برنا ایوب در این نوشته میپرسد که تفکرهای گوناگونی که خواستار تغییر شرایط فعلی ایران هستند، تاکنون به چه اهداف مشترکی رسیدهاند.
دشواریی که جامعه ما اکنون با آن روبه رو است، یافتن صورت مسالهای واحد است و رسیدن به توافق؛ وگرنه با اندکی شناخت از مردم ایران، میتوان پی برد که هر کس در ذهن خود یکی چند راه حل برای آبادی سرزمین خود دارد.
در جامعهای که همه صاحب نظرند، یافتن یک مفهوم یا ارزش مشترک که نماینده خواست سلیقههای رنگ به رنگ باشد، گامی بزرگ برای یگانگی جمعی و غلبه بر دشواریهای موجود به شمار میآید.
روشن است که رسیدن به توافقهای فراگیر میان هفتاد میلیون انسان، در هر کجای دنیا که باشد، کار یک روز و یک سال نیست. برای رسیدن به چنین توافقی، باید به سادگی روی آورد و از پیچیدگی پرهیز کرد. میبایست موضوعهایی را برای بحث برگزید که زمینهای برای یافتن رای مشترک باشند، نه عناوینی که مجادله برانگیزند و از هم پراکننده.
باید پرسشهایی را به میان آورد که شناخت خواستههای مشترک را در پی دارند، گفتوگو را در پهنه جامعه میگسترند و همچنین گفتوگوی میان مردم ایران و جامعه جهانی را میسر میسازند. پرسش اساسی این است که تفکرهای گوناگونی که خواستار تغییر شرایط فعلی ایران هستند، تاکنون، به چه اهداف مشترکی رسیدهاند؟
به یقین میتوان گفت که نخستین خواسته مردم ایران چیزی جز «احقاق حقوق انسانیشان» نیست. حقوقی که به نام بشر است. همان حقوق بشری که روزی روزگاری، تمدنی در ایران به آن بالیده است.
اگر میخواستم با احساسم بنویسم، مینوشتم: ما سربازان حقوق بشریم؛ اما به سادگی و بنا بر منطق میگویم که در شرایط کنونی، تنها حقوق بشر است که میتواند مبنای توافق همه سلیقهها و نظرها قرار بگیرد.
حقوق بشر، در عین اینکه از گستردگی برخوردار است و طیفی از حقوق را در خود دارد، ساده است و هر اندیشه و سوادی، برداشت کم و بیش مشترکی از آن دارد. حقوق بشر، حقوقی است که همه بنا بر زنده بودنشان از آن برخوردارند.
حق انسان بودن نفی شدنی نیست. مانند حقوق حیوانات در نظر بعضیها مفهوم پیچیدهای ندارد. از آن دسته حقوق نیست که عدهای داشته باشند و دیگران خیر. مهمتر اینکه، نوشته و مدون است.
بر مبنای حقوق بشر میتوان به زبان مشترکی دست یافت که خواستههایش به شکل قانون مطرح میشود و دارای چهارچوب مشخصی است. این چنین است که حقوق بشر بستر مناسبی برای پرورش توافقهای همهگیر به شمار میآید و با بهره از تعابیر مشخص میتوان آن را مبنای گفتوگو، چه در متن جامعه و چه با جامعه جهانی قرار داد.
اینجاست که جنبش سبز با قرار دادن احقاق حقوق بشر فراز مطالبات خود، توان آن را دارد که اندیشهها و ایدههای سرگردان را گرد هم بیاورد و پراکندگی کنونی را به سامان برساند. اعضای این جنبش، پیش از هر خواسته سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دیگری میتوانند خواهان اجرای حقوق بشر در ایران باشند.
جنبش سبز، جنبشی است که حقطلب است، نه ایدئولوژیک یا صرفا دارای مطالبات سیاسی، هر چند که پیرامون مقولهای به نام انتخابات شکل گرفته باشد. شرح مصادیق حقوق بشر و طرح آن به عنوان اساسیترین خواسته و مسأله جامعه ایران، در مرحله کنونی، مقدم بر هر امر دیگری است.
رایزنی و همفکری درباره این که جنبش سبز با چه اولویتی مطالبات خود را از میان این مقولههای انسانی برگزیند، سازندهتر است از آنکه بپردازیم به اینکه چه کسی سبز نیست؟ یا چه کسی حق بیان مطالبات خود را دارد و چه کسی ندارد؟
کما اینکه میرحسین موسوی نیز در آخرین سخنان خود جنبش سبز را مدافع آزادیهای بشری دانسته و بیان کرد که «هر کس، هر جا از قانون دفاع کند، عضو جنبش سبز است.» او به این وسیله «حق و قانون» را به عنوان دو مبنای توافق مطرح میکند.
باید پذیرفت که در کشوری که به دلیل پنهانکاری و پشت پرده بودن سیاستگذاریها و سیاستگذارانش، بیشتر باید به حدس و گمان متوسل بود و گفتوگوهای سیاسی را بنا بر شنیدههایی که گاهی شایعه از کار در میآیند و حقایقی که شایعه انگاشته میشوند به انجام رساند، طرح پرسشها و بحثها با مضمون سیاسی، همیشه مفید نخواهد بود.
با وجود ذهنیت توطئه و ترس (از سیاست) رایج در جامعه، پافشاری بر حل مشکلها با نگاه سیاسی اهتمامی مجادله انگیز، نفاق افکن و ناامید کننده است. در نظر گرفتن ظرفیتهای دیگر جامعه، مشارکت دادن مردم و بیان مسائل به گونهای همه فهم و مبادرت به حقخواهی، بیشتر میتواند مفید باشد تا طرح مسائل پیچیده و چند لایهای که تنها نیازهای ذهنی گروه خاصی را پاسخگو هستند.
میتوان در مقام یک ایرانی و برای لحظهای، تحلیلهای یکسر سیاسی را کنار گذاشت و خود را نه یک روشنفکر یا تحلیلگر سیاسی، که یکی از مردم دید؛ یکی که «مش اصغر» نام است و ساکن روستایی در پنجاه کیلومتری شهری دور افتاده در ایران.
مش اصغری که رأی داده یا نداده است؛ کشاورزی که شاید نداند انقلاب مشروطه چه بوده و دموکراسی و وبلاگ چیست، اما میداند که اگر پسرش به زندان بیفتد و پس از مدتی بیخبری جنازهاش را تحویل بدهند و نگذارند مجلس سوگواری را برگزار کند، سخت ماتمزده میشود و اندوهگین.
برای مش اصغرها و بیبی مریمها که شاید از سادهترین حقوق خود بیخبرند، حقوق بشر مصداق دارد اما دموکراسی که به زبان سیاست است، خیر. در روزگار کنونی و به ویژه در کشور ما، آگاهی و شناختی که به کار امروز و فردای مردم کوچه، بازار و روستا نیاید، خالی از ارزش است، بنابراین، سادهگویی و پرداختن به کمبودهای بدیهی را نباید کسر شأن دانست. این روزها میبایست به ادبیاتی رسید که توان بیان دغدغههای مختلف جامعه را داشته باشد.
از نگاهی دیگر، در کشوری که منافع بینالملی و وجهه جهانیاش را در کف کسانی نهادهاند که «منافع خود را به جای منافع ملی جا میزنند»، زبانی مردمی و جهانی برای دفاع از حقوق ملی لازم است. آیا حقوق بشر به عنوان یک زبان مردمی و جهانی، میتواند بستری برای تبادل ایدهها و طرح خواستههای فراگیر پدید آورد و گره از بحثها بگشاید؟
پرسش دیگر این است: در شرایط کنونی، چه کسی حق دارد به نمایندگی از مردم ایران در مجامع جهانی سخن بگوید و پیرامون چه موضوعی می تواند این گفت و گو را نمایندگی کند؟
به موقع بود
خیلی ساده و واضح. بر دلٔ نشست