علی مهتدی در این یادداشت به تاثیرگذاری حوادث پس از انتخابات ریاستجمهوری ایران در یک سال گذشته بر کشورهای عربی منطقه پرداخته است.
هر چند که در 30 سال گذشته، ایران بارها شاهد تحرکات مردمی مختلف و سرکوبهای گسترده بود، اما این بار شرایط با تمامی حوادث مشابه در گذشته تفاوت داشت؛ جنبش سبز در عصر «حاکمیت رسانه» بر جهان، متولد شد.
جامعه ایران جامعهای شرقی با مختصات جغرافیایی و سیاسی تاثیرپذیرفته و تاثیرگذار بر پیرامون خود است و طبیعی است که حوادث و وضعیت ایران در کشورهای عربی خاورمیانه نیز تاثیرگذار باشد.
کشورهای عربی اطراف ایران که در زمان حکومت شاه، نقش چندانی در سیاستهای کلی منطقه نداشته و حداکثر تاثیرگذاری آنها در برههای از زمان بر موضوع نفت بود، پس از انقلاب و تغییر همپیمانیها در خاورمیانه به ناگاه جایگزین ایران شده و به تناسب حجم خود، نقشی را در منطقه بر عهده گرفتند.
عربستان، سوریه، لبنان، مصر و در سالهای اخیر قطر، از تاثیرگذارترین کشورهای منطقه بهشمار میآیند و هر کدام به فراخور چگونگی ارتباطی که با تهران دارند، با جنبش مردمی ایران پس از انتخابات تعامل دارند.
رسانههای معتبر عربی بلافاصله پس از انتخابات و با شروع جنبش مردمی در خیابانهای تهران و سپس اعمال سرکوب شدید حاکمیت، امید بستند که این جنبش میتواند کشورهای عربی را از آنچه سالها «نفوذ ایران» خوانده میشد، رها سازد. این امر در تحلیلها و تیترهایی که این رسانهها انتخاب میکردند کاملا عیان بود.
روزنامه الشرقالاوسط که به عنوان یک رسانه فرامنطقهای وابسته به خاندان پادشاهی عربستان شناخته میشود، بیشترین حجم اخبار ایران را پوشش میداد. هدفدار بودن خط مشی این رسانه در حمایت گسترده خبری ـ تحلیلی از تحرکات مردمی در ایران، بیش از پیش نشان داد که حکومت عربستان از رفتارهای حاکمان ایران بیش از دیگران به تنگ آمده است.
در این بین شبکه العربیه نیز به عنوان یک شبکه تلویزیونی وابسته به ریاض، مانور زیادی بر روی مسائل ایران داشت و پا را از این نیز فراتر گذاشته و هرگاه از سطح تحرکات مردمی در خیابانهای ایران کاسته میشد، با خبرسازی و مانور دادن بر روی خبرهای ساده و کماهمیت، سعی داشت نشان بدهد که جنبش کماکان زنده است و حاکمان ایران در بنبستی تنگ گیر کردهاند، سیاستی که شبکه الجزیره به عنوان معتبرترین رسانه عربی دنبال نکرد.
اگر رسانههای کشورهای عربی را مانند بیشتر کشورهای شرقی، رسانههای غیرمستقل و وابسته به حاکمیت آن کشورها ارزیابی کنیم، میتوانیم نحوه تعامل این رسانهها با اعتراضات پس از انتخابات را واکنش حکومتهای عربی به حوادث ایران ارزیابی کنیم.
قطر که چند سال است به لطف شبکه الجزیره و رهبری خود توانسته نقشی مهم و غیرقابل انکار در حل مشکلات منطقه ایفا کند، کمتر از هر کشور عربی دیگری در برابر اتفاقات ایران، بیطرفی را زیر پا گذاشت. مسئولان قطر در این سالها نشان دادهاند که خواستار حفظ رابطهای مناسب مبتنی بر منافع کشور خود با کشورهای متخاصم منطقه چون ایران و اسراییل هستند.
