نسخه آرشیو شده

لزوم جداکردن «جنبش» از «اصلاح‌طلبان»
از میان متن

  • سالی پیش بخشی از جوانان ما بیدار شدند که با خواندن لالائی درصدد دوباره خواباندن آنان هستند. حرکتی اعتراضی درونی بود که از کف حاکمیت به در رفت و به بیداری جوانان منجر شد. اکنون سعی بر این دارند آنان را در حالت خلسه نگه دارند تا چاره‌ای بیندیشند.
هادی قدسی
سه‌شنبه ۰۸ تیر ۱۳۸۹ - ۰۹:۳۲ | کد خبر: 53864

این نوشته، خلاصه‌ای است از مطلبی که در وبلاگ بیان نو منتشر شده و نویسنده آن به نقد منشور سیاسی میرحسین موسوی پرداخته است.

توضیح: این نوشته، خلاصه‌ای است از مطلبی که در وبلاگ بیان نو منتشر شده و نویسنده آن به نقد منشور سیاسی میرحسین موسوی پرداخته است.

در مقدمه شاید این توضیح لازم باشد که به نظر نمی‌رسد کلمه‌ «جنبش» برای حرکت‌های اعتراضی یک ساله گذشته که هنوز هم با شدت کمتری ادامه دارد، درست باشد. جنبش‌های اجتماعی لزوما باید از بیداری (آگاهی) شروع شوند و هدفی مشخص را دنبال کنند.

اعتراضاتی که در پی انتخابات سال گذشته به وقوع پیوستند، عملا شکست خورده و از سطح جامعه به سطح فعالان سیاسی نزول پیدا کرده است و در عمل آقای احمدی‌نژاد به حاکمیت خود ادامه می‌دهد. اما ‌بر عکس آن، بخش کوچکی از اعتراضات که از نوع جابه‌جائی اشخاص در پست ریاست‌جمهوری نبود و خواهان حاکمیت مردم بود، روبه گسترش است. این گستردگی با مقاومتی که از سوی بخش دیگر، به خصوص سران آن از خود نشان می‌دهند، به کندی صورت می‌گیرد. به این دلیل نمی‌توان هنوز نام جنبش برآن نهاد و اکنون در فاز «بیداری» قراردارد.

مقاله‌ی «سازه‌ها و ناسازه‌های یک منشور» از آقای شکوهی‌فرد را که در سایت روز آنلاین منتشر شده بود، خواندم‌. گزارشی بود از یک نشست بود در پاریس در آن اطلاعیه شماره 18 آقای موسوی مورد بررسی و تحقیق و مداقه قرار گرفته است. در ابتدا، من که از قبل نگاهی گذرا به آن اطلاعیه انداخته بودم، به خود ایراد گرفتم که چرا با اطلاعیه‌ای به این اهمیت که احتیاج به تفسیر و تأویل و باز‌خوانی و تحقیق دارد، بی‌توجهی کرده بودم.

نویسنده، ماحصل آن نشست که نقاط قوت و ضعف «منشور» را از دیدگاه خود این چنین خلاصه کرده است (از نقاط ضعف در می‌گذرم و به بخشی از جنبه‌های مثبت آن می‌پردازم):

1- «‌اشاره بیانیه به لزوم رها نکردن تجربه انقلاب به مثابه یک پروژه ناتمام که این ناتمامی خود مستقیما حکایت از تصریح راقم بر حقیقت تراژیکی به عنوان انحراف انقلاب می‌کرد».

این «حکایت» که «رها نکردن تجربه انقلاب» به معنای «انحراف ازانقلاب» است، در واقع خواست و آرزوی مفسرین در آن نشست بوده است. به بیان دیگر، از دیدگاه آنان، انقلاب به انحراف کشیده شده است. اما چگونه و از چه زمانی؟ «تفسیر» هم مانند «منشور» در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. در هرحال این‌که انقلاب به انحراف کشیده شده، نه سخن تازه‌ای است و نه معمائی که تازه از پرده بیرون افتاده باشد.

2- «خطاب مستقیم‌تر و صریح‌تر بیانیه به فلسفه سیاسی حاکمیت‌‌... که منشأ انحراف گریبانگیر انقلاب مورد تأکید و اتفاق نظرقرار گرفت».

معلوم نیست منظور جمع از «فلسفه سیاسی حاکمیت» چیست؟ نظام ولایت فقیه است یا حکومت آقای احمدی‌نژاد؟ اگر ولایت فقیه است، در این صورت «خط امام» چه معنائی پیدا خواهد کرد؟ اگر حکومت حاکم است، نمی‌توان نام «منشأ» برآن نهاد. در چهارچوب نظام، انتخاباتی صورت گرفته و در همان چهارچوب هم طبق روال معمول آن، کسی رئیس‌جمهور شده است. مسئله بسیار شفاف است و محتاج به ابهام‌گوئی نیست.

اما واژه‌های «خطاب مستقیم‌تر و صریح‌تر» حکایت از یک گله‌گی دارد که آن جمع را از مستقیم بودن و صراحت گفتار اطلاعیه در این مورد اغنا نکرده است. حیرتم زد از این همه کوششی که جوانان سبز برای متحول کردن «سران سبز» از خود نشان می‌دهند. همانند مادری دل سوز، از اولین اطلاعیه تا همین آخرین آن، یک حرف و دو حرف بر زبان آنان می‌نهند تا «الفاظ» به آنان بیاموزند.

3- ‌«دیگر نکته مهم و شایان توجه که مبین روح تحولات مثبت و عمیق راقم بیانیه است، اذعان مهندس موسوی بر لزوم جدایی نهادهای دینی از دولت و حاکمیت بود که نشان از درک تدریجی ایشان از عمق فجایعی که از قِبل ارتباط‌ سیستماتیک و امتزاج میان نهاد قدرت و نهادهای مذهبی‌ طی سه دهه اخیر متوجه کشور و انقلاب گشته دارد و تاکید او بر نفی تقدم نگاه ابزاری به مذهب نیز در همین ردیف مذکورات موجود در بیانیه قابل اشاره است‌».

می‌دانیم که نظریه جدائی نهاد دین از دولت، امری جدید نیست و نظام در طول عمر سی ساله‌‌ خود‌، قربانیان زیادی از طرفداران آن گرفته است. اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، اصل یکی کردن دین و دولت است که هنوز هم راقم آن اطلاعیه، جوانان و فعالان سبز را به بودن و ماندن در آن، یعنی معتقد بودن به آن تشویق می‌کند و هدفش «اصلاح» کردن آن است. از دید آن جمع اما اصلاحات واقعی در خود آقای موسوی در شرف انجام است که «مبین روح تحولات مثبت وعمیق راقم بیانیه است» و در صورت واقعیت‌بخشی، بسیار میمون و مبارک است. به هرحال، می‌دانیم که دلیل کودتای خرداد 1360 بر ضد منتخب مردم، همین مخالفت با حاکمیت ولی فقیه، یا جدائی دین از دولت و اعتقاد او به حاکمیت جمهور مردم بود. بنابراین، آن هم نه سخن تازه ایست و نه نظریه‌ی جدیدی.

4- «نکته مثبت دیگری که‌...، اذعان مهندس موسوی بر غلبه نگاهی بر جامعه پیش از تولد جنبش سبز بود که شرکت در انتخابات را انتخاب گزینه‌ای جبری میان بد و بدتر می‌دانست و توضیحاتی زیبایی که ایشان مبذول کرده‌اند و این نفسا یک قدم فوق‌العاده مثبت قلمداد شد و قابل تحسین می‌نمود، شجاعت و صداقت کلام و بیان ایشان را».

تحول انسان به سوی آزادی بسیار مبارک است. اما شجاعت و صداقت کلام و بیان زمانی است که سخن باشفافیت کامل ادا گردد. آقای موسوی نمی‌تواند بگوید که از مفسده بودن «انتخابات جبری و انتخاب میان بد و بدتر» بی‌اطلاع بوده است. انصافا آقای بنی‌صدر در هر فرصت انتخاباتی تمامی موارد این امور را به صورتی دقیق و بالینی مورد بررسی قرار می‌داد و به اطلاع عموم می‌رسانید. چرا باید این جوانان منتظر امروز می‌شدند تا ایشان در اطلاعیه خود به این امر اشاره کند؟ شهامت و صداقت بیان موقعی می‌بود که ایشان در یک چنین انتخاباتی کاندیدا نمی‌شدند و سخن از انتخابات جبری می‌گفتند تا جوانان ما را دچار انتخاب میان بد و بدتر نکنند. نویسنده‌‌ عزیزی که در استقلال سیاسی‌اش تردید ندارم، نباید ازحد اکثر کلمات زیبا و گران استفاده کند و محلی برای تحولات بعدی آقای موسوی هم در نظر بگیرد، زیرا اگر به این ترتیب پیش برویم، درآینده‌ای نه چندان دور، محتاج اختراع القاب والاتری خواهیم شد.

5- «‌تاکیدات مجدد و مبارک بر مفاهیمی همچون حق حاکمیت مردم و تلاش در جهت به بار نشاندن نظامی مبتنی بر آزادی در انتخاب و تشخیص روش‌های مدیریتی از دیگر ضمائر مثبت بیانیه قلمداد گشت».

دراین مورد هم سخن زیاد است، اما آقای موسوی باید اصلاح را از خود شروع کند که هم عملی‌تر و هم آسان‌تر است و با مردم شفاف سخن بگوید و به آنان توضیح دهد چرا در خرداد 1360 در ستاندن حاکمیت از مردم شرکت کرد و چنان‌چه اشتباهی رخ داده بوده، صریح اعلام کند تا مردم بتوانند به او باور بیاورند.

در هر حال، آن چه در بالا رفت شمه‌ای بود از واقعیتی که بر کشور ما می‌رود. سالی پیش بخشی از جوانان ما بیدار شدند که با خواندن لالائی درصدد دوباره خواباندن آنان هستند. حرکتی اعتراضی درونی بود که از کف حاکمیت به در رفت و به بیداری جوانان منجر شد. اکنون سعی بر این دارند آنان را در حالت خلسه نگه دارند تا چاره‌ای بیندیشند. با این همه داده‌ها و نشانه‌های دقیق و روشنی را که در سی سال گذشته در دست است و نظریه‌های گوناگون از تجربه درآمده‌ای را که به‌سان آفتاب می‌درخشد، رها کرده‌اند و گوئی آیه‌ای از قرآن را می‌خواهند به تفسیر بکشند، وقت عزیز و گران خود را صرف توجیه و تفسیر و تأویل اطلاعیه‌ای پراز ابهام می‌کنند.

یک قرن پیش از این، اجداد ما جنبشی را تدارک دیدند و با شفافیت تمام ندای آزادی و به عمل درآوردن حق حاکمیت مردم را سردادند. اکنون پس از صدسال، و پس از مصدق که خود را منتخب مردم می‌خواند، جوانان ما گرد هم می‌آیند تا در ابهام و با ایما و اشاره سخن گفتن از حاکمیت مردم را شجاعت و صداقت کلام بنامند و...

این مطلب را به اشتراک بگذارید

یک رهگذر

من با شاهین موافقم!
هوشنگ و علی نگاهتون بدون تحلیل و متعصبانه هست!

یک رهگذر | ۱۱ تیر ۱۳۸۹ - ۰۹:۱۲
Shahin

موسوی و اصلاح‌طلبان از گذشته خودشون عبرت گرفتن و با توجه با محدودیتها، حساسیت‌ها و تهدید‌های داخل کشور خیلی‌ خوب اعتراض و مقاومت کردن. با قبول انتقاداتی، باید اعتراف کرد که جنبش سبز و اعتراضات و بیداری یک سال گذشته، مدیون شرکت موسوی و همفکرانش در انتخابات و پایداریش در دفاع از حقوق ملت بوده و هست.

Shahin | ۱۰ تیر ۱۳۸۹ - ۰۷:۰۵
hooshang

zady to khal ali agha… in jonbeshe sabz ba eslah talaba mireh too ghooty. chon oona ham diktatoran. mage 27 sal hokomat nakardan? marg bar jomhorie eslami… in eslah talaba hame jibe khodeshoon o por kardan.

hooshang | ۰۹ تیر ۱۳۸۹ - ۱۲:۱۲
علی

لزوم جداکردن «جنبش» از «اصلاح‌طلبان»..هادی قدسی.................با توجه با آنچه در سی و یکسال چه بر ایران و ایرانی گذشت .. باید قبول کرد که جامعه در حال روشن شدن ایران را که اکثریت قریب به اتفاق آن را گروهی تشکیل میدهند که عملا اعتقادی به آنچه اصلاح طلبان ( با نام اسلام .. ولایت فقیه و حکومت اسلام ناب محمدی ..  و و )شعار شان است  ندارند .. افرادی مانند کروبی  .. موسوی  . رفسنجانی و خاتمی که در ظول سی سال اخیر خود را به جامعه به پا خاسته ایران نشان داده اند . ( شریک دزد  رفیق غافله یا مهره ای در اختیار حاکم . بله بله گوی به اصطلاح رهبر .. و یا کلید دار انقلاب ) نمیتوانند رهبری این جنبش مردمی را داشته باشند ....................

علی | ۰۸ تیر ۱۳۸۹ - ۱۱:۱۹
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی