این گزارش نگاهی به پدیده مهاجرت و تاثیر آن بر جنبش زنان ایران دارد.
حوادث پس از انتخابات خرداد 88 و کشتهشدن تعدادی از تظاهرکنندگان، دستگیری شمار زیادی از فعالان سیاسی و اجتماعی و به دنبال آن احکام سنگین و اتهام محاربه و ارتداد به برخی از این افراد، نسل جدیدی از مهاجران ایرانی را به وجود آورد.
بسیاری از ترس محاکمه و زندان و اعدام بارشان را بستند و تاریخ 30 سال پیش را در حجم کمتری تکرار کردند. و این روزها داستانهاست که از وضعیت سخت و ناگوار بسیاری از ایرانیان در ترکیه، شمال عراق و اروپا به گوش میرسد.
فعالان جنبش زنان هم از این حوادث در امان نماندهاند و ظرف هشت ماه گذشته بسیاری از چهرههای سرشناس این جنبش ایران را ترک کردهاند. شیرین عبادی، شادی صدر، آسیه امینی، محبوبه عباسقلی زاده، و پروین اردلان از جمله اشخاصی هستند که در چند ماهه اخیر احتمالا به امید بازگشت زود هنگام از کشور خارج شدهاند.
پیشتر از آن فریبا داوودی مهاجر و رویا طلوعی به همین امید آمده بودند و ماندگار شدند. برخی البته همچنان ماندهاند و در زیر فشار و سرکوبهای حکومتی سعی میکنند به فعالیتهایشان ادامه دهند و ساکت ننشینند.
جنبش زنان ایران 30 سال تلاش مستمر و گاهی طاقت فرسا را به جان خرید تا به جایی برسد که بتوان آن را پویاترین جنبش اجتماعی ایران و یکی از فعالترین جنبشهای زنان خاورمیانه و به زعم برخی، جهان نامید.
زنان جوانی که بعد از انقلاب بزرگ شدند آرام آرام همدیگر را پیدا کردند، دست به دست هم دادند تا بنیانهای یکی از ارزشمندترین جنبشهای معاصر این سرزمین را بنیاد افکنند. جدایی از فعالان پیش از انقلاب که مجبور شده بودند همانند برخی گذشتگان خود در صد سال گذشته ایران بار سفر ببندند و در بامداد انقلاب کشور را ترک کنند، باعث شد نسل جوان مجبور شود بسیار از تجربه شدهها را خود بار دیگر بیازماید و سنگ بنای جنبش را گاهی از اول بچیند.
شکاف بین نسل قبل از انقلاب و بعد از آن به دلیل سرکوبهای اوایل انقلاب بیشتر و بیشتر شد تا جایی که بسیاری از فعالان جوانی که بعد از انقلاب به دنیا آمده بودند نامی از بسیاری از پیشروان جنبش زنان ایران نشنیده بودند. بسیاری حتی نمیدانستند این جنبش تاریخچهای صد ساله دارد.
در کشوری که تاریخ مدرنش شاهد تحولات سیاسی و اجتماعی بسیار بوده است و مردمانش عدم ثبات و ناامنی را در تمام بخشهای زندگیشان تجربه کردهاند، شکاف بین نسلها چیز غریبی نیست. فعالان هر نسل از زمان مشروطه گرفته تا انقلاب ایران یا وادار به سکوت شدند و یا مجبور به ترک وطن و بدین صورت نسل جدید پس از آن در موارد نادری این امکان را داشت که از نسل قبل از خود بیاموزد و تجربه را تجربه نکند.
جنبش زنان ایران نیز از این امر مستثنی نیست. وقتی در 18 اسفند 1357(برابر با 8 مارس 1979) زنان ایرانی، برای اعتراض به حجاب اجباری به خیابان آمدند، از سوی همرزمانشان به غربزدگی و عامل استعمار و امپریالیسم جهانی متهم و وادار به سکوت شدند.
بسیاری که خواستند به مبارزه ادامه دهند به زندان رفتند یا اعدام شدند یا پس از گذراندن سالها در زندان تصمیم گرفتند برای همیشه سکوت کنند. گروهی نیز از ایران خارج شدند و سعی کردند فعالیتهایشان را علیه حکومتی که به گفته آنها بسیار واپسگرا و ارتجاعی بود از خارج از کشور ادامه دهند.
در این میان نسل جدیدی از زنان ایرانی که در دهه 70 و 80 شمسی در ایران پا به عرصه روزنامهها و وبلاگها و سایتهای اینترنتی گذاردند تاریخ جدیدی را در عرصه فعالیتهای فمینیستی و مبارزاتی زنان ایران رقم زدند.
در کوتاه مدتی اینترنت به مهمترین رسانه و ابزار جنبش زنان ایران تبدیل شد. روزنامهنگاران زن جوان که در روزنامههای اصلاح طلب، که به مدد باز شدن فضای سیاسی دوران محمد خاتمی پا به عرصه گذاشته بود، فعال بودند، نقش اساسی را در این وبسایتها و جنبش زنان ایران ایفا کردند.
از دل این نسل کارزارهای مختلفی در راه احیای حقوق زنان شکل گرفت: سایت زنان ایران شروع این کارزار بود و بعدها کمپین ضد سنگسار، کمپین یک میلیون امضا، کمپین حضور در استادیوم و چندین کمپین دیگر برای مبارزه با قوانین تبعیض آمیز علیه زنان از ابزار اینترنت برای ارائه دیدگاههای خود استفاده کردند.
با روی کارآمدن دولت محمود احمدی نژاد نسل جوان فعال جنبش زنان ایران که به خاطر فعالیتهایشان زندانی شدند و تحت بازجوییهای مکرر قرار گرفتند هر یک به گوشهای رفتند یا دانشجوی مقیم خارج شدند. بعد از انتخابات روند این مهاجرت رو به افزایش گذاشت و به چهرههای شاخصتر کشیده شد.
یکی از اولین رویاروییهای این نسل بیرون شده، روبرو شدن با نسل ایرانیانی بود که 30 سال بود دیگر ایران نرفته بودند. اختلافنظرها و دیدگاهها و نگاهها به سختی باعث نزدیک شدن این دو نسل به هم میشد به طوریکه برخی از اعضای نسل جوان بهتر دیدند که هر چه بیشتر به کتاب و درس و مشقشان پناه ببرند.
برخی از چهرههای جنبش زنان ایران که پس از رویدادهای خرداد 88 ایران را به قصد کشورهای عمدتا اروپایی ترک کردند زمانی بر این باور بودند که هیچگاه تحت هیچ شرایطی کشور را ترک نخواهند کرد.
نگرانی برخی از این افراد، که بر اساس تجربههای نسل قبل شکل گرفته بود، این بود که در اصل با ترک کردن کشور حیات سیاسی و اجتماعیشان کم کم رو به افول خواهد گذاشت. بسیاری از نویسندگان و فعالان سیاسی که از ایران خارج شده بودند دیگر هیچگاه نتوانستند پایگاه اجتماعی سابقشان را بازیابند و در اصل ریشه حیات سیاسی و اجتماعی شان پس از مدتی خشک شده بود. پس نگرانی برخی از فعالان جنبش زنان بیاساس نبود.
به دلیل جدایی طولانی مدت از ایران بسیار از فعالان خارج نشین درک درستی از فضای سیاسی و اجتماعی ایران نداشتند و بسیاری از تحلیلها و راهکارهایشان یا بسیار آرمانی و رادیکال مینمود و یا انجامنشدنی و غیر واقعی به نظر میرسید. این مشکل را فعالان جنبش زنان درک میکردند و نگران بودند نکند به آن گرفتار آیند.
ولی شرایط سخت پس از انتخابات، و سرکوب شدید ظاهرا راه دیگری را پیش پای این فعالان اجتماعی باقی نگذارد جز اینکه ترک دیار کنند. بسیاری تهدید شدند که در صورت ماندن در ایران هیچگاه اجازه فعالیت دوباره پیدا نخواهندکرد.
شاید این افراد به این نتیجه رسیدند که تلاش برای رسیدن به آرمانهایشان حال دیگر فقط خارج از ایران ممکن است. البته در حال حاضر بسیار زود است برای اینکه درست بودن یا نبودن چنین نگاهی را بتوان به چالش کشید، اگر چه تجربه نسل گذشته ایرانیان مهاجر بسیار چشم انداز خوشبینانه ای را نشان نمیداد.
شاید بشود گفت این نسل با نسل گذشته تفاوتهایی دارد و شاید همین تفاوتها از تکرار شدن تاریخ جلوگیری کند و مهمترین این تفاوت این است بر خلاف نسل گذشته این نسل نگاه خاص ایدئولوژیک ندارد.
بسیاری از فعالان زنی که از نسل گذشته در خارج از ایران فعالیت کردند زمانی عضو گروههای سیاسی با ایدئولوژیهای متفاوت بودند که پس از مدتی به فعالیتهای فمینیستی رو کرده بودند. ولی نسل جدید فعالان جنبش زنان هیچ کدام از این وابستگیها را ندارند. البته این نگرانی وجود دارد که این افراد به دلیل مشکلات اقامتی و زیستی در کشورهای جدید مجبور شوند در بعضی از موارد به خواستههای رادیکال نسل پیشین تن دهد و خواستههای صنفی خود را با خواستههای سیاسی اپوزیسیون آنها در هم بیامیزد.
امیدوارانه ترین نگاه این است که این دو گروه بتوانند به صورت مسالمت آمیز یک رابطه سازنده و متعامل را پایه ریزی کند و از همدیگر درس بگیرد و هیچکدام نخواهد هویت گروهیش را به دیگری تحمیل کند.
حال که بار دیگر نسل جدیدی از فعالان، در خارج از کشور در حال به دنیا آمدن است، شاید سوال مهم این باشد که این نسل تا چه اندازه میتواند ارتباطش را با نسل جوان درون ایران حفظ و تجربیاتش را منتقل کند؟ آیا ما شاهد یک گسست بین نسلی دیگری خواهیم بود؟ آیا بار دیگر آه خواهیم کشید که تاریخ دارد تکرار میشود؟ و آیا باز هم نسل جدیدی از فعالان زنان که در ایران پدید خواهد آمد مجبور خواهد شد همه راه آمده را بار دیگر بیاید؟
*لیلا موری دانشجوی دکترای مطالعات خاورمیانه در دانشگاه کلمبیا در نیویورک است.