ادبیات سران حکومت ایران
در میان نگاه پاستوریزه مهدی بازرگان و کلام مذهبیون لیبرال در اوایل انقلاب، این شیوه سخن گفتن اکبر هاشمی رفسنجانی بود که به نماز جمعه میرفت و با استقبال مردم مواجه میشد، همانطور که آیت الله خامنهای در میان دانشجویان در دانشگاه تهران حضور مییافت و برای آنان سخنرانی میکرد.
مذهبیون سنتی و پیروان آیت الله خمینی، صحبت کردن در میان عوام را بسیار بهتر از همفکران مکلای خودشان آموخته بودند و به همین دلیل هم اگرچه لازم نبود دلایل منطقی بیاورند اما خوب میدانستند که رگ خواب جامعه چیست تا به همین طریق و البته به لطف تبلیغات دولتی گفتار خود را مسلط کنند.
این روحانیون طراز اول انقلاب در عین حال، خود متاثر از آیت الله خمینی بودند که ادبیات کلامی و نوشتاری را پس از انقلاب به کل تغییر داده بود.هرچند جنبه ای از این تغییر مدیون ترمهای مبارزاتی مرحوم علی شریعتی بود که از اسلام آمریکایی میگفت و به تشیع، جنبه مبارزاتی میداد، اما در نهایت این رهبری آیت الله خمینی بود که به «اسلام مستضعفین» ختم میشد، از کاخ و کوخ نشینان میگفت و اسلام ارتجاعی را در برابر اسلام آمریکایی قرار میداد.
مردان جمهوری اسلامی هم در پی تایید بنیان گذار انقلاب، به ادامه همین ادبیات میپرداختند و خوب آموخته بودند که ساده و راحت سخن بگویند تا از دل مهمترین و مشکل ترین حوادث پس از انقلاب چون جنگ و ادامه آن و رسوایی هایی چون ماجرای مک فارلین سالم بیرون بیایند.
دوران سازندگی؛ نوسازی واژهها
بعد از درگذشت آیت الله خمینی و ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و رهبری آیت الله خامنهای، این واژهها و مفاهیم انقلابی در کلیت خود تغییری نکردند اما به حکم شرایط پس از جنگ و آغاز سازندگی، واژههای مسئولان «نوسازی» شدند.
این مسئولان در عین حال از گذشته خود نبریده بودند و در مناسبتها همان ادبیات را تکرار میکردند اما همزمان به ساخت واژه های جدید پرداختند.
اکبر هاشمی رفسنجانی از دل همین واژه سازی ها بود که «امیرکبیر ایران» و «سردار سازندگی» نام گرفت.
شیک؛ دوم خردادی
بعد از دوم خرداد 76 و با آغاز عصر اصلاحات اما اصطلاحات روزمره و روزنامهای رنگ و بوی دیگری گرفت. اگر تا پیش از سید محمد خاتمی، ساده صحبت کردن، رایج بود، پس از به قدرت رسیدن او این سادگی سخن هرچند پابرجا ماند اما جنبه فاخری هم به خود گرفت.
خاتمی در سخنرانیهای رسمی تنها به سبک ادبیات پیشینیان صحبت نمیکرد، او لابلای کلامش شعر میخواند، از حافظ شیرازی مثال میآورد و تفال میزد. آرایههای ادبی را در گفتارش به کار میگرفت و ابایی نداشت که به سخنش حواشی ادبی اضافه کند.
محمد خاتمی، این ادبیات را تنها در علی آباد کتول استان گرگان یا جزیره قشم در هرمزگان به کار نمی برد، بلکه به سازمان ملل متحد هم که میرفت می گفت که از «ایران سرافراز» آمده است.
ارتباط ویژه و توامان خاتمی با روشنفکران و مردم عادیبه عنوان یک روحانی روشنفکر& این فرصت را به او داده بود که هم به زبان اولیها سخن بگوید و هم دل دومی ها را بدست آورد. او، کاریزماتیک سخن می گفت و به لطف همین ادبیات و صداقت بیانش در دور دوم ریاست جمهوری هم برنده انتخابات شد.
ادبیات کوچه بازار و «مردی از جنس مردم»
انتخابات نهم ریاست جمهوری اما در شیوه انتخاب رئیس جمهوری و ادبیات کلامی اش، به کل با تمام تاریخ انقلاب تفاوت داشت. در این سو مصطفی معین، فوق روشنفکرانه سخن میگفت، گفتار علی لاریجانی، فلسفی بود و هاشمی رفسنجانی، ساده سخن میراند اما محمود احمدی نژاد صرفاً عوامگرایانه و پوپولیستی (توده گرایانه) صحبت میکرد.
محمود احمدی نژاد، شهردار وقت تهران که با تبلیغات صدا و سیمای تحت ریاست علی لاریجانی معروف شده بود تا سکوی پرتاب اصول گرایی و نماد آن روزهای راست گرایان، علی لاریجانی شود، از این فرصت استفاده کرد و خود را نمایش داد تا در رقابت با همان لاریجانی قرار گیرد.
در عین حال باقر قالیباف که قرار بود به عنوان نماینده نظامیان و چکمهپوشان در انتخابات شرکت کند با سخنان و تبلیغات «شیک» خود نتوانست رضایت پاسداران را به خود جلب کند تا آنها به سوی محمود احمدی نژاد، متمایل شوند.
در زمانه ای که مصطفی معین با زبان فوق العاده روشنفکر خود نتوانست با اقبال گسترده مواجه شود، این محمود احمدی نژاد و مهدی کروبی بودند که هر دو به زبان عوام با هاشمی رقابت میکردند. یکی مژده پرداخت مقرری ماهانه میداد و آن یکی میگفت که مشکل مملکت مهمتر از موی دخترها و لباس پسرهاست.
دور دوم اما عرصه رقابت محمود احمدی نژاد با اکبر هاشمی رفسنجانی بود.شیوه سخنرانی و تبلیغات احمدی نژاد در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری نهم، به نماد کاملی از چگونگی استفاده از زبان عامیانه و البته عوام فریبانه تبدیل میشود که مختص خود اوست.
محمود احمدی نژاد به صدا و سیما می رود تا مستقیم با مردم صحبت کند و در برنامهای مستقیم از قطع برق در 12 استان کشور در زمان پخش برنامه تبلیغاتیاش سخن بکوید. ادعایی که فردای آن روز با تکذیب مسئولان وزارت نیرو مواجه میشود، اما زبان احمدی نژاد کار خودش را کرده است. او به عنوان نماد رقابت با مظهر انقلاب یعنی هاشمی رفسنجانی، تمام پلهای پشت سر خودش و رقیبش را همزمان خراب میکند و به همان زبانی با هاشمی سخن میگوید که زمانی هاشمی در اول انقلاب سخن میگفت و رقبایش را از میدان به در میکرد.
احمدی نژاد در دوران ریاست جمهوری خود به همین شیوه سخن گفتن ادامه می دهد و در هر گفتاری و کلامی دو رویه از خودش به نمایش می گذارد. اول اینکه او در هر سخن گفتنی به فکر تبلیغ خویشتن است تا زمانی از آن بهره برداری کند. در حالی که به «استکبار جهانی» پیشنهاد مذاکره مستقیم میدهد، سخنانش را با دعای فرج امام زمان شروع میکند تا به رادیکالهای حامی خود در ایران یادآوری کند که دعای فرج امام زمان را در جایی مثل سازمان ملل خوانده است.
او در ایران حادثه 11 سپتامبر را یک دروغ آمریکایی می داند اما وقتی به نیویورک می رود پیشنهاد گل گذاشتن بر مزار کشته شدگان همان حادثه را میدهد. خودش از محو اسرائیل سخن میگوید اما معاون سابق و رئیس دفتر فعلیاش از دوستی با مردم اسرائیل حرف میزند. در هر موقعیت و مقامی بی توجه به مخاطبینش سخنی میگوید که موجب مزاح و خنده هم باشد انگار نه انگار که او رئیس جمهوری یک مملکت است.
