حسین ستوده روزنامهنگار و کارشناس رسانه، در این یادداشت که برای مردمک نوشته اشاره میکند که ادبیات سیاسی و سخنان محمود احمدینژاد با مضمون «به قول ما ایرانیها» را شاید بتوان تنها به فرهنگی اطلاق کرد که در سدههای گذشته رشد کرده و نه تنها ربطی به فرهنگ ایران باستان و تفکر زرتشتی ندارد بلکه متاثر از آسیبهای اجتماعی ایران بعد از اسلام است.
هر از چند گاهی ادبیات گفتاری محمود احمدینژاد هم باعث حیرت و مزاح اهل سیاست و هم اهالی رسانه میشود. ادبیاتی که میتوان رد آن را در گوشه و کنار تاریخ سیاسی ایران نیز دنبال کرد. ادبیاتی که از یک سو به گفته غلامحسین الهام «ادبیاتی ویژه است که دیگران به آن غبظه میخورند» و از سوی مخاطبان با تشویق همراه میشود و از سوی دیگر در میان اصحاب رسانه و سیاست به عنوان بزرگترین نقطهضعف رئیس قوه مجریه تلقی میگردد.
باید اذعان کرد که ادبیات احمدی نژاد همان ادبیات کوچه و بازاری است که هر روزه در محاورات عمومی نقل میشود و برای مخاطب فارسی زبان نکته تازهای نیست. با کمی بازگشت به سالهای ابتدای انقلاب در مییابیم که چنین ادبیاتی (با تعابیر متفاوت) در سخنان آقای خمینی نیز یافت میشد، هر چند که در آن زمان کاریزمای شخصیت خمینی باعث شد تا کسی به نحوه سخنان او ایراد جدی وارد نکند. امروزه برخی از موافقان رئیس جمهور ایران در تائید روش وی و در محافل خصوصی، ادبیات او را متاثر از ادبیات اقای خمینی میدانند.
عمدهترین نکته در ادبیات احمدینژاد «هجو» دیگران با استفاده از ادبیات لمپنیسم و بخشی از ضربالمثل های ایرانی است. هر چند که رئیس جمهور کشور ایران در اغلب سخنرانیهایش و در توضیح دلیل سخنانش میگوید «به قول ما ایرانیها» اما برای فهم انگیزههای محمود احمدینژاد در استفاده از چنین ادبیاتی باید نخست پشتوانه و جایگاه چنین ادبیاتی را مورد نظر قرار داد. بعبارت سادهتر رئیس جمهور مسلمان ایران با تکیه بر کدام پشتوانه از چنین ادبیاتی استفاده میکند. ایرانیبودن یا مسلمانبودن ؟
شاید بتوان گفت که کهنترین نمونههای چنین ادبیاتی در یک حکومت اسلامی به سالهای بعد از وفات پیامبر اسلام و آغاز رقابت سیاسی گروه اقلیت شیعه در برابر حکومت وقت باز میگردد. تا جائی که هجو حکمرانان و تشبیه آنها به حیوانات بخشی از ادبیات گروه اقلیت شیعه در نقد حکومت بوده است. اگر چه تشبیه یهودیان به بوزینه جزئی از کلام قرآن است، اما در روش برخورد پیامبر اسلام با مخالفان و منتقدانش، عموما بر کلام فاخر و منطق ایمانی وی تاکید شده است. شاید بتوان گفت که هجو و فحاشی روشی خاص (شاید با انگیزه) حقطلبی و مظلومنمائی بوده که در طول سالها در جوامع شیعه رشد کرده و به یادگار مانده است.
از سوی دیگر تاکید بر گفتار نیک، پندار نیک و رفتار نیک عمدهترین آموزهای است که از دوران ایران قبل از اسلام به جا مانده است. بر اساس چنین آموزهای استفاده از هجو و دشنام در سخن عملی ممنوع شمرده میشده است. اگر چه تاریخ مکتوب سندی بر رعایت یا عدم رعایت چنین اصولی را در زمان زرتشت پیامبر ارائه نمیکند، اما نگاهی به رفتاراجتماعی بازماندگان این دین باستانی نشان میدهد که رعایت چنین آموزهای از اصول اولیه است و نقض آن به معنای خروج از چنین باوری است.
به این ترتیب شاهکلید سخنان محمود احمدینژاد با مضمون «به قول ما ایرانیها» را شاید بتوان تنها به فرهنگی اطلاق کرد که در سدههای گذشته رشد کرده و نه تنها ربطی به فرهنگ ایران باستان و تفکر زرتشتی ندارد بلکه متاثر از آسیبهای اجتماعی ایران بعد از اسلام است. این سخن به معنای نقد و یا نفی فرهنگ اسلامی نیست، چرا که بخش عمدهای از جوامع اسلامی از کاربرد چنین ادبیاتی بری هستند، بلکه تنها انگشت اشاره بر التقاط فرهنگی جامعهای است که در برابر ادبیات لمپنی محمود احمدینژاد با لبخند رضایت بر لب او را تشویق میکنند. بدیهی است که برای این رفتار نیز در قول ایرانیها ضربالمثلی موجود است.