فیلم «پیکره دروغها» ساخته ریدلی اسکات که به خاطر بازی گلشیفته فراهانی در نقش مقابل لئوناردو دیکاپریو برای ایرانیها آشناست، هم اکنون بر پرده سینماهای آمریکا است. در این نوشته نگاهی دارم به این فیلم و نمایی که از خاورمیانه برای ما ترسیم میکند.
من و همه مردم میدانیم
و همه بچه مدرسهایها هم همین را میآموزند که
کسانی که بدی میبینند
آنرا با بدی جبران میکنند
فیلم «پیکره دروغها» ساخته ریدلی اسکات با شعر دبلیو.اچ. آدن که در سال 1939 سروده شده، آغاز میشود. این فیلم که با بازی گلشیفته فراهانی برای ایرانیها آشناست، هم اکنون بر پرده سینماهای آمریکا است.
فیلم در همان ابتدا وارد شهری در عراق میشود که یک مامور سیا به نام راجر فریس در پی کشف شبکههای تروریستی در کشورهای خاورمیانه است.
راجر فریس تمامی عملیات خود را به صورت ارتباط مستقیم تلفنی با رییس خود اد هافمن که در ساختمان مرکزی سیا در نزدیکی واشنگتن دی.سی مستقر است، هماهنگ میکند و یک ماهواره که از دفتر سیا هدایت میشود به صورت مداوم راجر را دنبال میکند تا در صورت لزوم برایش کمک بفرستد.
راجر فریس به اردن میرود و ناچار میشود با سرویس اطلاعاتی این کشور و رییس آن که آریستوکراتی به نام هانی است، همکاری کند و او در ازای این همکاری تنها یک چیز از راجر میخواهد؛ اینکه «هرگز به او دروغ نگوید»، اما در ادامه فیلم راجر به هانی دروغ میگوید و گرفتار میشود.
وقتی راجر به بنبست میرسد دوباره به هانی پناه میبرد که زبان مسلمانهای افراطی را خوب میداند و با روشهای خاورمیانهای همراه با تهدید و خشونت، شبکههای تروریستی آنها را کشف میکند گویی که به تماشاگر گفته میشود: «بگذار گرگ، گرگ دیگر را بدرد، از این راه گریزی نیست» و تماشاگر با راجر فریس به بن بست میرسد و به خشونت تن میدهد.
ریدلی اسکات در فیلم آخر خود تحقیق نکرده که بداند اذان و قرآن در کشورهای اسلامی در چه زمانی از منارهها و بلندگوها پخش میشود.
در صحنه ابتدایی فیلم صدای اذان بر روی نمای معرفی از شهری در عراق شنیده میشود، حال آن که تصویر هنگام طلوع آفتاب را نشان میدهد و اذان در زمان طلوع آفتاب گفته نمیشود.
از طرف دیگر تروریستهای این فیلم چیزی یک مشت آدمهای خشن و بی اصول که جتی حاضرند اعتقاداتشان را با پول معامله کنند نیستند. معلوم نیست آنها برای چه هدفی دست به این همه خشونت میزنند.
شخصیتهای منفی نهایت بدی و زشتی ترسیم شدهاند و هیچ عمق و پیچیدگی ندارند. بدی آنها با دین هم آمیخته شده و ترکیب هراسناکی به دنیا ارایه کرده است.
برای سازندگان این فیلم مثل بسیاری از آمریکایی های دیگر تاریخ از 11 سپتامبر شروع میشود و دلایل پیچیده تاریخی، فرهنگی و مذهبی که منجر به ظهور خشونت و تروریسم در این منطقه دنیا شده است، کاملا ناگفته میماند.
السلیم رهبر این گروه جهادیست، یک مسلمان معتقد در عین حال بدوی و ترسناک تصویر شده که گویا فقط برای انگیزههای شخصی نظیر قدرت طلبی و ریاست این همه خشونت میکند. او حتی به آدمهای خودش هم رحم نکرده و پس از تخلیه اطلاعاتی آنها را در تپهای بین زبالهها رها میکند.
اعضای گروه آنها جوانان بیگناه را مجبور میکنند که بر خلاف میلشان دست به عملیات انتحاری بزنند و اگر سرپیچی کنند، آنها را به صورت خفت بار کنار خیابان میکشند.
فضای تصویر شده در کشورهای اسلامی مانند عراق، امارات متحده، ترکیه و اردن پر از هرج و مرج و ناامنی است و تماشاگر هر لحظه انتظار وقوع یک فاجعه را در این کشورها میکشد.
در کنار اینها، لندن و آمستردام هم پس از حمله تروریستی یکی از این گروههای اسلامی نشان داده می شود و انگار به تماشاگر غربی میگوید: شما در خانههایتان در اروپا هم در امان نیستید. تصادفی نیست که مکانهایی که در آنها آرامش نسبی وجود دارد همه در آمریکا هستند.
گارلند را به یاد بیاورید با آن ظاهر آرام و هنرمندانهاش که در عین حال که مامور سیا است، در خانه ییلاقیاش در آمریکا عملیات ضد تروریستی را در آن سوی دنیا کنترل میکند.
در این فضای آشفته و بیسامان، «عایشه» با بازی گلشیفته فراهانی وارد داستان میشود. عایشه پرستاری است که خانوادهای ایرانی-عرب دارد. دی کاپریو به او علاقهمند میشود و برای آشنایی بیشتر با خواهر عایشه که از او نگهداری میکند به خانهشان میرود.
در خانه خواهر بحثی در مورد جنگ و عراق و مسایل مربوطه بین دی کاپریو و خواهر عایشه در میگیرد که به شدت تصنعی و شعاری است. معلوم نیست ارتباط دی کاپریو با دو پسرخواهر عایشه که تصادفا دست پخت مادرشان را دوست ندارند و همبرگر و اسپاگتی را ترجیح میدهند، قرار است چه گرهای را در داستان بگشاید. میتوان این قسمتها را به کلی از فیلم حذف کرد، بدون اینکه به کل داستان ضربه وارد شود.
برای رعایت تعادل قطعه شعری از «آدن» که در ابتدای فیلم گنجانده شده است که ظاهرا بلافاصله پس از 11 سپتامبر در اینترنت دست به دست میشده است. در انتهای فیلم هم دی کاپریو در مخالفت با رییسش که میگوید در خاورمیانه چیز زیبایی وجود ندارد، اظهار میدارد که: نه! در خاورمیانه چیزهای زیبا وجود دارد!
اما باز هم این جملهها تحمیلی به نظر میرسند و با بقیه فیلم همخوانی ندارد. چرا که در سراسر فیلم جز ناامنی، خشونت و بینظمی، فساد و دروغ چیز دیگری در خاورمیانهای که ریدلی اسکات به تصویر کشیده، دیده نمیشود.
در مجموع فیلم پیکره دروغها یا مجموع دورغها اثر متوسطی است که حرف جدیدی برای تحلیل مسایل خاورمیانه ندارد و از همتاهای دیگرش نظیر «مونیخ» یا «بابل» در مرتبه بسیار پایینتری قرار میگیرد.
مشکل فیلم پیکره دروغها بیش از آنکه در ساخت و کارگردانی آن باشد، در فیلمنامه ضعیف آن است. به نوشته سایت نقد فیلم آنقدر ضعیف است که قابل اصلاح نیست و تلاش بقیه اعضای فیلم را به هدر داده است.