بیان مثال هایی از «شیوه سخنوری» محمود احمدی نژاد (اگر بتوان به سخنان او عنوان سخنوری داد) این روزها دیگر کسالت آور شده است. اکثر مخاطبان داستان «لولو و ممه ای که برده شد» را میدانند همانگونه که آن سخنرانی مشهورش که از قول کودک دو ساله ای به زبان اسپانیانی «محمود محمود» میکرد را بسیاری دیدهاند.همینطور هم دختربچه ای که در زیرزمین خانه اش انرژی هستهای ساخته است و الان دفتر و دستک و محافظ دارد.
او در شهرداری هم که بود اینگونه سخن میگفت. روزی ادعای تصحیح آسفالت تهران در 40 روز را میکرد، همانگونه که امروز هم از تولید بنزین در کمتر از یک هفته میگوید. او سطح ریاستجمهوری را در عوام فریبی به حدی نازل کرده است که دیگر لزومی نمیبیند ادبیات کلامیاش و دروغ هایی را که بر زبان میراند، تصحیح کند.با اینحال اگر پیش از این، محمود احمدی نژاد به زبان عوام سخن میگفت امروز خود در نقش عوام ظاهر میشود و صحبتهای خودش را باور میکند. غافل از آنکه مخاطبانش دیگر او را چندان در راست گویی جدی نمیگیرند.
محمود احمدی نژاد درحالی ژست «ساده زیستی» می گیرد که نزدیکترین افراد به او یا پیش از این سرمایهدار بودند مانند صادق محصولی و یا در شکل و شمایل مشائی به ثروت اندوزی مشغول هستند. اگر هم در گذشته خود را مظلوم تصور میکرد امروز دیگر هر کسی میداند که او هرآنچه دوست دارد انجام می دهد و آنچنان گردنکش شده است که در مقابل فرمان رهبری برای تعویض معاون اولش تا حد ممکن اسنتکاف میکند و نارضایتی خود را هم نشان میدهد و همه اینها هرچند در ظاهر اینطور مینمایاند که او گذشته اش و راه و روش عوامفریبی را فراموش کرده است اما در واقع بیانگر آن است که او در عوام فریبی خودش گرفتار شده است.
پنج سال پیش سعید حجاریان در توصیف محمد خاتمی مدل 80 تا 84 گفته بود او بعد از ریاست جمهوری از طریق بوروکراسی اداری خودش با جامعه در تماس بود و همین هم باعث شد در برخی مواقع اشتباه کند و به خطا برود. این سرنوشت به طریقی مشابه برای هاشمی رفسنجانی پس از جنگ و جدالهای دهه 60 اتفاق افتاد. به نظر میرسد محمود احمدی نژاد هم در دور دوم ریاست جمهوریاش، در کام خودبینی فرو رفته است.
عوام فریبی اگر در دهه سی و چهل و به لطف «نظریه تزریقی» و در کمبود رسانههای ارتباطی میسر بود تا هیتلر و گوبلز از آن بهره فراوان ببرند امروز فقط به لطف رسانهها و البته با حضور طبقه نخبه امکان ناپذیر است.
احمدی نژاد عوام فریبی را به لطف رسانه ها و ناخواسته آغاز کرد و موفق بود اما از آنجا که نخبگان را به همراه نداشت و رسانههای دولتی هم به هر دلیل نتوانستند یک طرفه خود را به مخالفان تحمیل کنند در سراشیبی دامی گرفتار است که خود آن را پهن کرده است.
محمود احمدی نژاد در وفاداری به میراث هاشمی رفسنجانی در ساده سخن گویی، هاشمی را از میدان به در راند و امروز گرفتار عوام فریبی است که میراث همان روزهاست. با این تفاوت که هنوز درک نکرده است که همین پوپولیسم پشت سر او چنان انرژی نهفته ای دارد که اولین قربانی آن خود «محمود احمدی نژاد» خواهد بود.