در آن سو، لبنان با رسانههای آزاد و محیط دموکراتیک خود قرار داشت. جریانهای لبنانی وابسته به ایران و رسانههای آنها از نخستین روزهای جنبش، واکنشهایی در حمایت از حاکمیت ایران از خود بروز دادند. در راس این گروهها حزبالله و هوادارانش قرار داشتند که از کنار حوادث ایران کاملا بیتفاوت عبور کرده و هیچ واکنشی نسبت به آن بروز ندادند. سید حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله، بارها در سخنان خود جنبش مردمی ایران را مانند آیتالله خامنهای، توطئهای از طرف دشمنان ایران خوانده و تاکید داشت که درایت رهبری ایران، فتنه را در نطفه خفه کرده است و ایران انتظار هیچ اتفاق غیرمنتظرهای را نمیکشد.
با توجه به محبوبیت نصرالله در میان مردم طبقه پایین جامعه لبنان و جوامع عرب، موضعگیری اتخاذ شده از طرف نصرالله، تاثیر شگرفی بر این طبقه بر جای گذاشت؛ بطوریکه حتی در صحبت با مردم عادی کوچه و خیابان، اثری از یک نگرانی کوچک نیز در آنها نسبت به سرنوشت ایران در سایه بحران یافت نمیشد. هواداران حزبالله که تنها در لبنان حضور نداشته و در تمام کشورهای عربی به چشم میآیند، نقطه تلاقیشان با حزبالله و طبیعتا حاکمیت ایران، دشمنی این دو طرف با اسرائیل و مقاومت آنها در برابر آن است.
بدین ترتیب تا زمانی که این محور با اسرائیل به هر شکلی مخالفت میکند (حتی اگر بهای این مخالفت را مردم ایران بپردازند)، هر اتفاقی که در ایران بیافتد اهمیت نداشته و تنها نکته مهم حفظ حاکمیت ایران آن هم به شکل یکپارچه و به هر قیمتی است.
اما کشورهای عربی، جامعه دیگری نیز غیر از طبقه هوادار ایران دارند. این طبقه که عموما مانند بدنه اصلی جنبش سبز میاندیشند، از دیکتاتوری، سرکوب، عدم وجود آزادی، وابستگی و حکومت طولانی رهبران خود به تنگ آمده و تفاوتی میان دولتمردان ایران با دیکتاتورهای حاکم بر خود نمیبینند. این طبقه و این افراد همانی هستند که به قول سید علی خامنهای، «خواص بیبصیرت» نام میگیرند.
در حقیقت جامعه عربی با تکیه به تعاریف حاکمان ایران، به دو دسته «عوام وابسته به سیرت» و «خواص بیبصیرت» تقسیم میشوند. خواص بیبصیرت منطقه هنوز با گذشت یک سال، چشم امید به همتایان خود در ایران دارند تا بتوانند با ایجاد تغییر در کشور خود، دیگر کشورهای منطقه را نیز از نعمتهای این تغییر بهرهمند سازند.
آنچه در این بین حائز اهمیت است اینکه جنبش سبز در آستانه یک سالگی خود هرگز و در هیچ مرحلهای نگاهی به همفکران و یاران منطقهای خود نداشته و سیاستی را برای شروع تعامل با آنها پایهریزی نکردهاست.
در اوج فشارهایی که بر مردم ایران وارد میشد و در آستانه مراسم بیست و دوم بهمن، نود نفر از روشنفکران لبنانی از قشرها و مذاهب مختلف، نام خود را در کشور خود به خطر انداخته و با صدور بیانیهای، اولین حمایت یک جامعه عربی از جنبش سبز ایران را رسما اعلام کرده و عنوان نمودند که از تحرک مردم ایران به سمت دموکراسی و پلورالیسم دفاع میکنند اما این بیانیه مهم هیچگاه تبدیل به بهانهای برای تعامل بدنه جنبش سبز با جامعه عربی پیرامون خود نشد.