نسخه آرشیو شده

مرزهای طولانی زندان
Photo by Majid/Getty Images
از میان متن

  • زندان در ایران هرگز پدیده‌ای ورای جامعه نیست
جمعه ۳۰ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۴۱ | کد خبر: 57308

نویسنده وبلاگ آمین عقیده‌دارد که برخلاف فرض شایع که در داخل زندان‌ها وضعیت آسیب‌های اجتماعی خیلی بیشتر از بیرون مرزهای زندان است، اما در جامعه امروزی ایران بسیاری از مردم در خارج زندان هم با افعال مجرمانه عجین اند.

یکی از پرسش‌هایی که در اکثر جلسات مشترکمان با دانش‌آموزان و دانشجویان حول محور آسیب‌های اجتماعیِ به خصوص رفتارهای منتج به حبس، با آن مواجه شده‌ام همواره این بوده است که: «چرا با وجود تدابیر شدید امنیتی و مراقبتهای ویِِژه، مقدار ارتکاب جرایم مثلا مصرف و خرید و فروش موادمخدر داخل زندانهای ایران زیاد است و تهیه آلات و ادوات بزه درون زندان سهل‌تر و بی‌دردسرتر از بیرون؟»

به واقع تجربیات شخصی و هم مشاهدات عینی من از سطح زندان‌ها موید چیزی ست خلاف آن چه که در افکار عموم می‌گذرد. این باور به زعم من نشات گرفته از دیدگاهی ست که زندان را و هم آدم های درون آن را (زندانیان و زندانبانان را) جدای از کلیت جامعه می‌بیند و اصولا در محاسبات جامعه شناختی حسابشان نمی‌آورد.

زندان در ایران هرگز پدیده‌ای ورای جامعه نیست. این درست که زندان اصولا مجمع ناقضان حقوق فردی و جمعی و هم متخلفان به قانون است( یا که باید باشد!) که یک جا گردشان آورده‌اند تا گرو‌های منزه جامعه از شر اعمال پرمخاطره‌شان مصون بمانند، اما هنجارهای بدِ رایج و هم قانون‌شکنی‌های عام و فراگیر که محصول وضع بد قانون، کج فهمی و فقر فرهنگی عمیق است اساسا تعاریف را در جایی که ما گذران عمر می‌کنیم دگرگون کرده‌اند. این گونه است که ماهیت زندان جعل می‌شود و دیوارهای بلندش که مقرر بوده قرنطینه کنند آلایندگان اجتماعی را و سدی و حائلی باشند بر رسوخ و شیوع عوامل بی‌قانونی به بیرون، عملا بدل می‌گردند به پلی‌ برای تعامل و تبادل اطلاعات منفی و هم مقری برای بازسازی و تجدید قوای سخت‌افزاری و نرم‌افزاری مرتکبین افعال بی‌قاعده‌، ضداخلاقی و ناقض حقوق اجتماعی. حالا وقتی که همین زندان بشود پذیرای خیل معترضین و دگراندیشان سیاسی و عقیدتی، مثل این روزهای ما، می‌شود کعبه ی آمال و قبله‌گاه شام و سحر جمع کثیری که این هم به لطف متولیان امر برای خودش نوبر است!

متاسفانه زندان در ایران نه فقط محبس متخلفان به ذاته منحرف یا مجرمین به عادت، که خلاصه شده‌ی همین جامعه است که ما در آن زیست می‌کنیم. تجربه‌ی مهیبی که به شخصه در سیستم قضایی یکی از شهرهای کوچک اما پرمدعا از منظر فرهنگی داشته‌ام و بعد مکرر شدنش در خرده بافت های اجتماعی دیگر، تایید می‌کند که اوضاع اجتماعی ما تا به چه اندازه نابسامان است. ورود قریب به سه هزار نفر از مردم یک شهرک یکصد هزار نفری طی هر سال به زندان عمومی، جدای از جماعتی بسیار بیشتر از اینها که در دستگاه قضایی پرونده دار می شوند و کارشان با سپردن تعهد و اخذ رضایت و پرداخت جریمه به حبس نمی‌کشد یک فاجعه‌ی تمام عیار است. حالا اگر خانواده‌هایشان را که درگیر ماجرایند در نظر بگیرید و این‌ها را ضرب در مثلا سه سال حضور من درآنجا بکنید خواهید دید که چقدر مردمان این سرزمین با افعال مجرمانه و اعمال خلاف قانون عجینند و همه‌جوره مطلع‌اند ازامور.

حالا مبحث موادمخدر هم مع‌الاسف از این قاعده مستثنا نیست. آمار رسمی (نه آن‌چیزی که در رسانه‌ها اعلام می‌شود) چیزی حدود سه میلیون و پانصد هزار نفر معتاد شناسنامه دار را در میانه‌ی دهه هشتاد شمسی نشان می‌دهد که به زعم من و خیلی‌های دیگر( برمبنای مشاهدات عینی) حتمن بسیار بیشتر از این‌هاست و از فرمول ساده‌ی بالا هم می‌شود محاسبه کرد که تقریبا چه تعداد از جماعت ایرانی و خانواده‌هاشان الساعه درگیر مواد مخدرند. این جماعتِ درگیرِ آسیب‌دیده و در معرض خطررا حکمن اقشار مختلفی هم شکل می دهند. از پزشک و کارگر و مهندس و معلم و دانش آموز و دانشجو گرفته تا مع‌الاسف روحانی و پلیس و قاضی و زندانبان. و گمان نمی‌کنم کسی که پای خودش گیر است و دربند! حتا اگر بخواهد بتواند کاری کند برای خلاصی دیگران اگر که دعوتشان نکند به هم خرجی وهم‌بندی و تجربه‌ی اسارت.

با توجه به موارد پیش گفته، به عقیده‌ی من این گستردگی نابهنجاری و کج‌رفتاری جمعی، و هم میل شدید به فرافکنی‌ست که در جامعه‌ی ایرانی دامن می‌زند به این تز متوهمانه که «انگار آن چه درون زندانها می‌گذرد خیلی فرق می‌کند با آن‌چه که این طرف دیوارها بر خلق‌خدا می‌رود.»

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی