سیمین بهبهانی نه تنها زیر تاثیر تغییرات درونی خود، بلکه تحت تاثیر شدید واکنشهای درونی خود نسبت به جریانات پیرامون و حساسیت فراوان خود نسبت به سرنوشت انسانها میسراید
با مطالعه نظریههای ادبی دو قرن اخیر و تحولات بنیادینی که در عرصههایی چون زبانشناسی و زیباییشناسی، اتفاق افتاده است، یکباره با نگاهی جهانشمول و انقلابی نسبت به نوشتار مواجه میشویم که نگاه دیرینه و کهن را را با تکیه بر هویت زنانه در نوشتار زنانه به چالش میکشد.
همانطور که هلن سیکسو (1) نیز در کتاب نوشتار زنانه (2) پس از بیان لزوم ساختارشکنی (3) در تقابلهای دوگانه زن و مرد که براساس نرینه محوری شکل گرفته است، به زنها پیشنهاد میدهد که از زبانی انقلابی استفاده کنند، سکوت را بشکنند و تجربههای زنانه و شخصی خود را بیان کنند.
و بعدها ژولیا کریستوا (4) برای زبان زنانه، ویژگیهای خاصی قائل میشود و معتقد است که زبان زنانه، زبانی غیرخطی، نشانهای و شاعرانه است، آهنگین و موسیقیایی است. او به زنها پیشنهاد میدهد که درباره خودشان بنویسند، آنها خودشان را بنویسند. (5)
اما با توجه به محوریت نوشتار خطی مردانه و با توجه به استحکام ساختارهای زبانی حاکم، به راحتی میتوان گفت که هنوز نوشتار زنانه محل بروز کمتری در آثار زنان پیدا میکند و زمانی که با سرودههایی مواجه میشویم که فردیت زنانه سراینده را بازمیتاباند و خود را از نوشتار خطی و نرینهمحور رها کرده است، به خوبی به تلاش آفریننده آن در غلبه به زبان مسلط پی میبریم.
سیمین بهبهانی در یادداشتی که برای چاپ سوم دفتر شعرش به نام «جای پا» مینویسد، میگوید از سال ها پیش کار سرودن به شیوهی «تازه و از جایگاه یک زن» را با بهکارگیری واژگانی که بیشتر با زندگی زنان قرین شده است، مانند «دامان» و «گوشهنشین»، آغاز کرده است.
او تجربههای زنانه خود را سرچشمه الهام شاعرانه خود میداند و این ادعای او حتا با نگاهی گذرا به سرودههای وی قابل اثبات است.
به عنوان نمونه میتوان به شعر «رگبار بوسه» اشاره کرد:
ای با تو درآمیخته چون جان، تنم امشب!
لعل گلِ مرجان زده بر گردنم امشب
...
آتش نه، زنی گرمتر از آتشم ای دوست!
تنها نه به صورت که به معنا زنم امشب.
...
یا به غزلِ «این صدای شکفتن را...» :
این صدای شکفتن را از بهارِ تنم بشنو
هر جوانه به آوازی گویدت که منم بشنو
اما آنچه در این میان توجه بیشتری را به خود جلب میکند، جریان و حرکت این اشعار از درونیترین تجربههای فردی شاعر، به اجتماعیترین تجربههای اوست.
شاید به راحتی بتوان گفت که شعرهای او نه تنها نمادی از فردیت زنانه شاعر است که با زبانی غیرخطی و آهنگین آفریده شده، بلکه نمادی از سیر و حرکت اجتماعی در زمانه اوست که تجربههای اجتماعی او را به عنوان یک زن در جامعهای نرینهمحور نشان میدهد.
تجربههای اجتماعی در شعرهای سیمین گویا قرار است بیان تاریخیای باشد که اینبار قرار نیست بیانکننده صرف حوادثی باشد که از جنگ و ستیز و گریز و شکست و پیروزی سخن میگوید، این تاریخنویسی جدیدی است که موضوع آن عواطف انسان در لحظه لحظههای حادث شدن حوادث است، این نیز خود تاریخنویسیای است که با زبان ویژه و مناسب خود نوشته شده و آن زبان شاعرانه است، در قالب مناسب خود نوشته شده و آن قالب غزل است و بازنمایی هویت جدیدی است که در تاریخ نرینهمحور اجازه بروز نیافته است.
در این میان شاعر از نشانهها به خوبی بهره میگیرد تا این هویت را در بازنمایی تجربههای اجتماعی خود بروز دهد و همانگونه که خود به خوبی اشاره دارد از کلماتی مثل دامن و گیسو و یا فضاسازیهایی که اشاره مستقیم و یا غیرمستقیم با زنانگی او پیدا میکند در بسیاری از سرودههای خود استفاده میکند.
به عنوان نمونه این نشانهها را در مطلع غزلِ «هنوز موی بسته را...» میتوان دید:
هنوز موی بسته را اگر به شانه وا کنم
بسا اسیر خسته را زحلقهها رها کنم
و هر چه شرایط جسمی او و شرایط درونی او با گذر عمر تغییر کرده این تاریخنگاری شاعرانه و شخصی او نیز که با نگاهی جهانشمول و انتقادی نیز توام است، پویاتر و عمیقتر پیش رفته است. به بیان دیگر نه تنها از شتاب آفرینندگی او کم نشده، بلکه از زبان زنانه و انقلابی خود نیز فاصله نگرفته و حتا منحصربهفرد و عینیتر شده است و به همین صورت میتوان دید که دیگر شاعر به زبانی ساده و راحت با اشارههای مستقیم به حوادث تاریخی و یا تغییرات جسمی و بیماری خود بدون واسطه با مخاطب حرف میزند که گاه بعضی سرودههای او را از تخیل و استعاره دور میکند.
او نه تنها زیر تاثیر تغییرات درونی خود بلکه تحت تاثیر شدید واکنشهای درونی خود نسبت به جریانات پیرامون و حساسیت فراوان خود نسبت به سرنوشت انسانها میسراید و این سرودهها چون نمادی از زمانه او در زبانها جاری میشود و پیغامهایی از فردیت او را و هویت زنانه او را به مخاطب مینمایاند.
آنچه خود شاعر از آن یاد میکند:
«کار هنری یک هنرمند در واکنشی مستقیم یا غیرمستقیم به شرایط زمانه پدیدار میشود. به راستی که هنرمند آیینهای بیش نیست.»
شاید بتوان همه سرودههای اخیر سیمین را در ارتباط مستقیم با واکنش این شاعر نسبت به حوادث تاریخی روزگار او دانست.
شاعر در اینجا با تجربهای دیرینه که در قالب غزل دارد و با توجه به اینکه با تمام امکانات این قالب آشناست، ساختاری را برای شعر خود تعریف میکند که رفته رفته با این جریان درونی و سیر زمانه او سازگاری بیشتری مییابد.
او رفته رفته بنا به گفته خود ضرب را، آن ضرب رقصان و خوشایند و آشنا را، به دور افکنده است:
«من ضربی تلخ، گاه کشیده و گاه تند، کوبنده و گاه نالان به کار گرفتهام. رابطهی قراردادی میان افاعیل را گسستهام. گیرم که رکن مفاعیلن در دوایر خلیل احمد و شمس قیس از جنس فعولن نبوده است، خلاف عرف هر دو را کنار هم نشاندهام تا نکتهی ناآشنا و خون گرفتهام را در قالب ناآشنا و خون گرفتهشان بنشانم...
و این ساختار گاه حتا با آوردن واژههایی همراه میشود که بیانکننده گفتارهای مرسوم زمانه او باشد:
مانند استفاده از کلمه «که چی» در شعر «که چی»:
که چی؟
که چی؟ که بمانم دویست سال
به ظلم و تباهی نظر کنم
که هی همه روزم به شب رسد
که هی همه شب را سحر کنم
که هی سحر از پشت شیشهها
دهن کجیی آفتاب را
ببینم و با نفرتی غلیظ
نگاه به روزی دگر کنم
...
بهطور خلاصه میتوان گفت رسرودههای سیمین، در اصل بازنمایی نوعی چرخش دورانی و غیرخطی شاعر از درون خود به دون حرکتهای زمانه خود است و او توانسته است با درونی کردن این سیر، احساسات انسانی خود را با فردیت زنانه خود در هم بیامیزد و آثاری خلق کند که همه بیان خود زنانه اوست.
پانوشتها:
(1) هِلِن سیکسو: (Hélène Cixous) متولد 1937 فیلسوف، نویسنده، شاعر، منتقد ادبی و استاد دانشگاه؛ او در دهه ی 70 میلادی مباحث اصلی خود را در رابطه ی زبان با جنسیت مطرح کرده است.
(2) Female Writing
(3) Deconstruction
(4) جولیا کریستوا (Julia Kristeva) :فیلسوف، منتقد ادبی، روانکاو، فمینیست و رماننویس بلغاری-فرانسوی و متولد 1941، بعد از انتشار نخستین کتابش، Semeiotikè در 1969 تاثیر زیادی در تحلیل انتقادی، نظریه فرهنگ و فمینیسم گذاشته است. او کتابها و مقالههای زیادی درباره نشانهشناسی، بینامتنیت و در حوزههای زبانشناسی، نظریه ادبی و نقد، روانکاوی، زندگینامهنویسی و خود-زندگینامهنویسی، تحلیل سیاسی و فرهنگی، هنر و تاریخ هنر نوشته است و یکی از پیشگامان ساختارگرایی بوده و جایگاه مهمی در اندیشه پساساختارگرایی دارد.
(5) بررسی ساده افکار و نظریات ژولیا کریستوا نوشته کلی الیور - 2002
khanome behbehani mamnoon az ashare zibaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaatan dasetan ra wa ghalametan ra miboooooooooooooosammmmmmmm