زندگی نامه منیر (معصومه) سیحون با سرنوشت نقاشی معاصر ایران مثل حسین زنده رودی، سهراب سپهری، محمد احصایی، فرامرز پیل آرام و رضا مافی و دیگران و دیگران که کارشان را با گالری سیحون آغاز کرده اند، گره خورده است.
زندگی نامه منیر (معصومه) سیحون با سرنوشت نقاشی معاصر ایران مثل حسین زنده رودی، سهراب سپهری، محمد احصایی، فرامرز پیل آرام و رضا مافی و دیگران و دیگران که کارشان را با گالری سیحون آغاز کردهاند، گره خورده است.
منیر سیحون همواره درکشف چهرههای مهم نقاشی ایران سهم بسزایی داشت و به این ترتیب او یک دایرهالمعارف کامل از زندگی و آثار و نقش تاریخی آنها بوده است. منیر سیحون خاطرات فراوان و باارزشی از مهمترین نقاشان معاصر داشت. هر گاه خواستهام مطلبی درباره یکی از آنها بنویسم به او مراجعه کردهام.
درباره دکتر «وینچرز و بیانکی نی» طبیب ، شاعر و نقاش مقیم ایران هم او بود که اطلاعات باارزشی در اختیارم گذاشت که چگونه مسلمان شد و با یک زن ایرانی ازدواج کرد و سالها در ایران ماندگار شد وچگونه با جلال آل احمد دوست شد و آثارش را خلق کرد.
شاید جالبترین بخش تاریخ شفاهی او راجع به سهراب سپهری باشد. از جمله اینکه چگونه در اثر یک سو تفاهم، ساواک سپهری را دستگیر کرد.
اتومبیل لندور سافاری سهراب سپهری هیچ به قیافه و روحیه ظریف شاعر نمیآمد. شبی از شبها در جادههای خاکی منطقه جنگلی شیان، دروازه باغ بزرگی باز بوده است و او به قصد عقب و جلو کردن ماشین درآن کوره راه، نادانسته وارد باغی می شود که سر از زندان ساواک در میآورد.
در طول شبانه روزی که اسیر ماموران امنیتی بوده است، سوال و جواب های خندهآور و به شدت تلخی بین او و ماموران رد و بدل شده است. تا اینکه برای ارتباط با جهان بیرون به او اجازه داده می شود فقط یک بار از تلفن استفاده کند. به این ترتیب منیر در جریان قرار میگیرد و سراسیمه به دنبال آزادی او میشتابد.
سهراب را با آن ریش انبوه و ماشین کذایی به جای عنصر خطرناک از شبکهای نامعلوم عوضی گرفته بودند، به گمان اینکه برای شناسایی و اقدامات خرابکارانه به آن محوطه ممنوع وارد شده است.
به این ترتیب برای کشف هویت او، سین جین آغاز می شود و او هم اعتراف میکند که مسلمان است و اهل کاشان و حرفه اش نقاشی است و گاه گاهی قفسی میسازد تا به آواز شقایقی که در آن زندانی است دل تنهایمان تازه شود.
دو روز بعد از آزادی، همه این ماجرا را سهراب سپهری با طنز شیرینش در گالری سیحون و در حضور منیر سیحون برای من و عباس حجتپناه روایت کرد و گفت همان مامورانی که با خشونت با او برخورد کرده بودند، پس از روشن شدن سوتفاهمات به خیال اینکه او با مقامات بالا سر و کاری دارد، چاپلوسانه به شکل مضحکی تغییر رفتار دادند و سعی داشتند هر جوری شده از دلش در بیاورند.
یک بارهم از منیر اطلاعاتی خواسته بودم درباره جری پولاک نقاش فرانسوی که ماجراجو بود و به جزیره هرمز رفته بود و مثل اهالی بومی آن جزیره زندگی می کرد و مثل آنها لنگ می بست و بزهای جزیره را نیز به رنگ آبی نقاشی می کرد.
منیر نمونههایی از آثارش را در اختیارم گذاشت، نقاشی هایی با رنگهای تند از آن جزیره آفتابخیز خلق کرده بود که اندک شباهتی نیز با آثار گوگن داشت.
اطلاعاتی را که منیر درباره نقاشان معاصرش در اختیارم میگذاشت، در بایگانی هیچ ادارهای از فرهنگ و هنر به دست نمیآمد و متاسفانه این مهمترین منبع تاریخ شفاهی نقاشی معاصر ایران از میان ما رفت. یادش گرامی باد.