بهطور کلی میتوان گفت در جوامعی چون ایران، به خصوص با توجه به نقشی که دولت برای خویش در عرصه نشر قائل است نمیتوان و نباید براساس الگوی «بازار آزاد» سیاستپردازی کرد.
به نظر میرسد که در ایران «داروی» جدیدی کشف شده است که حلال همه مشکلات است. دراین نگرش تازه که متاسفانه دارد همهگیر میشود، نه لازم است که زمینههای پیدایش بیماری وارسی شود و نه نهادهای زیربنائی و روبنائی لازم است تا اینگونه مصائب تخفیف یابند.
فقط کافی است شما «یارانهها را هدفمند کنید»، در آن صورت، مشکلات خود بهخود حل میشوند. در تازه ترین مطلبی که دیدهام، یکی به «هدفمند کردن یارانهها در عرصه نشر» اشاره کرده و آن را «خدمتی» به اهل قلم و اهل کتاب دانسته است، ولی درخصوص این خدمت توضیح بیشتری ارایه نکرده است. در اینجا ولی شماری از دستاندرکاران حوزه نشر با رقم و عدد از این کار نالیدهاند. کی راست میگوید و کی ناراست؟ حق به جانب کیست؟
اولا لازم است یادآوری کنم که از دید اقتصاددانان جریان اصلی، عمدهترین مسئلهای که درباره یارانهها موجب اختلاف در عملکرد بازار میشود این است که با پرداخت یارانهها، کالای یارانهای به قیمتی کمتر از قیمت واقعی عرضه میشود و همین قیمت مصنوعا پائین موجب میشود تا مصرف آن کالا بهینه نباشد و بازار نتواند بهطور معقول و مطلوبی علامتدهی کند.
بنگرید به مباحثی که در ایران درباره بنزین و حتی نان و کالاهای مشابه ارایه میشود. من فعلا به درستی و یا نادرستی این ادعا نمیپردازم. ولی اولین نکتهای که جلب توجه میکند اینکه آیا مدافعان هدفمند کردن یارانههای نشر بر این باورند که در نتیجه این یارانهها، کتاب در ایران بهطور مصنوعی ارزان است و لازم است تا با حذف این یارانهها، قیمت آن واقعی شود تا بازار بهتر بتواند علامتدهی بکند! یا اگر با چنین نگرشی موافق نیستند در آن صورت دلیل اصلی شان برای دفاع از هدفمند کردن یارانه نشر کدام است؟
در این که درایران هم بحران نشر داریم و هم بحران کتاب خوانی تردیدی نیست. تیراژ چاپ کتاب دریک کشوری که بیش از هفتاد میلیون جمعیت دارد، به واقع خجالتآور است. تازه همین تیراز پائین هم مشکل فروش دارد و به فروش نمیرود.
هرچه که علل اصلی این ناهنجاری باشد، تردیدی نیست که بهای کتاب در این معادله یک عامل مهم است به این ترتیب، در پیوند با هدفمند کردن یارانههای نشر، اگر هدف مدافعان این سیاست در عمل به صورت حذف این یارانهها دربیاید، تردیدی نیست که همانطور که ناشران محتلف هم شکوه کردهاند، پیآمدش افزایش بهای تمام شده کتاب و در نتیجه مختلتر شدن چرخه اقتصادی کار نشر درایران است.
اخیرا در نمایشگاه کتاب مشهد، بازدیدکنندگان مدعی شدهاند که برای نمونه قیمت کتب دانشگاهی نسبت به یک یا دو سال گذشته حداقل 80 درصد افزایش داشته و استدلال ناشران هم این بود که با حذف کمکهای دولتی و حذف یارانههای کاغذ، آنها هم چاره ای به غیر از انتقال افزایش هزینهها به خریداران ندارند.
نظر به اینکه قدرت خرید کتابخوانان به این میزان افزایش نیافته است، بدیهی است که پیآمد ملموس این ناهمخوانی، نزول فروش کتاب است و متاسفانه در وضعیتی که وجود دارد، از این سرانجام گریزی هم نیست.
البته مدتی پیشتر در نمایشگاه کتاب تهران شاهد بودیم که بسیاری از ناشران دقیقا برای بهبود چرخه اقتصادی کار خویش به نشر تقویم، سررسید و پوستر رو کردهاند و آنگونه که روزنامه همشهری نوشت، «نمایشگاه کتاب ما بیش از آنکه محلی برای تبادل فرهنگی باشد، ویترینی برای نمایش این تلاش رنجآور است.»
اگرچه مصیبت کتابنخوانی یا کم کتابخوانی در ایران علل متعدد و متفاونی دارد، ولی بهطور کلی میتوان گفت در جوامعی چون ایران، به خصوص با توجه به نقشی که دولت برای خویش در عرصه نشر قائل است نمیتوان و نباید براساس الگوی «بازار آزاد» سیاستپردازی کرد.
منظورم از این نقش هم به واقع جریان پررمز و راز ممیزی درایران است. اینکه دقیقا از کی شروع شد، خبر ندارم، ولی میدانیم که حتی قبل از بهمن 1357 نیز ناشران نمیتوانستهاند درآزادی به چاپ و نشر کتاب بپردازند.
منظورم از ضرورت ممیزی هم این است که اگر بخواهیم الگوی «بازار آزاد» را بهکار بگیریم، متاسفانه از همان ابتدای امر کارمان زار میشود. چون تصمیماتی که باید عمدتا بر مبنای زمینههای اقتصادی نشر یک کتاب گرفته شد، در ایران درهمه این سالهای یک بعد شدیدا سیاسی هم داشته است و همین بعد سیاسی جریان است که چرخه اقتصادی را خراب میکند. در این راستا میتوان حداقل به دو مشکل اشاره کرد.
اولا وقتکشیهای آزاردهنده ممیزان و اداره ممیزی- وزارت فرهنگ و هنر در گذشته و وزارت ارشاد از سال 1357 به این سو - باعث میشود که هزینههای پنهانی نشر در ایران زیاد باشد.
کار نشر مثل هر کار دیگری در یک اقتصاد سرمایهداری، درگیر تولید کالائی است. یعنی تولیدکننده یک اثر- به عنوان مثال یک رماننویس- رمانی مینویسد و بعد این رمان دراختیار ناشری قرار میگیرد تا آن را برای استفاده عموم منتشر کند. هرچه که هزینه چاپ این رمان باشد، برای مدتی که این رمان در محاق میماند تا توزیع شود، سرمایه ناشر درگرداب مانده است و نه فقط به ناشر باز نشده، بلکه برایش هزینه هم داشته است. برای مثال اگر ناشری برای چاپ یک رمان یک میلیون تومان سرمایه گذاشته باشد، ولی آن رمان یک سال دروزارت ارشاد بماند و اگر نرخ بهره بانکی هم مثال 15% باشد، روشن است که هزینه ناشراز معطل ماندن رمان- بقیه هزینهها به کنار - برای یک سال، حداقل 150 هزار تومان است.
یعنی اگر ناشر آن سرمایه را به جای هزینه کردن در کار نشر به بانکی میسپرد این میزان درآمد داشت و حالا با هزینه کردن آن برای آن رمان این مبلغ «درآمد» را نخواهد داشت. میدانیم که کتابهای زیادی هست که اگرچه برای ناشران مقادیر قابل توجهی هزینه داشته است، ولی همچنان درگیر کاغذ بازیهای وزارت ارشاد هستند و به خوانندگان احتمالی عرضه نشدهاند.
هزینه دیگر ضرورت ممیزی این است که ریسک سرمایهگذاری در کار نشر را بالا میبرد و به همین روال، کیفیت کار نشر را تنزل میدهد. یعنی اولین مسئلهای که مورد توجه یک ناشر قرار میگیرد، نه کیفیت فرهنگی و خلاقانه یک اثر بلکه میزان «مقبولیت سیاسی» آن اثر برای ممیزان است.
و این هم بدیهی است که یک ناشر به عنوان یک سرمایهگذار، باید دلنگران سرمایهگذاری خود باشد و طبیعتا از هر اقدامی که بازگشت سرمایه به اضافه سود او را مختل میکند، احتزار کند. این هم بهطور کلی درست است که هرجا که ریسک سرمایهگذاری بالا باشد، یا سرمایهگذاری به میزان کافی صورت نمیگیرد و یا آنها که دست به سرمایهگذاری میزنند، نرخ بازگشت بالائی طلب خواهند کرد.
وقتی این دو عامل را در کنار عوامل اقتصادی - یعنی ناهنجاری وضع معیشت بخش عمده ای از مردم - در نظر می گیریم، به مقدار زیادی علل اصلی پائین بودن تیراژ کتاب و حتی بحران مالی نشر درایران روشن میشود.
و اما از این وجوه که بگذرم، اگر دولت در کنار دردسرهائی که بر سر راه نشر ایجاد میکند، برای خویش در ترویج فرهنگ هم وظایفی به رسمیت بشناسد و بخواهد به آن عمل کند، معمولا میتواند به دو صورت این کار را انجام بدهد.
1- رویکرد خریدارمحور
دراین رویکرد دولت میتواند با پرداخت یارانه به اقشار کمدرآمد دست به اقدام بزند. همین جا باید اضافه کنم که اگر پرداخت یارانهها نقدی باشد، دلیلی ندارد که یارانه نقدی صرف خرید کتاب بشود. در نتیجه، مشکلی که در عمل پیش خواهد آمد اینکه با حذف یارانههای کاغذ و دیگر مساعدتها هزینه نشر و قیمت کتاب بالا میرود، ولی مصرفکنندگان احتمالی هم با یارانه نقدی که دریافت میکنند، احتمالا به زیارت مشهد میروند و یا این که یارانه نقدی را صرف خریدهای دیگر میکنند. به عبارت دیگر، براین نظرم که این رویکرد، به احتمال زیاد بحران نشر را ازآنچه هست، بسیار بدتر خواهد کرد.
2- رویکرد فروشنده محور
این رویکردی است که دراغلب این سالها از سوی دولت درایران دنبال شد - پرداخت یارانه کاغذ و یا خرید کتاب که با روی کارآمدن دولت نهم این یارانهها حذف شد و به تبع آن هم بهای کتاب هم در ایران افزایش یافت.
با این همه گمان میکنم که اگر دولت به راستی می خواهد به وضع نشر در ایران مساعدت بکند، موثرترین کاری که باید بکند، اگرنه برچیدن وزارت ارشاد، حداقل محدود کردن دامنه فعالیت آن است تا ناشران بتوانند در فضائی که در آن احساس امنیت میکنند، براساس کیفیت آثاری که به آنها برای چاپ ارایه میشود و براساس مبانی ابتدائی اقتصاد فعالیت کنند.