نسخه آرشیو شده

آنها فقط متفاوت بودند
از میان متن

  • امروز، اول مهر، یاد فیلم «كلاس» افتادم. فیلمی ساده اما دیدنی. داستان فیلم در مورد كلاسی از یك مدرسه است. این كلاس به شكل مبالغه آمیزی بر تفاوت تكیه دارد. از تفاوت‌های جنسی، رنگی، قومی، ملیتی، رفتاری و شخصیتی. وقتی به این فیلم و این كلاس درس نگاه می‌كردم این سوال برایم مطرح بود كه آموزش، مهم‌ترین هدف هر كلاس درسی، چگونه در بستری از این همه تفاوت‌هایی كه به آگاهی دانش آموزان این كلاس درآمده، ممكن می‌شود؟
پنج‌شنبه ۰۱ مهر ۱۳۸۹ - ۱۹:۵۳ | کد خبر: 56309

محمد رضایی، نویسنده وبلاگ قدرت، فرهنگ و زندگی روزمره، به انتقاد از سیستم آموزشی و اجتماعی می‌پردازد که تفاوت‌ها را تاب نمی‌آورد و راه حل را در اخراج می‌بیند.

امروز، اول مهر، یاد فیلم «كلاس» افتادم. فیلمی ساده اما دیدنی.

داستان فیلم در مورد كلاسی از یك مدرسه است. این كلاس به شكل مبالغه آمیزی بر تفاوت تكیه دارد. از تفاوت‌های جنسی، رنگی، قومی، ملی، رفتاری و شخصیتی. وقتی به این فیلم و این كلاس درس نگاه می‌كردم این سوال برایم مطرح بود كه آموزش، مهمترین هدف هر كلاس درسی، چگونه در بستری از این همه تفاوت‌هایی كه به آگاهی دانش آموزان این كلاس درآمده، ممكن می‌شود؟

به بیان دیگر، فارغ از این‌كه نویسنده فیلمنامه و كارگردان این فیلم چه قصد و منظوری داشته، كلاس (جامعه) مبتنی بر تفاوت‌های عمیق را چگونه می‌توان اداره كرد بدون آن كه هدف اصلی آن از قلم بیفتد؟ این فیلم دقائق و ظرائف بسیاری دارد. به ویژه برای كسانی كه در مدارس جامعه ما معلمی كرده‌اند. لحظه لحظه فیلم یادآور تجربیات زیسته هر معلمی است. برای نمونه، فقط در یك صحنه، معلم، دانش آموزی را از كلاس اخراج و به دفتر مدرسه ارجاع می‌دهد تا شورایی از اولیای مدرسه كه خود، به اندازه همین كلاس، ناهمگن است در مورد دانش آموز، با حضور خود وی و والدینش، تصمیم بگیرند.

در تمام مدتی كه داستان كلاس درس با همه تنش‌هایش ادامه دارد معلم به خودش اجازه نمی‌دهد كه در پاسخ به مرزشكنی‌ها و جسارت‌های دانش آموزان، آنها را اخراج كند. اساساً، چنین حقی برای معلم كلاس تعریف نشده. تنها صحنه اخراج هم، زمانی رقم می‌خورد كه دانش آموز از كلماتی ركیك در مباحثاتش با همكلاسی‌های خوداستفاده می‌كند.

این فیلم كه مدت‌ها پیش آن را دیدم یادآور مشی همیشه نادرست ما در زندگی‌های روزمره‌مان است: پدیده‌ای به نام اخراج. به نظر من، ماها خیلی كم تحملیم. پدران با كم‌ترین مخالفت بچه ها، آنها را از خانه اخراج می‌كنند؛ رئیس شركت خیلی راحت بدون هیچ مشكلی كارمندش را با كوچكترین ناسازگاری اخراج می‌كند؛ معلم در مقابل كم‌ترین مخالفت دانش آموز، وی را از كلاس اخراج می‌كند؛ اساتید با رویكردهای متفاوت از دانشگاه اخراج می‌شوند؛ دانشجویان ابتدا ستاره دار و بعد اخراج می‌شوند؛ احزاب با كم‌ترین چالش با قدرت حاكمه اخراج می‌شوند؛ ایده‌های دیگر برای اداره جامعه به مدد تفسیرهای مدعی خلوص و ناب بودگی با انگ دگراندیش اخراج می‌شوند.

این مرض سیستم قدرت در سطوح سیاسی نیست بلكه مرضی اجتماعی است. نمی‌خواهم نظریه استبداد ایرانی را كه شخصیت مستبد و استبدادی را به ایرانیان نسبت می‌دهد دوباره تكرار كنم. نقد من بر آن نظریه این است كه به نحو عجیبی خیلی درست است با وجود این نمی توان با آن كاری كرد.

باید به دنبال نظریات دیگری بود كه راه‌های حذف این ویژگی از زندگی روزمره ما را نشان دهد. این نظریه ها برنهادهای اجتماعی در سطوح میانه متمركز است. برای نمونه، پژوهش‌های مفصلی باید صورت گیرد تا همین عادت بد اخراج بی مورد دانش آموزان در كلاس‌ها تصحیح گردد. یا تحقیقات و نظرورزی‌های گسترده ای كه به ما راه و رسم مواجهه با سلیقه‌های متفاوت در خانواده‌هامان را بیاموزد. این چیزی است كه در جامعه شناسی میانه یا جامعه شناسی نهادهای اجتماعی جامعه ایران قوت می‌گیرد.

شروع مهر پارسال هم‌زمان شد با غیبت برخی دانشجویان خوب، درس‌خوان، حساس، درگیر و با دغدغه. آن‌ها به دلایلی كه در بالا ذكرش رفت از حضور در كلاس‌ها منع شده‌اند و شاید هم از حضور در جامعه. اما، امسال دریغ از پارسال. مهر امسال را جوری شروع كردیم كه برخی همكاران‌مان هم در میان‌مان نیستند. آن‌ها هم به دلیلی كه در بالا گفتم حذف شدند. آن‌ها فقط متفاوت بودند همین.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی