گلاره خوشگذران، دانشجوی کارشناسی ارشد هنرهای زیبا در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، با انتقاد از فیلم «شرایط» ساخته مریم کشاورز که به زندگی دو نوجوان همجنسگرا در ایران میپردازد، آن را محصولی نا موفق و «غیر قابل باور» تعریف میکند.
فیلم «شرایط» را پیش از دیدن به عنوان فیلمی میشناختم که رابطهٔ عاشقانه و جنسی دو دختر جوان در ایران را روایت میکند، اما هنگامی که نمایش فیلم روی پردهٔ سینما آغاز شد، از همان ابتدا بینیهای عمل کرده، ابروهای برداشته و آرایش صورت دو هنرپیشهٔ اصلی فیلم در کنار ناخنهای بلند و مانیکورکردهشان، در سکانسی که در مدرسهٔ دخترانه در ایران دیده میشدند، من را به جای تهران، به معروفترین بلوار شهری برد که در آن مشغول دیدن فیلم بودم: بلوار هالیوود در لوس آنجلس.
در کنار روایت ناشیانه و خام داستان فیلم و شیوهٔ شخصیت پردازیای که بیننده را گیج و از جریان فیلم دور میکند، ترجمههای نادرست دیالوگها در زیرنویس هم مزید بر علت است تا نه تنها مخاطب غیر فارسی زبان و تماشاچیان ایرانیای را که از فضای اجتماعی و سیاسی ایران فاصلهٔ زیادی دارند، بلکه حتی مخاطبی که مثل نویسنده از نزدیک با فضای سیاسی و اجتماعیای که فیلم قصد به تصویر کشیدن آن را دارد آشنا است، گیجتر کند؛ از دیالوگهای تصنعی و اغراق شده گرفته تا جملههایی که به اجبار باید در فیلم قرار میگرفتند تا «پیام» روشنی را برسانند که دلالت بر «نوعی خاص» از زندگی و طرز تفکر دارد.
شخصیتهای اصلی فیلم، نه دو زن ایرانی بلکه دو دانش آموز شانزده ساله بودند که در تهران در مدرسهای دخترانه تحصیل میکردند. دست گذاشتن بر روی این ردهٔ سنی خاص به شیوهای که مریم کشاورز آن را انجام داده بود، لایههای متعدد این دوران پیچیده و تمایلات جنسی زنانه در محیطی مثل مدرسهٔ دخترانه در ایران را پاک کرده بود و بیهیچ توجهی به آنها تنها به صحنههای در هم غلتیدن دو دختر جوان و زیبای ایرانی بسنده کرده بود.
به این ترتیب در روند فیلم، معصومیت و بلاتکلیفی و کنجکاوی که در آن سن وجود دارد که خود زادهٔ «شرایط» اجتماعی است، در چهارچوبها و کدهای هالیوودی به سرعت رنگ میبازند؛ هیچ نشانی از موهای پشت لب دانش آموزان دبیرستانی نیست، یا صورتهای ورم کرده و پوستهایی که نشان از بلوغ دارند، ابروهای نامنظم و ناخنهای از ته گرفته شده... در ازای همهٔ اینها، دو دختر زیبای خوش اندام با صورتهایی آرایش شده میبینیم و دوربینی که با نگاهی کاملاً مردانه و «چشمچرانانه» در عرض و طول کادری که از تکههای بدن این دو زن تشکیل شده حرکت میکند.
فیلم «شرایط» با هرچه که ادعای به چالش کشیدن آن را دارد (اگر چنین قصد و ادعایی را داشته باشد) در تضاد است.
رویاهای آمریکایی شده و تجاری دختران جوان ایرانی تحت تأثیر رسانهها، شمایلهای فرهنگ پاپ آمریکایی—مثل برنامهٔ «امریکن آیدل» یا فضای «کلاب» یا مفهوم فرار به دوبی به عنوان گریزگاهی از تمام محدودیتهای سیاسی اجتماعی ایران—در واقع قالبها و کج فهمیهایی هستند که خود فیلم به نوعی گرفتار تمام آنها است.
سرتاسر فیلم، خود نگاهی است تجاری و بزک شده به آنچه «میتواند» رابطهٔ اروتیک و عاشقانهٔ میان دو دختر در ایران باشد. سوال اینجا است که چگونه میتوان فیلمی دربارهٔ «شرایطی» چنین ویژه و پیچیده ساخت در حالی که سازندهٔ آن دورترین و سطحیترین میزان درگیری با آن «شرایط» را دارد، یا دست کم از فیلمی که ساخته است چنین بر میآید.
با توجه به اینکه مریم کشاورز خود یک زن است، فیلم «شرایط» هیچ موضعگیری روشنی ندارد که چرا ماجرای عشقی دو همجنس زن را روایت میکند و نه مرد. اگر این فیلمنامه بر اساس ارتباط بین دو مرد همجنسگرا در همان سن و سالهای شیرین و عاطفه ساخته میشد، چقدر توجه به خود جلب میکرد و واکنش مخاطبان به ویژه ایرانی نسبت به آن چگونه بود؟
موضع این فیلم در ارتباط با مسألهٔ همجنسگرایی نه تنها حمایت نیست بلکه فیلم «شرایط» بارها از خود موضعگیری همجنسگراستیزی (هموفوبیک) و دقیقاً همان رفتارها و واکنشهای فرهنگی را نسبت به این موضوع نشان میدهد که فعالین حقوق همجنس گرایان سالها است با آن مبارزه میکنند و سعی در اصلاح آن را دارند.
این نه تنها در خود روایت فیلم بلکه در واکنشهای مخاطبین هم به وضوح دیده میشد: خندههای بلند و طولانی حاضران در سالن در صحنهٔ صداگذاری بر روی فیلم «میلک» و در جایی که شخصیت «جوئی» صدای هاروی میلک را تقلید میکند، نمونهٔ بارزی از این واکنشهای کلیشهای و تمسخرآمیز نسبت به همجنسگرایی است که فیلم نه تنها آن را به چالش نکشیده و زیر سوال نمیبرد، بلکه بیشتر به آن دامن میزند.
یکی دیگر از مجموعه «کدگذاریهای» ابتدایی فیلم موسیقی متن آن است: صدای اذان یاداور حضور پررنگ «مذهب»، صدای سوسن دیهیم به عنوان «صدای زن ایرانی» تا شهرام کِی (آهنگ عروسی) و آهنگهای رپ ایرانی از گروه زدبازی (موسیقی مهمانیهای زیرزمینی) و نهایتاً موسیقی گروه «لو تیگرا» که عاطفه در صحنه ای از فیلم در ماشین به آن گوش میدهد.
لو تیگرا بدون شک یکی از معروفترین و تأثیرگذارترین گروههای موسیقی «رایِت گرل» است--نوعی جنبش و موسیقی پانک هم زمان با موج سوم فمینیسم که در اوایل تا اواسط دههٔ نود، شکل و اوج گرفت—و متن آهنگهای آن با محتوا و لحن اعتراضی که از سازها تا صدای خوانندهٔ زن آن شنیده میشود تماماً اعتراض به «شرایطی» است که فیلم «شرایط» قصد دارد آن را به تصویر بکشد. محتوای شعرهای رایِت گرل، انتقاد از استفادهٔ ابزاری از زنان، تجاوز، خشونت و تبعیضهای جنسی علیه آنها است. تناقضی که هنگام شنیدن تکهٔ کوتاهی از این آهنگ بر روی فیلم احساس میشود، مثل آینهای عمل میکند که با نگاهی به آن، میتوان تمام ناخالصیهای چنین فیلمی را در ارتباط با مسألهٔ همجنسگرایی به راحتی مشاهده کرد.
یکی از سوال هایی که این روزها پیرامون این فیلم مطرح می شد مساله «سیاسی بودن یا نبودن» آن است. چگونه میتوان راجع به مسالهٔ هم جنسگرایی فیلمی ساخت، مقالهای نوشت، اثر هنری خلق کرد، شعری گفت، موسیقی ساخت و آن را سیاسی ندانست. کجای این امر برایمان روشن نیست که «سیاسی» بودن تنها محدود به ارتباط مستقیم با یک رژیم یا موافقت و مخالفت مستقیم با یک فرد سیاسی نیست، بلکه سیاسی بودن و نبودن یک اثر پیش از هر چیز به خود موضوعی باز میگردند که هنرمند، فیلمساز یا نویسنده قصد نزدیک شدن به آن و کار کردن بر روی آن را دارد. به عبارتی، چگونه میتوان راجع به همجنسگرایی فیلمی ساخت بیآنکه حتی نیم نگاهی به تاریخچهٔ آن در ایران و یا جاهای دیگر دنیا داشت.
تعریف ما از هنر سیاسی، از فیلم سیاسی، از موضوع سیاسی، داستان سیاسی باید خیلی روشنتر و بازتر از آن چیزی باشد که این روزها با آن مواجه میشویم. و اینکه چگونه چشمهایمان را به راحتی بر روی چیستی درونمایهٔ آثار میبندیم و بیهیچ توجهی به تاریخ و سرگذشت آنها دربارهشان قضاوت میکنیم و روایت میکنیم و حتی این اجازه را به خودمان میدهیم که بگوییم کار ما سیاسی نیست، شانه خالی کنیم و رفع مسئولیت کنیم.
با توجه به حساسیت چنین موضوعی در این برههٔ زمانی خاص، «شرایط» را میتوان به عنوان خطری در نظر گرفت که با ارائه دادن تصویر به دور از واقعیتش از شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران، شرایط زنان جوان، محدودیتهای خانوادگی و روابط آنها با دولت ایران، از تریبونی که در دست دارد تا صدایی را به گوشهایی برساند، به کم لطفترین شکل ممکن استفاده کرده است. جایی در آهنگ «دیسپتکان» از گروه لو تیگرا که در فیلم به کار برده شده میشنویم:
بگذار بشنوم شعرهای آهنگم را چطور سیاست زدایی میکنی
یک، دو، سه، چهار:
رسیدی به آن چیزی که می خواستی؟
خانم خشگله وقت کردی یه سر بیا ایران
خیلی از میهنت دور افتادی