این یادداشت به دستاوردهایی میپردازد که نسل جوان ایرانی، پس از انتخابات ریاست جمهوری در خرداد 88 و در یک دوره یک ساله به دست آورده است.
از دوستانم می پرسم که از 22 خرداد سال گذشته تا امروز چه تغییری کرده اید؟ میدانم که دامنه و ضربآهنگ اتفاقات و تغییرات چنان وسیع و سریع بوده که به سختی میشود به چنین پرسشی پاسخ داد.
خاطره گویی، آرام آرام یخها را آب میکند و تک جملهها با احتیاطی که به طنز آراسته است، بدل به جملاتی پیوسته و مبتنی بر تجربیات شخصی میشوند: اهمیت مملکتم برایم صد چندان شده، سیاست را لا به لای زندگی روزانهام تجربه کردهام و اعتراض مدنی را زندگی میکنم. توجهم به محیط اطراف هزار برابر شده است و پدیدهای به نام مردم را شناختهام. به ایرانی بودنم افتخار میکنم و مفهوم هویت ملی را لمس کردهام و همه جا و برای همه داستان ایران را تعریف میکنم. خیلیهای دیگر از گسترده شدن روابطشان با دیگران سخن میگویند و از نزدیک شدن دوستیها و دغدغههای مشترک و یکی دیگر مینویسد که تعلیق شدم. همگی به اتفاق، خود را به من پیش از خرداد 88 و من پس از خرداد 88 میشناسند و تحول را در جایی از افکار یا زندگیشان تجربه میکنند. از آن خرداد تا این خرداد، همه به مسالهای مشترک اندیشیدهاند. به راستی از آن خرداد تا این خرداد چه به دست آوردهایم و چه تغییری کردهایم؟
چندی است که رفتارهای سر زده از حکومت ایران و بدنه حمایت کننده یا تحت حمایت آن لااقل برای طبقه متوسط، به عنوان یک مساله مطرح شده است. از دیدگاه علوم شناختی، یک ارگانیزم هوشمند با هدف تغییر شرایط حاضر برای رسیدن به شرایطی مطلوب فرض شده، به پردازش مساله (مشکل) میپردازد.
تمایل به حل یک مساله فراگیر اجتماعی، بدل به جنبش و حرکتی اجتماعی شده است که از خرداد سال گذشته تا خرداد امسال جامعه ایران را بدل به جامعهای ایده پرداز کرده که سعی دارد با اتکا به قابلیتهای جمعیت متنوعش، مسالهای پیچیده را حل کند. تنوع و تفاوت طبقاتی و نظری که گاه خود موجب پیچیدگی و کندی و عقب رفت میشود و گاه سبب خیر.
روزهای آغازین خرداد سال 88، زمان ظهور و تولد رفتارهایی تازه در سطح جامعه ایران بود. این روزها برای همه یادآور جشنوارهای از خاطرات خوش و هیجانها و بوق و آوازها و شعارهای خیابانی است. خرداد با شور انتخاباتی آمیخته شد و با فتح خیابان ها ادامه یافت و ترافیکهایی را در شهرها رقم زد که گاه رانندگان را به سمت خود جذب می کرد و برایشان سرگرمی به نام «باهم بودن» میتراشید.
خردهای فردی که به واسطه همه محدودیتها میانشان فاصله افتاده بود یکدیگر را درخیابانها و اجتماعات ملاقات میکردند و با پاگذاشتن به عرصه خودآگاهی، منجر به ظهور هیبتی به نام عقل سلیم میشدند.
انتخابات شرایطی فراهم آورد که هر فرد برای نیل به ایده و هدف متصور در ذهن خود ملزم به برداشتن گامی مشترک با دیگران شد و تجمع این خردهای تک یاختهای پایهگذار شکل گرفتن ایدهای اجتماعی گردید. در روزهایی که شعار «اگه تقلب بشه، ایران قیامت میشه» سر داده میشد، در مخیله کسی نمیگنجید که با تغذیه از همان خرد جمعی، پیر و جوان و زن و مرد، به اثبات ادعایشان در روز 25 خرداد و روزهای دیگر در خیابان ها رای گم شدهشان را از صاحبان قدرت طلب کنند.
نطفه هر فرهنگ و خرده فرهنگی در رحمی که حول توافقات و انگیزههای جمعی شکل گرفته است بسته میشود. در همین زمان کوتاه، رفتارهایی نو در فرهنگ کوچه و خیابان ما نمودار شده و گوشههای کهنهای از فرهنگ عامه فرصت بازنگری و ترمیم یافته است. تقبیح دروغ و دروغگویی، فرهنگ اطمینان به جمع، فرهنگ کار گروهی، فرهنگ گسترش شبکههای اجتماعی، آداب بحث و تبادل نظر، تعمیق دوستیها، فرهنگ توجه به حقوق خود و دیگران و فرهنگ ارزش نهادن به سرنوشت جامعه و فرهنگ امیدواری همه در دامان وفاق و اتکا بر عقل سلیم جمعی شکل گرفته است و این تغییرات همه مرهون تمرکز بخشی از جامعه ایران بر مسالهای مشترک است.
