نسخه آرشیو شده

جنبش سبز و جنبش زنان؛ کدام بايد از دیگری ياد بگيرد؟
عکس از کسوف
از میان متن

  • نظر شادی صدر مبنی بر اين که جنبش‌ زنان حالا بايد از سبزها ياد بگيرد در واقع ناديده گرفتن تمام آن پتانسيلی‌ست که بدون جنگ و مرافعه توانسته جنبش زنان را در حد يک لايه اجتماعی ارتقاء بدهد
سه‌شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۸ - ۱۸:۱۳ | کد خبر: 50562

نویسنده وبلاگ آزادنویس در بررسی جنبش سبز و جنبش زنان به تفاوت دو دیدگاهی می‌پردازد که یکی می‌گوید جنبش زنان باید از جنبش سبز بیاموزد و دیگری معتقد است حالا وقت آن است که جنبش سبز از جنبش زنان بیاموزد.

به مناسبت روز جهانی زن، گزارشی در بی‌بی‌سی پخش شد که به نظرم مهم‌ترين و کليدی‌ترين موضوع در اعتراضات بعد از انتخابات است. اين که نوشتم مهم‌ترين و کليدی‌ترين به جهت اين است که در چهار سال گذشته درست مثل يک پروژه تحقيقاتی به موضوع نگاه کرده‌ام و جا به جا هم در موردش در همين وبلاگ نوشته‌ام.

البته قبل از اين که اصل موضوع را بنويسم طبق معمول بايد اين را هم بنويسم که صلاحيت عملی و نظری در برنامه ريزی‌های مرتبط با جنبش‌های اعتراضی زنان را خود فعالان حقوق زنان دارند و چيزی که من می‌نويسم فقط از زاويه نگاه يک ناظر است.

در گزارش بی‌بی‌سی با شادی صدر و پروين اردلان مصاحبه کرده بودند و جالب اين بود که نظر اين دو فعال حقوق زنان کاملن مخالف همديگر بود. طبيعی‌ست که نظر مخالف داشتن به معنای نفی طرف مقابل نیست، منتهای مراتب موضوعی که در مورد آن نظر مخالف داشتند می‌شود گفت در اين مورد خاص به نفی طرف مقابل ختم می‌شود.

اصل موضوع اين بود که آيا جنبش سبز باید از جنبش زنان ياد بگيرد يا اين جنبش زنان است که حالا بايد از جنبش زنان ياد بگيرد؟ شادی صدر معتقد بود که جنبش زنان بايد از سبزها ياد بگيرد و پروين اردلان به پیشرو بودن جنبش زنان اعتقاد داشت.

به عنوان يک ناظر بيرونی به نظرم جنبش زنان هنوز با فاصله‌ بسيار زيادی جلوتر از تقريبا تمام جنبش‌های اجتماعی و سياسی ایران، و از جمله سبزها، دارد حرکت می‌کند. يعنی چنان جنبش زنان قدرتمندانه دارد جامعه را متحول می‌کند که با کمی دقت متوجه می‌شويد که همين الان جنبش زنان را می‌توان در حد يک لايه‌ اجتماعی مشخص نشان داد.

خوب که در تاريخ ايران دقيق بشويد متوجه می‌شويد که حرکت‌های اجتماعی تا وقتی به عنوان يک لايه دربيايند زمان طولانی بايد ازشان بگذرد. البته فقط هم زمان نيست بلکه پيام و عناصر ارسال و دريافت پيام هم هستند که هر جنبشی را به لايه تبديل می‌کنند. مثلن معمم‌ها (که من زورکی بهشان می‌گويم روحانيون) با وجود اين که 30 سال است قدرت سياسی را در ايران در کنترل دارند و با وجود اين که از جنبه‌ اقتصادی هم همه جور امکانی در دسترس‌شان هست اما هنوز نتوانسته‌اند لايه‌ی روحانيون سياسی را شکل بدهند تا با اين لايه بتوانند بر افکار عمومی تأثير بگذارند.

فی‌الواقع هنوز که هنوز است اين لايه‌ی روحانيون غيرسياسی‌ست که دارد جامعه را اداره می‌کند و معمم‌های حکومتی هم هر جایی که توسط حکومت کنار گذاشته شدند يا خودشان از سياست دست کشيدند به همان لايه‌ غيرسياسی‌ها برگشتند. سيستانی از جمله آدم‌های همان لايه‌ست و منتظری نمونه‌ی سياسی‌اش است که به لايه‌ غيرسياسی مراجعت کرد.

جالب هم اينجاست که عناصر تندروی همين معمم‌های سياسی که با حمايت‌های مالی بازار در دوران شاه امثال نواب صفوی را توليد می‌کردند همين حالا که هم تندروهای بيشتری دارند و هم منابع مالی‌شان قوی‌تر است نتوانسته‌اند همان نواب صفوی را هم بازتوليد کنند. دليلش هم، به نظر من، اين است که حالا برای بازتوليد نواب صفوی بايد حمايت‌ لايه‌ی غيرسياسی را داشته باشند که ندارند. به همين دليل هم هست که هر چه که توليد می‌کنند خنده‌دار از آب درمی‌آيد. از باب نمونه يکی‌شان همين روح‌الله حسينيان است.

