صادق زیباکلام، تحلیلگر مسایل سیاسی ایران و استاد دانشگاه در این نوشته به نظریه «عذاب الهی» که به عنوان رویکرد ایران در قبال مسایل اقتصادی اخیر جهان معرفی میکند، پرداخته است. این نوشته بازنشر دیدگاه وی در وبسایت صادق زیباکلام است.
شاید کمتر جامعهای را بتوان سراغ گرفت که واکنش آن در قبال بحران مالی که جهان غرب و به تبع آن بسیاری کشورهای دیگر را نیز فرا گرفته، همانند واکنش برخی از مسوولان، مقامات و نخبگان فکری و سیاسی ما باشد.
در جوامع دیگر، بحران بهوجود آمده صرفا یک بحران مالی تلقی میشود. برخی آن را ناشی از اعطای اعتبارهای بیحد و حصر از بانکها و موسسات مالی آمریکا به متقاضیان خرید مسکن ظرف یک دهه اخیر میدانند؛ برخی آن را در نتیجه سپردن همه چیز به دست بازار و عدم دخالت دولت در آمریکا میدانند؛ برخی آن را ناشی از پایین بودن نرخ بهره و برخی دیگر آن را متقابلا در بالا بودن آن؛ برخی آن را در نتیجه سوءمدیریت سازمانها و موسسات بانکداری در آمریکا میپندارند. برخی آن را در نتیجه سودجویی و ریسکپذیری بیش از حد موسسات مالی میپندارند.
برخی آن را در نتیجه سیاستهای ناپخته و صرفا در نظر گرفتن منافع خود از سوی شرکتها و موسساتی که مسوولیت ارزیابی مالی متقاضیان وام را برعهده دارند میپندارند؛ برخی دیگر آن را صرفا تکرار یکی دیگر از بحرانهای ادواری که سرمایهداری هرازگاهی به آن دچار میشود میپندارند وقسعلیهذا.
جدای از یافتن مقصر یا مقصران که «کی» و «چی» میباشد، همگان برآنند که چگونه باید با این بحران کنار آمده و درصدد یافتن راهحل یا راهحلهای خروج از این بحران هستند. بسیاری هم دیگران را متوجه بحران مشابه در دهه 1920 میلادی یا سقوط سهام در اواخر دهه 1980 میسازند و اینکه نه ذات این بحران خیلی متفاوت از بحرانهای قبلی است و نه ابعاد آن خیلی گستردهتر از آنها.
اما رویکردها و تحلیلهایی که در ایران در قبال این بحران میشود از رویکردهای فوق کاملا متفاوتند. از یکسو این بحران به عنوان شکست لیبرال دموکراسی، سرمایهداری و نظام اقتصاد آزاد یا «اقتصاد بازار» تلقی میشود.
از سویی دیگر برخی از تحلیلگران که حضوری فعال در صداوسیما بالاخص در «رادیو گفتوگو» داشته دلایل دیگری برای تبیین علل بهوجود آمدن بحران فوق ارائه دادند. از جمله آنان پای یازده سپتامبر، حمله آمریکا به افغانستان، اشغال عراق و جنگ 33 روزه میان حزبالله و اسرائیل را به میان میکشند.
اینکه این مسائل چه میزان به بحران مالی فعلی مرتبط میشود، قابل بحث است اما همانگونه که داییجان ناپلئون معقتد بود، حتی سقوط برگی از درخت هم بدون موافقت انگلیسیها صورت نمیگیرد، نوادگان آن مرحوم هم به جد اعتقاد دارند که هر اتفاقی در جهان بازمیگردد به تخاصم میان ایران اسلامی و استکبار جهانی به زعامت آمریکا. جالب است که نوادگان داییجان ناپلئون در تشریح و تبیین این بحران به عالم و آدم اشاره دارند، الا همان اسباب و علل و دلایلی که خود غربیها استدلال میکنند باعث بهوجود آمدن این بحران شده است.
اما هنوز یک دسته سوم رویکرد در ایران هست که آن نیز در نوع خود بینظیر است و رویکردی است که فقط میتوان آن را در کشوری مثل ایران یافت. در این رویکرد بحران بهوجود آمده در حقیقت نوعی عقوبت الهی است.
خداوند در این رویکرد دارد قدرتهای استکباری را که ظلم کردهاند، حقوق دیگران را نقض کردهاند، به کشورهای دیگر تجاوز کردهاند، مردمان فقیر کشورهای در حال توسعه را بیمحابا استثمار کردهاند، خونریزی کردهاند، مسلمانان را بیگناه در افغانستان و عراق و فلسطین به خاک و خون کشیدند و در یک کلام این عقوبت و عذابی است که خداوند برای حکام جاهطلب، زورگو و متفرعن جهان غرب بالاخص آمریکا نازل کرده است.
اگر نظریهپردازیهای قبلی را انسان به هر حال و به یک شکلی تبیین نماید، پذیرش این آخری واقعا دشوار است. نظریات دیگر، صرفنظر از آنکه چقدر در رویا بودند، به هر حال نظریاتی خاکی و ناسوتی هستند. اما این یکی لاهوتی بوده و با عالم بالا مرتبط است. فیالواقع مدافعان این نظریه و یقین دارند که بحران مالی غرب در حقیقت عذاب الهی است. پذیرش نظریه «عذاب الهی»، فیالواقع مخاطب را با دشواریهای عدیدهای مواجه میسازد که کمترین آن عدالت خداوند است.
اگر جورج بوش، گوردون براون و نیکلا سارکوزی را بالفرض فرعون و ابوجهل یا کسری و قیصر بدانیم بسیاری از کسانی که در بحران اخیر سرمایه، اموال و داراییهای خود را از دست دادهاند یا متضرر شدهاند، افراد و انسانهای کاملا معمولیای هستند که نه به کسی ظلم کردهاند و نه خون کسی را ریختهاند و آنان یقینا فرشته نبودهاند، اما تنها گناهشان این بوده که سهامی را خریدهاند که امروزه 10 یا 20 درصد از ارزش آن کاسته شده و یا آنکه اندوختهشان را در بانکی پسانداز کردهاند که ورشکست شده است.
اگر بپذیریم که بحران فعلی عذاب الهی است، این عذاب علیالقاعده باید بر سر جورج بوش، کاندولیزا رایس، گوردون براون یا نیکلا سارکوزی نازل میشد. دهها هزار مسلمان مصری، اماراتی یا مالزیایی که در بازار سهام متضرر شدهاند، مرتکب کدامین خطا، لغزش و گناه شده بودند؟ فیالواقع اگر گناه و معصیتی هم اتفاق افتاده باشد ارتکاب آن از سوی رهبران سیاسی، مالی و اقتصادی غرب بوده و نه مردمان عادی آن. در حالی که این مردم عادی هستند که دارند مجازات میشوند و نه حکام و طاغوتها.
اشکال دیگر نظریه عذاب الهی آن است که اتفاقا آمریکاییها هم میتوانند آن را در مورد ایرانیان به کار برند. حسب آمارهای موجود، خط فقر ظرف سه سال گذشته در ایران گسترش قابل توجهی یافته است . آیا به همان دلیلی که ما بحران مالی غرب را عذاب الهی میدانیم آمریکاییها نمیتوانند این استدلال را در مورد ایران و مشکلات اقتصادی جامعه ایرانی به کار ببرند.