دست آورد اجتماعی دیگر که در طول تجربیات ماههای گذشته حاصل شده است مبنا قرار گرفتن واقعیات در تجزیه و تحلیل ها و ارتقاء کیفی بحثها و تبادل نظرها در سطح جامعه است. جامعه ما اینک بیش از گذشته شایعات را پس میزند، به همان اندازه که به اخبار اهمیت میدهد، در پی تحلیل است. مبانی استدلال را بخش گستردهتری از جامعه آموخته است و هر کس با هر نگرشی خواستههای مشخص تری نسبت به گذشته دارد. توجه همزمان بخش گستردهای از جامعه به یک جریان اطلاعات و موضوعی واحد، آن بخش جامعه را به ضرب آهنگ فکری هماهنگتری نسبت به پیش از خرداد 88 رسانده است. نمیتوان تخمین زد که چنین تحولی با چه گستردگی در جامعه رخ داده است اما میتوان این تغییر آشکار را در کیفیت بحثهای درگرفته در وبلاگ ها و شبکههای اجتماعی مجازی (به عنوان رسانه این بخش از جامعه) رصد نمود.
این روزها ساده گویی شاید همچنان بر پیچیدگی نمیچربد و نظرات و تحلیلها آنچنان که باید از گیج کنندگی وقایع نمیکاهند اما واقعیت بینی به وضوح در معاشرتها و ارتباطات روزانه مشق میشود و اشتباهات و نارسایی استدلال ها در ضریبی از ثانیه گوشزد میشوند و قضاوت سیاه و سپید و دیو و فرشتهای، بیش از پیش تقبیح میشود. تمرکز بر حل یک مساله باعث بالا رفتن کیفیت و سطح دانش اعضای شبکههای اجتماعی شده است و این خود دستاوردی قابل توجه در سطح جامعه ما است.
علاوه بر این تغییرات، توجه طبقه متوسط بیش از پیش به طبقات آسیب پذیر جامعه جلب شده است و تصویر کلان از جامعه در اذهان آنها که وقایع را دنبال میکنند شکل گرفته است. همچنین، واژه مردم معنی عمیقتری پیدا کرده است و درک صحیح و فراگیرتری از مساله را در آینده نوید میدهد.
از آن خرداد تا این خرداد، نسلهای درگیر و پیگیر به یکدیگر متصل شدهاند و گفتگو میان مسن و جوان و زن و مرد افزایش پیدا کرده است. کسانی که برای نسلهای جوانتر ناشناخته بودهاند و چهرههای علمی و حتی روحانی که نسل بعد از انقلاب پیوندی با آنها نداشته، اینک برای مخاطبان جوانشان سخن میگویند و مینویسند و خاطرات گرد و خاک گرفته مرور میشوند. صنفهایی چون روزنامه نگاران و اقشاری چون دانشجویان در خط مقدم این جنبش، مشغول کمک به گردش اطلاعات هستند.
خارج از دسته بندی صنفی و در مقیاسی مردمیتر، افراد با تمسک به امکانات موجود و در دسترس، دست به خلاقیت هایی زدهاند که اگر به دید انصاف و هم بدور از اغراق به آنها بنگریم در زمان و نوع خود بی نظیر و قابل تحسین هستند، چه شهروند-خبرنگارانی که از تلفن همراه و اینترنت به عنوان ابزار اطلاع رسانی و حفظ ارتباط با شبکههای اجتماعی کمک جستهاند و چه آنهایی که شعار و درد دلشان را بر روی مقوایی نوشته و بالای سر گرفتهاند.
آنچه از خرداد سال پیش تا خرداد امسال به دست آمده، رونمایی از توانایی نسلهایی است که نسل انقلاب و جنگ و اصلاحات نامیده میشوند و برخلاف همه سیاستهای آموزشی و محدودیتهای اجتماعی به نسل رسانه ساز بدل گشته و از قلب خاورمیانه، در سوی دیگر جهان انقلاب تویتر به راه انداخته است. گران بهاترین دستاوردهای خردادی، تبدیل شدن بالقوه بودن به بالفعل شدن و نزدیک شدن نسلها به یکدیگر است. نسل جدید با فرهنگی رو به گسترش، آستین بالا زده و درکنار زندگی روزانه خود در پی یافتن راه حلی برای مساله مشترک اجتماعی است.
حقیقت در اینجا است که تا کنون مردم ایران به هیچ موفقیتی در روند حل مساله انتخابات دست نیافتهاند و سال گذشته را صرف تثبیت و زنده نگه داشتن آن به عنوان بخشی از زندگی روزمره خود نمودهاند. نیافتن راه حل به دلیل ناتوانی مردم نیست بلکه به دلیل آن است که جنبش اجتماعی سبز در حال طی کردن فرایند منطقی حل یک مساله است. همراه بودن این روند با یادگیری از سرعت آن میکاهد و ویژگی حرکت سینوسی جنبشهای اجتماعی را نیز با خود یدک میکشد. با در نظر گرفتن گستردگی و اجتماعی بودن این جنبش، فرایند حل یک مساله اجتماعی نیازمند تعاریف کمینهگرا و به دور از پیچیدگی از شرایط است تا با توافق بر صورت مسالهای ساده و مشخص گام به مرحله بعد بگذارد.