تبديل شدن جنبش‌های اجتماعی به لايه‌های اجتماعی فقط ناشی از برنامه‌ريزی‌شان نيست، بلکه بيشتر ناشی از پذيرش اجتماعی پيام‌ و اين که اين پيام را چه کسانی در جامعه منتشر و چه کسی دريافت می‌کند هم هست. اين تفاوت بزرگی‌ست که بين جنبش سبز و جنبش زنان وجود دارد. مثلن در حوزه‌ی سياسی و با وجود اين که جمع بسيار زيادی به نتيجه انتخابات اعتراض دارند ولی هنوز نمی‌شود گفت واقعا کسی به احمدی‌نژاد رأی نداده. بلاخره يک گروهی هم به او رأی داده‌اند و تا آخر دنيا هم هميشه يک گروهی به آدم‌های راديکال و ماجراجو رأی خواهند داد منتها در بين خانم‌های حکومتی‌ و طرفداران احمدی‌نژاد هم موضوع وزارت زنان يا کسب حقوق اجتماعی برای آن‌ها موضوعی‌ست که محالفتی با آن وجود ندارد و همين هم شد که احمدی‌نژاد از پتانسيل همراهی و موافقت زنان در انتخاب وزير زن در کابينه‌اش استفاده کرد.

جنبش سبز در همين يک مورد پيام، پيام‌رسان و پيامگير هنوز دارد لنگ می‌زند، دليلش هم اين است که تنوع خواسته‌ها زياد است و هر گروهی هم يک حرفی می‌زنند که از دين‌زدايی در جامعه گرفته تا جهش به سمت کشورگشایی و دوران هخامنشيان همه جور حرفی توی آن پيدا می‌کنيد.

درست است که جمهوری اسلامی همه را به ستوه آورده ولی هنوز نمی‌شود روی يک برگه کاغذ نوشت که مثلا اول چی دوم چی و تا پنجم را پشت سر هم رديف کرد که همه هم در مورد اين پنج تا خواسته متفق‌القول باشند. اما در مورد جنبش زنان می‌شود به راحتی خواسته‌های اصلی را پيدا کرد و در حالی که رهبری جنبش‌های حقوق زنان با آدم‌های خاصی نيست ولی خواسته‌ها به طور مشخص دارد توسط فعالان دنبال می‌شود.

يک نکته‌ جالب‌تر هم اين است که فعالان حقوق زنان در تمام رده‌های اجتماعی هستند و هيچ بخشی از جامعه نيست که از پيام آن‌ها بيخبر مانده باشد. اين را که بگذاريد در حوزه‌ جنبش سبز همين الان می‌توانيد ببينيد که بعضی‌ها به خاطر دوری از به خطر افتادن منافع اقتصادی‌شان هر طرفی که باد بوزد به همان طرف تمايل پیدا می‌کنند، که کم هم نيستند و در همه رده‌های اجتماعی‌ هم پيدای‌شان می‌کنيد. همين اوضاع باعث شده که در پيام جنبش سبز هنوز اغتشاش تئوری و عملی زيادی بينيد.

نظر شادی صدر مبنی بر اين که جنبش‌ زنان حالا بايد از سبزها ياد بگيرد در واقع ناديده گرفتن تمام آن پتانسيلی‌ست که بدون جنگ و مرافعه توانسته جنبش زنان را در حد يک لايه اجتماعی ارتقاء بدهد. واقعيتش هم اين است که در بين جنبش‌های اجتماعی ايران در دوران معاصر، هنوز صلح‌آميز‌تر از همين جنبش زنان چيز ديگری برای نمونه نداريم که بشود سبزها را به نمونه گرفتن از آن تشويق کرد.

خوب چرا اين دوگانگی ميان شادی صدر و پروين اردلان وجود دارد؟ به نظرم موضوع مربوط است به خواستگاه اجتماعی اين دو نفر. شادی صدر به عنوان وکيل دارد به موضوع نگاه می‌کند و طبيعی‌ست که با وجود جنسيت اما موضوع برايش محدوديت اجتماعی‌ست تا جنسيتی.

يعنی اين محدوديت اجتماعی را می‌تواند در دفاع از يک مرد هم لحاظ کند. در حالی که پروين اردلان به عنوان نويسنده به محدوديت‌های جنسيتی در جامعه توجه می‌کند. يعنی حتی اگر يک محدوديت واحد را برای مرد و زن يکسان بگيريم، در همان محدوديت باز هم زن‌ها قدرت کمتری برای عکس‌العمل نشان دادن دارند.

مثلا فکر کنيد يک مرد فقير می‌تواند شب روی صندلی پارک بگيرد بخوابد و پليس هم کاری به وضع و حال او نداشته باشد ولی يک زن فقير نمی‌تواند. نگاه شادی صدر اين است که فقر را بايد کاهش داد يا ريشه‌کن کرد در حالی که نگاه پروين اردلان اين است که اگر به مرد کاری نداريد به زن هم کاری نداشته باشيد چون حتی وقتی فقر را کاهش می‌دهيد باز هم آدمی که مجبور باشد گوشه خيابان بخوابد وجود دارد.

در عالم هنر هم تفاوت اين دو ديدگاه را می‌بينيد. يکی می‌شود مثلا تهمينه ميلانی که در "دو زن"، زن و مرد را در حال کلنجار رفتن با محدوديت‌های اجتماعی می‌بيند و يکی هم می‌شود رخشان بنی اعتماد که در "روسری آبی" به گرفتاری‌های زن در محدوديت‌های اجتماعی بيشتر بها می‌دهد.

به عنوان يک ناظر، فکر می‌کنم هنوز جنبش سبز بايد از جنبش زنان ياد بگيرد. يعنی اگر قرار باشد سبزها بدون شتاب و خيلی اساسی بنيادهای فکری جامعه‌ ايرانی را تغيير بدهند و محصول مبارزه‌شان تبديل بشود به ظهور يک لايه اجتماعی که هميشه حافظ مردمسالاری باشد ناچارند همين راهی را بروند که جنبش زنان رفته. همين اطلاع‌رسانی بی‌وقفه و مبارزه بدون خشونت. 

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی