و اخیرا جبهه ملی .
هم زمان عوامل این فراماسونری در دولت و حاکمیت نفوز کرده اند . به همین دلیل هیچکس رفتار آفتاب پرستانه شما ها را نه بررسی میکند نه انتقادی به شما ها میشود با این همه معلق بازی سیاسی و شعبده بازی قصر در میروید .
حتا همفکران خودتان که قدری پایشان را از خط فراماسونری مارکسیست ها بیرون بگذارند شدیدا تکفیر میشوند ! حتا اگر یک تاکتیک سیاسی باشد . جابتر اینکه آنهایی که جامه میدرند برای افشای لیبرال ها و سلطنت طلبان و تحریف تاریخ و لجن مال کردن ملیون و لیبرال ها و سلطنت طلبان در سکوت این تصفیه حساب مافیایی شما را نظاره میکنند اما جرات ندارند یک کارتون بلشند یا یک مقاله بنویسند در مورد این اعمال مافیایی شما !
اخبار روز ستاد فراماسونری مارکسیست های روسی با درج اخبار تحریف شده در مورد تونس و بزرگنمایی و خیال پردازی در مورد نقش کمونیست ها با خودنویس ملیجک فراماسونری مارکسیست ها و توده ایهای رفسانجانیست در زمانه در حال تاریخ سازی استالینیستی هستند به سبک کمدی سیاسی . چند ماهی طول نخواهد کشید که برگردند با همان ادعای مسخره که انقلاب تونس را دزدیدند !
شما چپ های روسی با نقاب سکولاریسم و با شعار های یا حسین پارسال در وب سایت های روسی برای حفظ رژیم از هیچ حرکتی فروگذار نکردید . به لیبرالها و روشنفکران دینی تاختید چون آنها میخواستند یک قدم این نظام را تغییر دهند از ولایت مطلقه فقیه و خط امام روسی به قانون اساسی اولیه بدون ولایت فقیه ! به چپ های آمریکایی تاختید چون آنها میخواستند به کمک نیروی خارجی این نظام را سرنگون کنند ! به مجاهدین تاختید چون آنها میخواستند با چریک بازی و خشونت این رژیم را عوض کنند . شما مارکسیست های روسی با نقاب حقوق بشر موسوی را همواره از جنایات ۶۰ تا ۶۸ مبرا کردید اما به سروش تاختید با همان دروغ همیشگی که او دانش گاهها را بست ! و به او حمله کردید و نظراتش را که دین سیاسی را متزلزل کرد یکسره رد کردید ولی زهرا رهنورد را با چادر سیاه و روسری گل گلی تا رهبری بالا بردید اما به شیرین عبادی تاختید . شما طبرزدی را که برای خامنه ای و رفسنجانی چون ملیجک سالها برده وار مطلب مینوشت تا حد یک قدیس بالا بردید اما عماد به آور ، توکلی ، سارا توسلی ، تحکیمی ها را به فراموشی و تیغ انتقاد سپردید . شما چپ های روسی ریس دانا هوادار اقتصاد ورشکسته کوپنی را و دولت آبادی و کانون نویسندگان را ستودید ولی زید آبادی شرف اهل قلم را گذاشتید در زندان طولانی بی کس و تنها بپوسد .
حالا با شناعتی که فقط از شما مارکسیست های روسی بر می اید بعد از اینکه موسوی به چائوشسکو و استالین اشاره کرد به عنوان توتالیتر او را هم به تیغ ترور شخصیت سپردید .
با تحریف آنچه در تونس میگذرد و دروغ پردازی شبیه ان چه در ۵۷ تا ۶۰ در ایران انجام دادید و دولت موقت لیبرال ها و بنیصدر را زمین زدید و سفارت اشغال کردید و ..... از یک شورش و تغییر بسیار ناچیز در تونس یک چماق ساختید تا بر سر مخالفانتان بکوبید .
۱) کمونیست ها هزار نفر هم نیستند در تونس .
۲)بن علی در تونس سکولار بود و ضد دین مثل شاه در ایران اما ضد مذهب . یعنی همان چیزی که شما ها تظاهر میکنید که دنبال ان هستید . قذافی شما و الفتح شما هوادار او بودند .
۳)رژیم سقوط نکرد . بن علی در رفت تا مثل شاه باز گردد . نقش گرسنگان بسیار ناچیز بود . عدم مشارکت سیاسی ، تشکیل طبقه تراز نوین حزبی غرق در فساد و برخورداری رانت خوار علت اصلی شکست او بود ( مثل شوروی سابق )
۴)تغییرات در چارچوب همان استراتژی فشار از پایین و چانه زنی از بالا شکل گرفت . یعنی همان چیزی که شما با زیاده خواهی هیچوقت نگذاشتید در ایران اتفاق بیفتد . بن علی با دروغ ریس گارد در رفت و احتمالا سا خت و پا خت های قدرتها .
۵)احزاب دموکراتیک و نهاد های دموکراتیک در تونس وجود ندارند . دموکراسی به حاکمیت اسلامیان خواهد انجامید . شورش های دامنه دار به استقرار یک دیکتاتوری مذهبی یا پان عربیست مثل سوریه و مصر .