شبکه تلویزیونی پی.بی.اس آمریکا در 17 ماه مه سال 2010 گزارشی در باره کار شعری خانم سیمین بهبهانی پخش کرد که فرزانه میلانی، استاد دانشگاه ویرجینیا آن را تهیه کرده بود. در این گزارش که با عنوان «در بحبوحه جنجال سیاسی ایران، بهبهانی شاعر برای صلح مینویسد» منتشر شد فرزانه میلانی با قرائت بخشی از شعر معروف شاعر «دوباره میسازمت، وطن» از توانایی سیمین بهبهانی در نوشتن «نوع متفاوت تاریخ ایران» سخن میگوید. خانم میلانی پس از معرفی خود به نام مدرس 25 ساله دانشگاه ویرجینیا تخصص خود را «نویسندگان زن ایرانی» دانست و گفت که افتخار ویژهای داشته است تا به همراه همکارش کاوه صفا شعرهای سیمین بهبهانی، «شاعر پیشگام زنده ایران» را ترجمه کند.
در شصت سال گذشته خانم بهبهانی 19 کتاب شعر منتشر کرده است. او بارورترین شاعر ایران است، کشوری که به قول خانم میلانی شعر در آن «کتاب مقدس ملی» است.
«دوباره میسازمت، وطن» یکی از برگزیدهترین شعرهای سیمین بهبهانی است.
«دوباره میسازمت، وطن. اگرچه با خشت جان خویش. ستون به سقف تو میزنم، اگرچه با استخوان خویش. دوباره میبویم از تو گل، به میل نسل جوان تو، دوباره میشویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش...»
او قدرت کلمات را میشناسد و از آنها برای نوشتن نوع متفاوتی از تاریخ ایران استفاده کرده است.
من صمیمانه براین باورم که تاریخ سیسال گذشته ایران به خصوص پس از انقلاب میتواند از طریق شعر خانم بهبهانی به بهترین صورت مطالعه شود.
از آنجا که او یک ایدئولوگ نیست و به هیچ گروه سیاسی تعلق ندارد و از آنجا که به کشوری که در آن زندگی میکند عشق میورزد تصویری بیطرفانه و خردمندانه ارائه کرده که پیچیده و چندلایه است. این تصاویر مینیاتوری، تاریخ ایرانیها را از سطح کوچه و خیابان تا موضوعات پیچیدهتر دربر میگیرد.
هنگامی که در تاریخ هشتم مارس سال 2010 سیمین بهبهانی عازم پاریس بود، جمهوری اسلامی پاسپورت او را توقیف کرد. خانم بهبهانی برای سخنرانی و خواندن برخی از اشعارش به مناسبت روز جهانی زن به فرانسه دعوت شده بود.
او با وجود شکنندگی جسمانی و سن بالا، در طول شب تحت بازجویی قرار گرفت و به او گفته شد که به دادگاه انقلاب مراجعه کند. در حال حاضر خانم بهبهانی در کشور خود «تحت بازداشت» است؛ «او عملا یک زندانی در کشور خود محسوب میشود.»
در ادامه گزارش ان.پی. آر بخشی از قسمت پایانی شعر «دوباره میسازمت، وطن» سیمین بهبهانی به انگلیسی خوانده شده است:
« دوباره یک روز آشنا، سیاهی از خانه می رود/ به شعر خود رنگ میزنم ز آبی آسمان خویش
اگرچه صدساله مردهام، به گور خود خواهم ایستاد/ که بردَرَم قلب اهرمن، زه نعره آنچنان خویش
اگرچه پیرم ولی هنوز - مجال تعلیم اگر بود - / جوانی آغاز میکنم کنار نوباوگان خویش
حدیث حبالوطن ز شوق، بدان روش ساز میکنم/ که جان شود هر کلام دل، چو برگشایم دهان خویش...»