اینکه مردم ما در اثر بیسوادی و ناآگاهی، آشنا به حقوق اولیه خود نبودند و نیروهای حاکم نیز، در راستای اهداف خود تمایلی به آشنا کردن آنان با این حقوق نداشتند، امری روشن است. اما در سی سال اخیر متاسفانه با وجود پیدا شدن این آگاهی در بخش وسیعی از مردم بر حقوق خود، تعرضی علنی و بسیار خشن به این حوزه را مشاهده میکنیم.
جنبش سبز مردم ایران اگر چه ظاهراً واکنشی بود به «رایدزدی» حاکمیت جمهوری اسلامی، اما کدام عقل سلیم است که نداند اینجنبش، «رهایی نفسِ در سینه حبس شدۀ اعتراضات سرکوبگشته سی سال اخیر» است.
جمهوری اسلامی در پیشاپیش تمامی نیروهایی ایستاد که در یکصد سال اخیر ناقض حقوق مردم ایران بودهاند و بهمین جهت شاید جنبش سبز دیگر نمیتوانست در اندازههای جنبش مردم در مقطع انقلاب بهمن باقی بماند و باید به جنبشی ارتقاء مییافت که سرکردگی تمامی جنبشهای یکصد سال اخیر را برای اعاده حقوق مردم بر عهده گرفته باشد. این شاید رمز متفاوت بودن جنبش سبز با جنبشهای تاکنونی مردم ما باشد.
اینکه مردم ما در اثر بیسوادی و ناآگاهی، آشنا به حقوق اولیه خود نبودند و نیروهای حاکم نیز، در راستای اهداف خود تمایلی به آشنا کردن آنان با این حقوق نداشتند، امری روشن است. اما در سی سال اخیر متاسفانه با وجود پیدا شدن این آگاهی در بخش وسیعی از مردم بر حقوق خود، تعرضی علنی و بسیار خشن به این حوزه را مشاهده میکنیم.
سرکوب و نقض حقوق اجتماعی در دوران جمهوری اسلامی قابل مقایسه با هیچزمانی در دوران پس از انقلاب مشروطه نیست. «دیکتاتوری شاه» در مقایسه با کشت و کشتار و سرکوبهای این دوران، «بازیچهای کودکانه» بیش نبود.
اما بههر حال از دوران مشروطه به بعد، مردم در پی مبارزات خود، به محدود کردن قدرت سیاسی همت گماردند و برای تعیین محدودههای قدرت سیاسی به تدوین «قانون اساسی» پرداختند که مبتنی بر وظایف و اختیارات «قدرت دولتی» در قبال مردم است.
گر چه که به دلیل فقدان نهادهای مدنی که باید از دل این انقلابها بیرون میآمد؛ و پس از خوابیدن «شور انقلابی» اولیه و پراکنده شدن نیروهای مردم، دولتها در محدوده آن قوانین باقی نماندند و بر مسند دیکتاتوری و حتی در مواردی بر اریکه استبداد تکیه زدند.
اما امروز با جنبشی روبروییم که بر این بیقانونی دولتی شوریده است، در صدد آن است که این غول را به کنترل مردم درآورد. ولی تا زمانی که خود به زبانی روشن و صریح و بیلکنت در باره متر و معیارهای خود سخن نگوید بیم آن میرود که دوباره تمامی رشتهها پنبه شود و استبدادی دیگر در لباسی نو بر مردم تحمیل شود.
اینکه همین امروز، نیروهایی در درون جنبش سبز، ادعای ارث و میراثی خاص برای خود میکنند و سودای تعیین تکلیف برای دیگر سبزها را دارند نگرانکننده است. هر چه میگذرد کراهت و زشتی این گونه رفتار آزاردهندهتر میشود.
اینکه میرحسین موسوی، منادی تکثر و پذیرش تنوع درون جنبش سبز است چیز بسیار ارزندهایست اما کافی نیست. جنبش سبز نمیتواند تحت پوشش «تکثر» به هر نیروی انحصارطلب و مستبد و خودمحوربین، میدان تاختو تاز در درونش را بدهد.
دامنه تکثر باید تعریف شود، حتی در دموکراتترین جوامع نیز نیروهایی که در صدد استفاده از دموکراسی برای رسیدن به قدرت و پس از آن، کودتا علیه همان دموکراسی باشند نیز با محدودیتهایی مواجهند.
دموکراسی نردبام به قدرت رسیدن دشمنانش نمیشود. آری باید تنوع را پذیرفت ولی آیا در این تنوعِ جنبش سبز، «ذوب شدگان در ولایت مطلقه فقیه»(از هر نوعاش) هم جا دارند؟ آنان که مردم را به خودی و ناخودی تقسیم میکنند، چطور؟
شاید این طبیعی باشد که برخی از نیروهای پرورش یافته در درون یک سیستم استبدادی و ایدئولوژیک بخواهند همان سیستم را اما اینبار بهنوعی «خوب» و «مطلوب» بازسازی کنند، ولی این کلیت جنبش سبز است که به چیزی کمتر از یک نظام دموکراتیک مبتنی بر منشور حقوق بشر رضایت نمیدهد، اگر چه که رسیدن به آن طول بکشد ولی هیچگاه ازین سمت منحرف نخواهد شد.
اگر حتی رهبرانی مانند میرحسین و کروبی و خاتمی و رهنورد نخواهند در اینمورد با صراحت سخن بگویند اما ما سبزها وظیفه داریم که در این باره لکنتزبان را کنار بگذاریم و صریح در این مورد موضعگیری کنیم.
آری اینکه امر تکثر و تنوع از نامحدودی در بیاید و شامل هر کسی و هر نیرویی نشود، این خطر را دارد که نیروهایی در واقع مدافع حقوق مردم را نیز به کنار نهد. یعنی کسی بیاید و در مقام قضاوت بنشیند و بر اساس تمایلات و سلایق خود به ارزیابی بپردازد.
آنان را که موافق اویند را به درون حریم حرم راه دهد و منتقدین را راه ندهد، که سهل است، پاپوش هم برایشان بدوزد. تاریخ ما پر است از اینگونه خودی و غیرخودی کردنها. اما باید برای این درد چارهای معقول یافت، نمیتوان با هراس از تضییغ حق عدهای، دروازه را باز گذاشت برای ورود هر باب و نابابی.
اتفاقا همین «انحصارطلبان» هستند که در نبود پرنسیپها و با استفاده از روابط، به درون میخزند و خود را در موقعیت «شورای نگهبان» برای قلع و قمع قرار میدهند.
در فقدانِ متر و معیار درست برای تعیین و تعریف نیروهای درون جنبش سبز، لازم به نبوغ چندانی نیست، زمینگیری این حرکت را پیشبینی کردن. ما باید بدانیم که حداقلهایی که ما را به هم پیوند میدهد در کجاست؟ البته در اینجا به موضوعی بسیار ظریف باید تاکید کرد: سخن از زبان داخل جنبش است. در این است که چه قاعده و قانونی، روابط ما سبزها را با هم تعیین میکند.
این قاعده و قانونِ فعلا داخلی، الزاما متناسب با برآیند نیروها برای سیاست کل جنبش سبز در برابر حاکمیت و سایرین میتواند نباشد. اما ما تا نتوانیم زبانی برای خود و در میان خودمان بیابیم، چگونه میتوایم با دیگران سخن بگوییم؟
پیشنهاد من برای یافتن زبان مشترک و پیشگیری از تشتت در میان صفوف نیروهای جنبش سبز، پایبندی تمامی آنان به «اعلامیۀ جهانی حقوق بشر» است. شاید ما نتوانیم حاکمیت جمهوری اسلامی را در کوتاه مدت به رعایت مفاد این منشور وادار کنیم، اما حداقل میتوانیم آن را بهعنوان متر و معیار درونی جنبشمان به رسمیت بشناسیم و اطمینان کنیم که این معیار سنجش، چیزی جناحی و مخصوص یک اندیشه و ایدئولوژی و جهانبینی نیست.
بیانگر منافع قشر و طبق ویژهای نیست و اعتباری است مسلم برای بشریت امروزی. چه زود و چه دیر باید این منشور در تمام روابط اجتماعی ما جاری شود و چه بهتر که جنبش سبز با رسمیت دادن به این امر، افتخاری بر افتخارات خود بیافزاید. زیرا بهکار گرفتن هر میزان سنجش دیگری در روابط درونی جنبش سبز، این شائبه را دامن خواهد زد که گروهی خواستار «محدود» کردن گروهی دیگر است.
تصریح بر این منشور بهعنوان مبانی اعتقادی و رفتاری ما و «معیار» قرار دادن آن سبب میشود که عدهای برای خود حقوق ویژه در درون جنبش سبز قائل نشوند. و یکبار برای همیشه خواهیم گفت که: «برای ورود به صفوف جنبش سبز، باور به منشور حقوق بشر الزامیست.» هر آن سخنی که با محتوای این منشور در تضاد باشد از ما نیست. این منشور بیانگر دو خاستگاه «تاریخی» و «سیاسی» ما نیز هست.
فراموش نمیکنیم که اولین مردمی بودیم در دوهزار و پانصد سال پیش به تدوین اولین منشور حقوق بشری پرداختیم. و حالا نیز در پی ایجاد جامعهای هستیم که قوانین حاکم بر آن، با این «منشور حقوق بشر» هیچ منافاتی نداشته باشد.
آنکس که این «منشور» را قبول ندارد «سبز» نیست. ما در کنار کسی نمیایستیم که در ذهنش به برابر حقوقی تمامی شهروندان باور نداشته باشد. ما دیگر زیر پرچم هیچ «دیکتاتوری» سینه نمیزنیم.
مفاد بیانیه حقوق بشر، خط قرمز جنبش سبز ماست.