نسخه آرشیو شده

دین در شهر
از میان متن

  • بر خلاف اروپا که در آن، ما با یک جریان وسیع نهاد زدایی دینی روبه رویم، به نظر می‌رد در ایران ما بر عکس با نهادینه شدن مضاعف دینی مواجه هستیم
چهارشنبه ۰۴ فروردین ۱۳۸۹ - ۱۵:۲۱ | کد خبر: 50982

نشست روز یکشنبه نهم اسفند گروه جامعه‌شناسی دین انجمن جامعه‌شناسی ایران، به موضوعی با عنوان "دین در شهر" اختصاص داشت. در این نشست، دکتر سارا شریعتی، عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به سخنرانی پرداخت. او بحث خود را بر پایه یک کار پژوهشی که به همراه دانشجویانش، با هدف سنجش عینیت شهری دین در شهر تهران انجام شده بود، ارائه کرد.

نشست روز یکشنبه نهم اسفند گروه جامعه‌شناسی دین انجمن جامعه‌شناسی ایران، به موضوعی با عنوان «دین در شهر» اختصاص داشت. در این نشست، دکتر سارا شریعتی، عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به سخنرانی پرداخت. او بحث خود را بر پایه یک کار پژوهشی که به همراه دانشجویانش، با هدف سنجش عینیت شهری دین در شهر تهران انجام شده بود، ارائه کرد. در طی این سخنرانی، عکس‌های مختلفی از نمادهای دینی در اماکن عمومی شهر تهران پخش شد. متن کامل سخنرانی دکتر شریعتی را در زیر می‌خوانید.

سال گذشته بحثی داشتم تحت عنوان اسلام و علوم اجتماعی و به این نکته اشاره کردم که امروزه اسلام، مشخصاً به دلیل حضور مسلمانان در اروپا و مسائلی که این حضور در جامعه میزبان ایجاد کرده است، به یکی از سرفصل‌های مطالعات علوم اجتماعی بدل گشته است.

یکی از این مسائل، تأمل در بحث جایگاه دین درحوزه عمومی/ خصوصی و مشخصاً عینیت جامعه‌شناختی دین در شهر است. دین در فضای شهری چه نمودی می‌یابد؟ در شرایط تکثر فرهنگی و دینی و همچنین ظهور فرق و دینداری‌های جدید، ادیان تا کجا می‌توانند در شهر عینیت بیابند؟ آیا عینیت دین در شهر، عامل انسجام است یا می‌تواند به چند پارگی و قطعه قطعه شدن شهر بیانجامد؟ آیا شهر منطقه فراغی است که در آن همگی می‌بایست تنها به عنوان شهروند حضور یابند یا شهر می‌تواند و باید از خلال معماری، مکان‌های عبادی، تبلیغات شهری و مدیریت زمان، بازتاب‌دهنده تکثر دینی، فرهنگی و قومی باشد؟

این بحث در اروپادر دو مقطع مطرح شد و به یک مسأله اجتماعی بدل گشت. نخست مسأله حجاب اسلامی دختران در فرانسه و سپس مسأله ساخت مساجد در سوئیس.

اولی به ممنوعیت حجاب اسلامی در مدارس دولتی انجامید، ممنوعیتی که مسأله را حل نکرد بلکه در واکنش، حجاب اسلامی را به آنچه که حجاب رادیکال می‌نامند (حجابی که تمامی بدن از جمله صورت زنان را نیز می‌پوشاند) تبدیل و مسأله را پیچیده‌تر از پیش کرد.

دومی، با رأی مردم سوئیس، به ممنوعیت ساخت مساجد بر اساس قانون مقابله به مثل، انجامید. استدلال غالب این بود که مگر مسیحیان در برخی از کشورهای اسلامی اجازه دارند اعمال عبادی خود را به شکل علنی در حوزه عمومی انجام دهند، در نتیجه متقابلاً ما نیز نباید اجازه دهیم مسلمانان، شهرهای ما را به اماکن تبلیغ دینی بدل کنند. مسائلی چون عبادت در محل کار، انجام مناسک دینی (جشن‌ها و سوگواری‌ها و تعزیه در شهر و ...) نیز نمونه دیگر از گرایش جدیدی به بیان دین در حوزه عمومی بوده است.

وجود دیگر ادیان و همچنین ظهور جنبش‌های جدید دینی و فرقه‌های مذهبی که آنها نیز به نوبه خود خواستار عینیت بیشتری در فضای شهری بودند، این مسأله را به یک موضوع محوری بدل کرد و به برگزاری همایش‌هایی در پارلمان اروپا، در دانشگاه‌ها و در مراکز تحقیقاتی انجامید و مواضع متفاوتی را برانگیخت.

اروپای شرقی‌ها که در سال‌های 40 و دوره حکومت کمونیست‌ها تجربه اعمال سیاست‌های ضد مذهبی حکومت‌ها را داشتند، نسبت به ممنوعیت بیان دینی در شهر هشدار دادند و از این موضع دفاع کردند که شهر می‌تواند مکان تجربه پلورالیسم دینی باشد.

اروپای شمالی‌ها در زمینه پروتستانتیزم و کلیسای لوتری، از نقش انسجام بخش مدنی دین سخن گفتند. بر عکس، فرانسوی‌ها در زمینه کاتولیک خود از لائیسیته دفاع می‌کردندو به تبع اروه کاکس، بر این موضع تکیه داشتند که دین در همه جا عامل انسجام نیست. در ایرلند، در هند، در یوگسلاوی، دین بیشتر عامل اختلاف بوده است تا انسجام.

در این میان، دو الگوی مدیریت شهری در برابر هم قرار می‌گرفتند. نخست، الگوی تکثر فرهنگی(1) که تکثر و نمادهای شهری دین را می‌پذیرد و الگوی لائیسیته فرانسوی که در یک روایت، شهر را منطقه فراغ، خارج از حضور ادیان و مجادلات دینی قلمداد می‌کند.

هر دو الگو، در زمینه تفکیک‌گذاری نهادینه و تکثر دینی به‌وجود آمده است. تفکیک میان عرصه‌ها و قوه‌ها. تفکیک حوزه شهروندی و تعلقات دینی، من عامدانه از مفهوم سکولاریزاسیون استفاده نمی‌کنم چون معتقدم این عبارت بیشتر ابهام‌زاست تا مسأله حل کن، در هر دو الگو ما در شرایطی هستیم که این تفکیک صورت گرفته است و مسأله بر سر مدیریت آن است.

حال این پرسش مطرح است که تهران، به نوبه خود چه الگویی از شهر را ارائه می‌دهد؟ عینیت دین در شهر تهران چیست؟ زمینه‌ای که در آن هر دو این پیش‌فرض‌ها غایبند. اروه کاکس از تعبیر شهر سکولار(2)، استفاده می‌کرد. آیا ما می‌توانیم با به‌کار بردن دو گانه سکولار مقدس (3)، بگوییم که در تهران، ما با الگوی شهر قدسی یا دینی روبرو هستیم؟ در این صورت، تفاوت تهران با شهرهای سنتی دینی چون مشهد و قم که حول یک مکان مقدس شکل گرفته‌اند، چیست؟

این سؤالی بود که امسال با دانشجویان تلاش کردیم بدان پاسخ دهیم. مسأله ما، سنجش عینیت شهری دین بود و برای این کار، ابزارمان دوربین عکاسی و میدان کارمان همه اماکن عمومی شهر تهران که نمادهای دینی، تبلیغات دینی، کالاهای دینی و ... در آن به چشم می‌خورد.

در این جمع‌آوری داده‌ها، ما عامدانه آن‌چه را که مستقیماً با سیاست در می‌آمیخت، حذف کردیم. پرونده‌های ما، دین در خیابان و در تبلیغات خیابانی، بیلبوردها، دیوارهای شهر، در وسایل نقلیه، مترو و اتوبوس، در مراکز خرید مدرن و سنتی (بازار)، در بیمارستان، در ورزشگاه، در دانشگاه و مدارس، در گورستان و در معماری شهری بود. این پرونده‌های مختلف هر کدام نیازمند تحلیل‌های جداگانه‌ای هستند و هر کدام از این موارد می‌توانند موضوع تحقیقات جامعه‌شناختی دانشجویان قرار گیرند تا بتوانیم طرح دقیق‌تری از دین در شهر به دست بیاوریم.

با مطالعه میدان مورد تحقیق که همان شهر تهران باشد، چهار شاخص را به عنوان شاخص‌های عینیت شهری انتخاب کردیم: مکان، زمان، تحرک‌های شهری و نهادهای سیاست‌گذار.

در اینموارد، نقش دولت و سیاست‌گذاری‌های دولتی بسیار مؤثر و مداخله‌گر است. به عنوان نمونه، در کشوری که از قانون لائیسیته تبعیت می‌کند، در هیچ کدام از این چهار بخش، ما با دین به معنی اخص کلمه روبرو نیستیم، جز مکان‌هایی که حضوری خاموش در شهر دارند و اغلب به میراث فرهنگی کشور مربوطند.

1. تملک دینی مکان: شاخص‌ترین نماد دین در شهر، مکان دینی است. به طور سنتی، شهرهای مذهبی، شهرهایی هستند که حول یک مکان مقدس، اغلب مزار یکی از شخصیت‌های مذهبی، شکل گرفته‌اند و به مکان زیارتی بدل می‌شوند. در ایران، مشهد و قم نمونه‌های آرمانی از شهرهای مذهبی هستند که نقش پایتخت‌های دینی را ایفا می‌کنند که به نظرم پرونده دیگری است که قابلیت تحقیق دارد. با این شاخص، ما در شهر، به سراغ بناها و فضاهایی می‌رویم که با دین پیوند دارند یا با نمادهای دینی نشانه‌گذاری شده‌اند.

2. مدیریت زمان: در شهرهای مذهبی، هم زمان روزمره و هم مناسبت‌ها، از طریق دین مدیریت می‌شود. ناقوس کلیسا هنوز در بسیاری از روستاهای اروپا اعلام کننده زمان روزمره است و همچنین مراسم روزهای یکشنبه یا مناسبت‌های مذهبی با ناقوس کلیسا در شهر طنین می‌یابد. اذان مسجد نیز همین نقش را ایفا می‌کند. با این تفاوت که اذان اعلام کننده زمان عبادی است و نه زمان عرفی؛ زمانی که گاه با زندگی عرفی جامعه در تضاد می‌افتد.

3. تحرک‌های شهری: عینیت دینی شهر همچنین با شعائر و مناسک جمعی شاخص می‌شود. عزاداری، هیأت‌های سینه‌زنی، جشن‌های مذهبی که مردم را در فضای عمومی شهر گرد هم جمع کرده و تحرکی ایجاد می‌کند و همچنین زیارت، که نمونه‌اش را در پای پیاده به حرم امام رضا رفتن، یا در اروپا به لورد رفتن، می‌توانیم ببینیم.

4. سیاست‌گذاری دینی: شاخص دیگری است که به دین در شهر عینیت می‌بخشند. شهر از خلال این سیاست‌گذاری‌ها، محل و فضای اعمال قدرت دینی است. این قدرت مشخصاً از طریق نهادهای سیاست‌گذار اعمال می‌شود. عینیت دین در شهر هم از خلال سیاست‌گذاری این نهادها و کارکرد هنجارساز و نظارت شهری آنهاست (به عنوان نمونه، گشت ارشاد) و هم از طریق نهادهای خیریه، کمیته امداد، وقف، صندوق‌های صدقه و .... که به جمع‌آوری کمک‌های مردم می‌پردازند. با توجه به این کارکرد، دین به مثابه یک قدرت شهری، ناظر اخلاق و امنیت اجتماعی و هم به عنوان قدرت اقتصادی در شهر ظاهر می‌شود.

با این شاخص‌ها، ما به سراغ جمع‌آوری داده‌ها و دسته‌بندی آنها در شهر می‌رویم. ابزارهای نظری ما در تحلیل این داده‌ها، دو مفهوم رایج در ادبیات جامعه‌شناختی دین است که از سال‌های هفتاد میلادی، توفیق بسیاری یافته‌اند: مفهوم دین نهادینه(4) و دین اشاعه یافته(5) که دابلر طرح کرد.

یکی از نمونه‌های تحقیقی که از این دو مفهوم در توصیف موقعیت دین استفاده کرد، تحقیق روبرت تولر، جامعه‌شناس انگلیسی است. وی در کنفرانس بین‌المللی جامعه‌شناسی ادیان در سال 1983، که در لندن با موضوع دین در فضای عمومی برگزار شد، با استفاده از این دو مفهوم، به این نتیجه رسید که در انگلیس، به معنای دقیق کلمه، ما نه با سکولاریزاسیون به معنای کاهش نقش اجتماعی دین، بلکه با نهادزدایی دینی مواجهیم؛ بدین معنا که این یک حیات دینی در جامعه است که خود را جدا از کلیسا تعریف می‌کند.

تجارب دینی متعددند اما این تجارب بیش از پیش، خارج از کنترل نهاد دینی هستند و خود را بی ارجاع به نهاد مشروع دین، تعریف می‌کنند. از نظر وی، همه شاخص‌ها خبر از افول دین نهادینه و ظهور یک دین اشاعه یافته می‌دهند که شکل غالب دینداری در اروپاست.

نهادهای تاریخی روبه افولند اما اعتقادات و باورهای دینی همچنان باقی هستند و ما شاهد یک فرایند "دمکراتیزاسیون دین" هستیم؛ به این معنا که باورهای دینی از انحصار نهاد مشروع آن خارج شده است، در حالی‌که فضای عمومی همچنان مصرف کننده اموال و کالاهای دینی است. (کنفرانس بین المللی ادیان. سپتامبر 1983 در لندن).

با شاخص‌هایی که ارائه کردم و با این ابزارهای نظری، ما به سراغ دین در شهر تهران می‌رویم. با توجه به محدودیت وقت، تنوع عکس‌ها و وجوه مختلفی که این پرونده دارد، من ناگزیر می‌کوشم توصیف و تحلیل را هم‌زمان به کار گیرم. بدین معنا که پس از توصیف، در هر بخش طرح مسأله کرده، بی آن‌که در اینجا قصد ما پرداختن به همه این مسائل باشد.

1. اولین نکته‌ای که در ایران به چشم می‌آید، شرایطی است که ما لزوماً با تکثر دینی روبرو نیستیم، بلکه تنها با دین اکثریت مردم به مثابه دینی عینیت یافته در شهر، مواجهیم. نمادهای شهری ادیان رسمی دیگر کشور (آشوری‌ها، ارمنی‌ها، زرتشتیان، پروتستان‌ها و یهودیان) به چند مکان عبادی که اغلب قبل از انقلاب ساخته شده‌اند و در مواردی یک مدرسه و چند مرکز فرهنگی یا خیریه (کتابخانه، انجمن سالمندان و ...) تقلیل می‌یابد.

این امر ظاهراً حتی شامل تسنن می‌شود. در نیتجه دین عینیت یافته در شهر، دین رسمی کشور است و ادیان دیگر – جز مکان‌های سابق عبادی‌شان- عینیت شهری ندارند. در اینجا مسأله‌ای که مطرح می‌شود، سهم اقلیت‌های دینی در فضای شهری است. جایگاه این اقلیت‌ها در شهر چیست؟ آیا این سیاست که دین به عرصه خصوصی تعلق ندارد و می‌تواند و باید در حوزه عمومی هم نمود پیدا کند، تنها مشمول دین رسمی کشور می‌شود؟

2. دین عینیت یافته در شهر، دین نهادینه است که به شکل عمودی سازمان‌دهی و توزیع شده است. توزیع به این معنا که تنها در مکان و زمان خاصی نباید به سراغ آن رفت و با همه عرصه‌های زندگی شهری پیوند زده شده است؛ هم به شکل تبلیغاتی، از خودپردازهای بانکی با تبلیغات دینی گرفته تا بیمارستان، تا هنر و جشنواره‌هایش، بازار و مکان‌های خرید، آرایشگاه‌ها، تا ورزش، مدارس و دانشگاه‌ها، هم به شکل و هم به شکل نمادی.

مسأله‌ای که در اینجا مطرح می‌شود، نسبت دین و فرهنگ است. می‌توان پرسید که آیا حضور گسترده دین در همه عرصه‌های زندگی روزمره، به دلیل سیاست‌گذاری‌های دینی یا به دلیل فرهنگ مشترک دینی است؟ به عنوان نمونه، آیا مردم از نمادهای دینی در محل کار خود، به عنوان جواز کسب استفاده می‌کنند یا خیر، این نمادها همواره بوده و نشان از فرهنگ دینی مردم دارد.

از طرفی می‌بایست به این نکته اشاره کرد که بر خلاف اروپا که به تعبیر الیویه روا، فرهنگ نه تنها خود را با دین تعریف نمی‌کند بلکه در مواردی حتی در برابر دین هم قرار می‌گیرد؛ در ایران، دین هسته سخت فرهنگ را می‌سازد، در نتیجه نمی‌توان گفت که ما با یک سازمان‌دهی دینی به شکل عمودی مواجه هستیم.

اگر نمادهای دینی در سطح شهر چنین گسترده‌اند، این امر به دلیل خواست مردم و فرهنگ عمومی جامعه است؛ اما نکته‌ای که نباید از نظر دور داشت، این است که سازمان‌دهی فضای شهری، از جانب مردم انجام نمی‌گیرد و در اختیار نهادهای دولتی است. در نتیجه به سختی می‌توان سهم باورهای فردی را از سیاست‌گذاری‌های دولتی جدا کرد.

3. وجود یک سیاست‌گذاری دینی که آموزه‌ها و نمادهای مشترک دینی را در همه نقاط شهر ترویج می‌کند. در برخی از برنامه‌ها، دیوارهای شهری یا مترو و ... برای ترسیم آموزه‌های دینی استفاده شده است. سوال اما این است: آیا معنویت و دین که بنا به تعریف، دارای وجهی فردی، شخصی و رام نشدنی است، می‌توانند و باید موضوع سیاست‌گذاری قرار گیرند؟ در این صورت، آیا ما در برابر این سیاست‌گذاری، با واکنش‌هایی روبرو نخواهیم بود؟

4. اگر دقت کنیم می‌بینیم که همه این نمادها و تبلیغات اغلب دارای یک متولی هستند؛ متولیانی که از حوزه هنر، تا حوزه دانش را در برگرفته‌اند. تکثر و تعدد این متولیان این سوال را به‌وجود آورد که آیا ما با بوروکراتیزاسیون یا دیوان‌سالاری در زمینه چنین سیاست‌گذاری‌هایی روبرو نیستیم؟ آیا شاخص‌های ارائه دهنده توسط وبر برای بوروکراسی (غیر شخصی بودن، مبتنی نبودن بر روابط، قانونی بودن و ...) با آن‌چه که ما در عمل با آن سر و کار داریم، منطبق است؟

در جامعه‌ای که هنوز اشک زنان و رشوه مردان،در حل مشکلات اداری تعیین کننده است و شیوه‌های کدخدامنشانه،استفاده از عناصر ذی‌نفوذ، یا روابط قبیله‌ای و خانوادگیدر حل بسیاری از مسائل کارساز است، برای گرفتن قراری با یک پزشک معروف یا عمل جراحی، حتی برای معطل نشدن در صف و ... سهمیه‌ها عمل می‌کنند و سرمایه از همه نوع، سرمایه‌های اقتصادی و اجتماعی و نمادین به کار می‌افتند، آیا می‌توان از بوروکراسی نام برد؟

ظاهراً بوروکراسی تنها برای متن مردم، آنها که کس و کاری ندارند و از سرمایه‌ای برخوردار نیستند، کاربرد دارد و از عمومیت برخوردار نیست. در حوزه دین نیز آیا می‌توان از تعدد و تکثر نهادها نتیجه گرفت که ما با یک بوروکراسی دینی روبرو هستیم؟

5. این سیاست‌گذاری‌ها، باعث تکثر و همچنین ظهور پدیده‌های جدید در مناسک، مکان‌ها و زمان‌ها شده است: اولین نکته تعدد مناسک است؛ مناسکی که برخی ابداع شده‌اند و دارای پیشینه نیستند؛ یا برخی حاشیه‌ای بوده و امروز عمومیت یافته و مدیریت می‌شوند. این سیاست‌گذاری‌ها در عین حالتاریخ‌ساز هستند.

تاریخ‌های جدیدی که اغلب با سیاست پیوند خورده‌اند اما از آن رو که مبنای مشروعیت سیاسی در ایران دین است، از خلال شعارها و نمادها، بیان دینی می‌یابند. در عین حال، ما با ظهور مکان‌های مذهبی جدیدی نیز روبرو هستیم. این مکان‌ها، برخی خارج از کنترل سیاست‌گذاری است، مانند دیوار حضرت عباس (ع) در شهر قدس در حوالی شهریار، یا مکان‌هایی که در نتیجه این سیاست‌گذاری‌ها شکل گرفته‌اند.

به عنوان نمونه در شهر تهران می‌توان به ظهور مجموعه‌های دینی اشاره کرد. به این معنا که مساجد یا اماکن مذهبی بسط یافته و چند منظوره شده‌اند. امامزاده صالح، نمونه خوبی از این مجموعه‌هاست که در آغاز صرفاً یک مکان زیارتی بود و امروزه یک مجموعه مذهبی شهری شده است که هم دارای کلاس‌های تابستانی است و هم کتابخانه و آموزش دینی و ماهنامه و ... دارد.

پرسشی که در این بخش از تحقیق مطرح می‌شود، نسبت سنت و دین است. پیش از انقلاب، یکی از تلاش‌های روشنفکران دینی، تفکیک میان سنت و دین بود. نشان دادن آنچه که سهم سنت تاریخی است و آنچه که مشخصاً به دین مربوط می‌شود. در حال حاضر به نظر می‌رسد با فرآیندی معکوس مواجهیم. ظهور این ابداعات در حوزه دین، این سؤال را مطرح می‌کند که نسبت دین و سنت کجاست؟

6. جابه‌جایی و ترکیب امر دینی با زمینه‌هایی عرفی، یکی دیگر از مواردی است که در مشاهده دین در شهر به چشم می‌آید. مکان مشروع دین، مشخصاً مسجد است؛ اما امروز با تغییر کارکرد مساجد مواجهیم. بسیاری از مساجد به سالن همایش‌ها، یا سالن مراسم ختم تغییر یافته‌اند.

کارکردهای مشخص دینی، چون نماز خواندن، دعا، وعظ و مداحی، الزاماً در مکان مشروع دین، انجام نمی‌شود. این جابه‌جایی منجر به تغییر جایگاه و ترکیب امر دینی با زمینه‌هایی شده است که تا دیروز کاملاً از حوزه دینی متمایز بود. تغییر جایگاه نمادهای دینی مصداقی از این جابه‌جایی است.

در مراکز خرید دیدیم که در بسیاری از موارد، تابلوهای دینی که به صورت سنتی در بالاترین مکان قرار می‌گرفت، در گوشه و کنار مغازه گذاشته شده، یا به شکل یک کالای تزئینی در ردیف دیگر کالاها قرار گرفته است. کالایی شدن، مسابقات و ورود معیارهایی که تا دیروز با دین در تضاد قرار می‌گرفت، همچون رقابت، برنده و بازنده شدن، ارزش‌گذاری مادی، پول، جایزه و ... به نوبه خود، نمونه‌ای از این امر در عرصه اجتماعی است.

7. هم‌زمان با این شکل از تسری، ما با حیات دینی دیگری نیز سر و کار داریم که تاولر دین اشاعه یافته یا دمکراتیزاسیون دین می‌نامید. شاخصه این حیات دینی، تکثر و سیالیت است. حیات دینی‌ای که گاه به شکل موازی و گاه در واکنش و مقاومت با دین نهادینه که به شکل کاملاً سازمان‌دهی شده فضای شهر را پوشانده، شکل گرفته است.

احیای دین عامه (دینی که مشخصاً از میراث و سنت دینی تغذیه می‌کند)، تعدد جریاناتی که «معنویت‌های جدید»، «عرفان‌های کاذب» یا «شبه دین» خوانده می‌شود، حضور روشنفکری دینی، دینداری جوانان و ... همگی نمونه‌هایی هستند که در قلمرو دین تعریف می‌شوند اما از کنترل دین نهادینه خارج‌اند و خود را بدون ارجاع بدان تعریف می‌کنند.

این حیات دینی در فضای شهر عینیت چشم‌گیری ندارد. دین عامه اغلب خاموش و پنهان است؛ نه با کلام که با نمادها خود را به نمایش می‌گذارد. شمع، شمایل، پرده‌های تبلیغاتی بر سر در منازل، یا مراسم دینی در حیات و زیرزمین خانه‌ها. فرق مذهبی، در حوزه عمومی غایب‌اند. دین روشنفکران و جریانات جدید دینی یا شبه دینی نیز در مجلات و مطبوعات و کلاس‌های آموزشی نمود می‌یابند.

ژاک متر، اشاره می‌کند که این معنویت‌های جدید و اشکال جدید دینداری در اروپا، در واکنش، مقاومت و اعتراض به هنجارسازی نظام‌مند دین نهادینه به‌وجود می‌آید. دینداری جوانان نیز اغلب فردی است یا به شکل اجتماعات کوچکی که در عرصه عمومی بازتاب ندارد. در نتیجه عینیت دین در شهر، تنها به دین رسمی نهادینه تعلق دارد.

نتیجه گیری

اگر به عنوان یک ناظر از بالا بر شهر نگاه کنیم، با یک هم‌گرایی مواجه می‌شویم. هم‌گرایی‌ای که سیاست‌گذاری بازتاب می‌دهد. همه تزئینات شهری، از تبلیغات رسمی تا زیباسازی فضاهای سبز شهر، بیلبوردها و وسایل نقلیه، بانک و بازار و ... به ما خبر از وجود یک سیاست‌گذاری در این زمینه می‌دهد.

این سیاست‌گذاری، تهران را به یک شهر دینی بدل کرده است. شهری که هم استتیک و اتیک است و هم اتیکتش، هم زیباشناسی و اخلاق و عنوانش، امضای دینی دارد. شهر دینی‌ای که یک ابداع است. بر خلاف قم و مشهد که به عنوان دو شهر مذهبی، با گذشته و سنت پیوند دارند، هیچ پیوندی با گذشته ندارد.

در نتیجه، می‌توان گفت که بر خلاف اروپا که در آن، ما با یک جریان وسیع نهادزدایی(6) دینی روبروییم، به نظر می‌رسد در ایران ما بر عکس با «نهادینه شدن مضاعف دینی»(7) مواجه هستیم.

مضاعف به این معنا که نهاد مشروع دین که به طور سنتی، تنها از پشتوانه مالی مردم برخوردار بود، پشتوانه‌ای که هم‌زمان هم به عنوان «یکی از مشکلات اساسی سازمان روحانیت» شناخته می‌شد (عوام‌زدگی) و هم به عنوان اصلی‌ترین عامل قدرت جذب مردمی این سازمان، (محبوبیت)(8)، امروزه حوزه استیلای اجتماعی پشتوانه دین قرار گرفته و به یک نهادسازی مضاعف انجامیده است.

دین بیش از بیش از بالا نهادینه می‌شود. این تمرکز و نهادینه شدن را در بازارهای دینی شهر می‌توان مشاهده کرد. بازارهایی که کالاهای دینی استاندارد را به فروش می‌رسانند، تک محصولی‌اند و در آنها، عرصه انتخاب، به یک سنت دینی محدود می‌ماند.

گسترش روزافزون نهادهای مدیریت دینی، تعدد برنامه‌ها، همایش‌ها و جشنواره‌های دینی، حجم تبلیغات دینی و نقش تعیین‌کننده رسانه‌ها در این میان، ویژگی ممتاز دین در شهر تهران است که از پشتوانه قدرت سیاسی و اقتصادی برخوردار می‌شود.

از طرف دیگر اما، اگر از پایین به جامعه نگاه کنیم، با آنچه که جامعه‌شناسان دین، «دین اشاعه یافته» می‌نامند، روبرو می‌شویم. دینی غیر نهادینه، متکثر، فردی یا اجتماعی. سیال و خارج از کنترل نهاد دین.

از بالا به ما خبر از یک هم‌گرایی می‌رسد، در تهران، به عنوان شهر دینی، شهری که هم قوانین و هم سیاست‌گذاری‌اش بر مبنای دین تعریف می‌شود؛ از پایین اما با آن‌چه که میکل دو اپالزا "لائیسیسم خاموشی‌ها" می‌نامد، روبرو هستیم.

مجموعه سیاست‌هایی لائیسیزاسیون که در کشورهای مسلمان راه می‌یابد اما جزء ناگفته‌های حقوقی است. یک تکثر و عرفی شدن خاموش، بی‌ سر و صدا و گسترده که آرام‌آرام تمام سطح شهر را گرفته است.

مثل جشن ولانتین که نفهمیدیم کی وارد شد، اما شد و امروز راننده تاکسی هم به من ولانتین را تبریک می‌گوید. مثل جریانات جدید دینی یا عرفان‌های جدید که کلاس‌هایش همه شهر را گرفته‌اند. مثل هنرها که از پایین آرام‌آرام خود را به بالا تحمیل می‌کنند. همه ممنوعیت‌ها در لایه‌های پنهان شهر مجاز می‌شوند و عمومیت می‌یابند.

نمی‌خواهم بگویم آن‌چه در حوزه عمومی ممنوع است، به حوزه خصوصی کشیده می‌شود، این را همه می‌دانند، نه! در همان حوزه عمومی همه این ممنوعیت‌ها، بی سر و صدا و به شکل خاموشی، تسری یافته و ممکن می‌شود. در نتیجه، ما با دو فرآیند مواجه هستیم؛ دو فرآیندی که نه به شکل موازی که در تقابل با هم تعریف می‌شوند؛ نهادینه شدن مضاعف دین از بالا و انتشار دین از پایین.

این بالا و پایین کردن‌ها، به دلیل ویژگی تو در توی شهر تهران است. شهری که گردشگری را که به دوربین عکاسی‌اش اکتفا می‌کند، به اشتباه می‌اندازد. پشت پرده‌ها، آن سوی دیوارها، زیر میزها، توی خانه‌ها، لای روزنامه‌ها، همیشه خبری هست. زندگی‌ای در جریان است. خبری که به چشم دوربین گردشگر نمی‌آید و تنها شهروند ساکن محله از آن باخبر است. زندگی‌ای که به سختی می‌توان مهارش نمود و مدیریتش کرد.

برخی از شهرها را شهر هزارتوها می‌نامند. شهر لبیرنت(9) توکیو یکی از این شهرهاست. خیابان‌های بلند و تقاطع‌هایی بی‌نام و بی‌نشانه. شهرهایی تو در تو و پیچیده، با دیوارهایی بلند و راه‌هایی به هم پیوسته.

یکی از مهم‌ترین ویژگی هزارتوها این است که خروجی‌هایش را پیدا نمی‌کنی. برنده، پیروز، قهرمان کسی است که پس از گذار از همه این راه‌ها، دست آخر خروجی را پیدا می‌کند و از شبح شهر که در تعقیبش است، خلاصی می‌یابد. ظاهراً من در دام هزارتوهای شهر تهران گیر افتاده‌ام. خروجی بحثم را پیدا نمی‌کنم. نتیجه‌گیری را به شما واگذار می‌کنم. تهران چگونه شهری است؟ چه الگویی از نسبت شهر با دین ارائه می‌دهد؟

(1) multiculturalism

(2) Cite seculier

(3) Secular/sacre

(4) Religion institutionnelle

(5) Religion diffuse

(6) Desinstitutionnalisation

(7) Double institutionnalisation

(8) رجوع شود به مشکلات اساسی در سازمان روحانیت. مرتضی مطهری.

(9) Ville labyrinthe

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی