انگیزه برای مشارکت به عوامل گوناگونی در سطح کلان و خرد بستگی دارد و شبکه اجتماعی از منابع بیبدیل ایجاد و تقویت آن است.
ُیکی از نگرانیها پیرامون جنبش سبز، تمرکز جغرافیایی آن در مرکز و عدم گستردگی میان اقشار گوناگون اجتماعی است. این نگرانی، در پرسشهایی پیرامون دلایل عدم مشارکت اقوام، کارگران و ساکنین شهرهای کوچک و روستاها خود را مینمایاند.
کسانی که تاکنون تلاش کردهاند پاسخهایی به این پرسشهاارائه دهند را از لحاظ استدلال میتوان به سه گروه دستهبندی کرد:
یک، گروهی که بر مطالبات و خواستهای طبقات اجتماعی تاکید دارند و عدم نفوذ جنبش سبز در میان مثلا مزدبگیران و طبقه کارگر را به عدم طرح مطالبات آن گروههای اجتماعی در شعارهای جنبش سبز ربط میدهند. دو، جمع دیگری که هزینه کنش سیاسی را مدنظر قرار میدهند. برای نمونه میزان خشونت و سرکوب در مناطق خارج از مرکز به ویژه مناطق قومی مرزی را از دلایل عدم همراهی باشندگان آن مناطق با جنبش سبز میدانند. و سه، گروهی که به منابع اقتصادی و ممر درآمد طبقات اجتماعی اشاره دارند و برای مثال نمود نداشتن طبقات فرودست جامعه در جنبش سبز را به وابستگی مالی و نفع بردن آنان از دولت ربط میدهند.
هر چند هر یک از این پاسخهااز منظری به عوامل ناگستردگی جنبش سبز اشاره دارد، اما به باور من نه تنها هیچ یک به تنهایی، بلکه ترکیب و مجموع آنها نیز پاسخ کاملی به عدم گستردگی ظهور و حضور جنبش سبز نیست.
در این نوشته برآنم با مرحلهبندی فرایند مشارکت در یک کنشِ جمعیِ فراگیر یا یک جنبش اجتماعی، ضمن رد پاسخهای تکوجهی به پرسش پیشگفته، فرضیه دیگری برای پاسخ به آن طرح کنم و از رهگذر آن بر نقش شبکههای اجتماعی در نفوذ جنبش به لایههای مختلف اجتماعی ـ آنچه که عموما در این بحث مغفول مانده است ـ تاکید نمایم.
اگر به مشارکت در یک جنبش اجتماعی، به منزله یک فرایند نظر بیاندازیم، چهار مرحله متوالی میتوانیم برای آن برشمریم. مرحله یا گام نخست زمانی است که یک فرد، پتانسیل حضور در یک جنبش یا بسیج را مییابد. در این مرحله فرد احساس سمپاتی با جنبش و شعارهای آن دارد و اشتراکاتی مابین مطالبات آن جنبش و خواست فردی و اجتماعی خود مییابد. در این صورت فرد را میتوان مشارکتکننده بالقوه جنبش نامید. بدیهی است مجموعه مشارکتکنندکان بالقوه هرچند زیرمجموعهای از دامنه کل است؛ ولی با مجموعه مشارکتکنندگان بالفعل برابر نیست.
در مرحله بعدی فرد مشارکت کننده بالقوه، در معرض تحریک جنبش و انگیزش آن قرار میگیرد. احتمال در معرض انگیختگیِ جنبش قرارگرفتن برای هر فرد، به ویژگیهای شبکه اجتماعی او بستگی دارد. هر چه شبکه اجتماعی فرد با شبکه جنبش همپوشانی بیشتری داشته باشد، احتمال در معرض جنبش قرار گرفتن به وسیله آگاهی از اخبار، تحولات و گفتار پیرامون آن افزایش خواهد یافت.
از آن رو که این امکان صد در صد نیست، واضح است در گذر از مرحله اول به مرحله دوم، مجموعه مشارکتکنندگان بالقوه ریزش خواهد داشت. به عبارت دیگر افرادی با احساس سمپاتی با جنبش وجود خواهند داشت که به دلیل داشتن شبکه اجتماعی متفاوت یا نامتصل به شبکه اجتماعی جنبش، در معرض بسیج قرار نمیگیرند و بدین ترتیب هیچگاه در جنبش مشارکت نخواهند داشت.
فردی که پتانسیل مشارکت را دارد یعنی به طور کلی با شعارها و خواستهای جنبش همدل است و به وسیله شبکه اجتماعی در ارتباط با جنبش قرار گرفته است، در گام سوم باید انگیزه مشارکت در کنش جمعی را بیابد. میزان انگیزه برای مشارکت به عوامل گوناگونی در سطح کلان و خرد بستگی دارد و شبکه اجتماعی از منابع بیبدیل ایجاد و تقویت آن است.
شبکه اجتماعی به اشکال مختلف بر انگیزه مشارکت اثر میگذارد. برای نمونه هر چه شبکه دوستان منتقد یک فرد گستردهتر باشد میزان انگیزه دستیابی به نفع عمومی مرتبط با سیاست در او افزایش مییابد. شبکه متراکمِ همبسته از یک سو انگیزه اجتماعی و اخلاقی مشارکت را ایجاد و تقویت میکند و از سوی دیگر شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتِ مشارکت اجتماعی را دشوار و پرهزینه مینماید. در مرحله سوم یعنی یافتن انگیزه مشارکت نیز شاهد ریزش مجموعهای خواهیم بود که به دلیل ویژگیهای شبکه اجتماعیاش انگیزه لازم برای مشارکت در آنان پدید نمیآید.
مجموعهای که در معرض بسیج جنبش قرار میگیرد و انگیزه مشارکت مییابد در مرحله چهارم یا پایانی باید از موانع مشارکت بگذرد. هر چه انگیزه فرد برای مشارکت بیشتر باشد، بیشتر محتمل است از سدهای پیشِ روی مشارکت گذر کند و همچنین هر چه موانع بیشتر و سختتر باشد، انگیزه بیشتری برای این گذار نیاز است.
درخطوط پیشین تلاش کردم مدلی برای فرایند مشارکت در یک کنش جمعی فراگیر را توضیح دهم. نظر به مراحل چهارگانه آن مدل و شرایط و احتمالات گذر از آن مراحل برای هر فرد، میتوان ادعا کرد، افرادی که مشارکتکننده بالقوه در جنبش به حساب میآیند، یعنی مطالبات و اهداف جنبش با خواستها و آرمانهای آنها همسان و همسو است، نسبت به ویژگیها و میزان همپوشانی شبکه اجتماعیشان با شبکه اصلی جنبش و همچنین میزان تصورشان از سرکوب، به مشارکتکننده بالفعل تبدیل میشوند یا در یکی از مراحل متوقف میشوند.
با این تفاسیر به پرسش آغازین نوشته در مورد نفوذ و گستردگی جنبش سبز بازمیگردیم و سه دسته پاسخ را از این دریچه ارزیابی میکنیم.
گروه اول که دلیل عدم همراهی گروه یا طبقهای اجتماعی را با جنبش سبز، فراگیر نبودن شعارها و محدود بودن مطالبات جنبش سبز به مطالبات قشری خاص (عموما طبقه متوسط مدرن شهری) میدانند، در تحلیل خود مراحل دو، سه و چهار فرایند را نادیده گرفته یا دست کم میپندارند.
این گونه استدلالها به طور ضمنی بر این پیشفرض بنا شدهاند که هرچه مطالباتی که جنبش سبز وعده تحققشان را میدهد با خواستهای افراد بیشتری همسان باشد مشارکت در جنبش سبز به همان نسبت بیشتر خواهد شد.
اما مراحل پیش گفته فرایند نشان می دهد که گستردگی مطالبات، تنها بر افزایش افراد مشارکتکننده بالقوه اثر مستقیم دارد (مرحله اول)؛ ولی تبدیل این افراد به مشارکت کننده بالفعل (یعنی گذر از مراحل دو و سه و چهار) به عوامل دیگری وابسته است.
در تضاد با ادعای این دسته و با توجه به مدل چهار مرحله ای می توان این فرضیه را پیش کشید که؛ کارگران و طبقات ضعیفتر در عینِ حال که برآورده شدنِ خواستهای خود را در موفقیت جنبش سبز میدانند (یعنی از مرحله یک گذر کردهاند و مشارکتکننده بالقوه هستند)، اما تفاوت جنس شبکه اجتماعیشان آنان را از معرض بسیج جنبش و انگیزهیابی مداوم و موثر دور نگاه میدارد، از این رو در مراحل دوم و سوم از همراهی با جنبش باز میمانند. وقتی به این نکته توجه داشته باشیم که شبکه اجتماعی کارگران بیشتر شامل افراد همکار و شبکههای دوستان همطراز است و مسلما عموم کارگران از شبکه اجتماعی بزرگ مجازی پشتیبان جنبش سبز دور هستند، این فرضیه باورپذیرتر هم میشود.
اگر به شعارهای انتخاباتی موسوی و طرح مطالبات او در این چند ماه نیز نگاه بیاندازیم شاهد هستیم طرح مطالبات کارگران و طبقات فرودست و به طور عمده مطالبات اقتصادی کم نبوده است. اگر به مطالبات زنان نیز توجه کنیم شاهد خواهیم بود به طور اختصاصی مطالبات آنها بیش از دیگر اقشار اجتماعی طرح نشده است.
مشارکت کمرنگ کارگران و مشارکت پررنگ زنان در جنبش سبز این نظر را تقویت میکند که دلیل مشارکت و عدم مشارکت را نمیتوان به طرح یا عدم طرح مطالبات فرو کاست. مطالبات اقلیتهای قومی نیز به طور ویژهای از سوی دو رهبر جنبش سبز تاکنون بیان شده است آیا این طرح مطالبات حداکثری برای مشارکت حداقلی آنها بسنده نبوده است؟
گروه دوم نیز که بر میزان سرکوب و هزینه مشارکت تاکید دارند، تنها مرحله چهار فرایند را درنظر میگیرند و از نقش دیگر مراحل بویژه مرحله سه غافل میشوند. بدیهی است که میزان سرکوب بر میزان مشارکت اثر میگذارد و تظاهرات خودانگیخته زمانهایی به وقوع میپیوندند که تصور از میزان سرکوب و هزینه مترتب بر آن کم باشد.
ولی نباید فراموش کرد، انگیزه بالا میتواند بر موانع مشارکت که همان هزینه آن است غلبه کند. به عبارت دیگر معادله شرکت یا عدم شرکت دو متغیر دارد؛ یکی میزان سرکوب و دیگری میزان انگیزه. در حل این معادله باید هر دو متغیر را در نظر داشت. برای نمونه آن دسته که عدم مشارکت اقوام آذری و کرد و عرب زبان را به میزان سرکوب حاکمیت در این مناطق حوالت میدهند، چه بسا انگیزه کمتر این مناطق را نادیده گرفته باشند.
انگیزه مشارکت برای این نوع تظاهراتها از طریق شبکه اجتماعی تامین میشود. میتوان این فرضیه را پیش کشید که باشندگان آذربایجان و کردستان و دیگر شهرهای غیر مرکزی ایران شبکههای اجتماعی مستقل و مجزا از شبکه اجتماعی تهران دارا هستند، بنابراین انگیزه لازم مشارکت را دارا نشدهاند یا به مرور زمان این انگیزه کاهش یافته است و با کاهش این انگیزه، قادر به از سر راه برداشتن موانع مشارکت نیستند.
در قم و اصفهان در زمان سوگواری آیت الله منتظری شاهد بودیم زمانی که شبکه اجتماعی مجازی یا واقعی جنبش سبز بواسطه اخبار فوت آیتالله منتظری با شبکه این دو شهر تا حدی گره خورد، مشارکت گسترده ساکنان آن دو شهر را شاهد شدیم.
اما گروه آخر که این تصور را دارند هرکس از جنبش سبز نیست بر آن است و اگر مشارکت گروهی در جنبش سبز نمود ندارد، آن گروه بر خلاف این جنبش سیر میکنند، به باور من کل مراحل فرایند را در تحلیلهایشان نادیده میگیرند.
آنان عدم ظهور فرودستان جامعه را به رضایت آنان از وضعیت موجود مرتبط میدانند، درحالیکه میتوان مدعی شد که مجموعه گستردهای موجودند که پتانسیل مشارکت در جنبش سبز را دارا هستند ـ یعنی از وضعیت موجود راضی نیستند ـ ولی به دلایل پیشگفته در مراحل مختلف از همراهی مجموعه مشارکتکنندگان بازماندهاند.
برای مثال با وجود عدم ظهور تظاهرات جنبش سبز در شهرهای کوچک، تصاویر و اخبار از استقبال سرد و محدود از احمدینژاد در این مناطق حکایت دارد. این موضوع میتواند این فرضیه را تقویت کند که عده بسیاری در آن مناطق با جنبش سبز همدلی دارند هرچند امکان مشارکت در آن نمییابند.
در مجموع، مدل چهار مرحلهای نشان داد عدم مشارکت گسترده لایههای مختلف اجتماعی در جنبش سبز به مجموع عواملی وابسته است که در امتداد هم ـ و نه موازی با هم ـ نقش ایفا میکنند. بنابراین نمیتوان هیچ یک یا بخشی از آن عوامل را نادیده گرفت یا اهمیت کمی برایشان قائل شد.
در نتیجه اگر خواهان مشارکت بیشتر و گستردهتر یک گروه اجتماعی بود هم باید به طرح شعارها و مطالبات آن گروه اندیشید، هم باید به فاکتورهایی چون نفوذ و درآمیختن شبکه فعال جنبش سبز با شبکههای آن همت گمارد و هم باید برای کمتر شدن هزینه کنش جمعی آن گروه راهی یافت.
ضمن آنکه مراحل چهارگانه نقش بسزای شبکه اجتماعی را در دو مرحله از فرایند مشارکت نمایاند، شبکه اجتماعی در غیاب فعالیت احزاب و نیروهای سازماندهنده نقش عمدهای در ایجاد و تقویت انگیزه رسیدن به نفع عمومی، انگیزه اخلاقی و اجتماعی مشارکت برعهده دارد. در نبود ارتباط رسانهای، شبکه اجتماعی به هم پیوسته و گسترده به اثرگذاری جنبش برد میبخشد و مجموعه گسترده اجتماعی و جغرافیایی را در معرض جنبش قرار میدهد.
2bare bekhanim .akharin mosahebeye mirhoseine musabi
, گسترش آگاهی ها استراتژی اصلی جنبش سبز
هر شهروند، یک رسانه»، هر علاقمند به جنبش سبز، راهی برای گسترش این آگاهی و تعمیق آن در میان همه اقشار و بویژه در اقشار مستضعف جامعه پیدا کند
می خواهم به عنوان یک همراه جنبش سبز، باز هم بر گسترش آگاهی در سطح ملی به عنوان مهم ترین وسیله برای نیل به پیروزی تأکید کنم
salam man ino ghabol nadaram maan daram rajebe in ghazie tahghigh mikonam ta hala ham be chand ja raftam va albate etelaate kameli azash be dast avordam va motaghedam jav be shedat to shahrestanhaie kochak amniatie vali sabzha bishtarand va khili az onaii ke mardome adian va be ahmadi nejad rai dadan alan mokhalefeshan va jaleb injast ke aksaran ham tabaghate motevastet hastand va ama khafaghan hast va albate age chanta tazahorat to tehran ra bofte va poshte sare ham bashe khili az shahrestana ra mioftad hamintor ke midonid dar shahrestanhaa etelaate khili faale