مهدی جامی روزنامه نگار در یادداشتی برای مردمک به مسئله حضور احمدینژاد در لبنان و استقبال از او میپردازد و میگوید این استقبال از چشم مردم لبنان نوعی مبارزه جویی با اسرائیل است
Getty images/ Salah Malkaw
به نظر من مردمی که به استقبال خیابانی از احمدی نژاد در خیابانهای جنوب بیروت به دیده تردید مینگرند حق دارند. این به آن معنا نیست که استقبال کنندگان را پول و تبلیغات ایران و حزب الله به خیابانها کشیده بود. کسی که با ساختار سیاسی لبنان و تقسیم بندی سیاسی و اجتماعی و دینی شهر بیروت آشنا باشد از این استقبال تعجب نمیکند.
این استقبال از طرف شیعیان حزب الله به رهبری نصرالله است. در میان خود شیعیان لبنان هم در این باره اتفاق نظر نیست چه رسد به مردم لبنان از ادیان و طوایف و مناطق مختلف. شیعیان لبنان نه تنها در باره احمدی نژاد که در باره آیت الله خامنهای هم اتفاق نظر ندارند. این را هم در مواضع علامه فضل الله فقید و هم در مواضع شیخ صبحی طفیلی رهبر پیشین حزب الله می توان دید.
اما مردمی که به این استقبال به چشم تردید نگاه میکنند حق دارند. آنها تلاش میکنند دلایلی پیدا کنند یا بتراشند تا پیش خود درک معقولی از این پیدا کنند که چرا این استقبال کنندگان جمع شده اند. از دید تردیدکنندگان، حتی شایعه اینکه دولت ایران گروههای طرفدار احمدی نژاد را به بیروت منتقل کرده باشد هم چندان نامعقول به نظر نمیرسد. امری که واقعا غیرمعقول است. اما اینکه کسی به طور جدی آن را رد نمیکند ناشی از نوعی روانشناسی خاص است که تبلیغات به سبک احمدی نژادی موجب آن است.
اعتبار و بی اعتباری
اگر کسی در استقبال روز چهارشنبه در بیروت گرته ای از استقبالهای استانی ایران را از احمدینژاد دیده باشد چندان بیراه نرفته است. بیراه اش این است که فکر کند مستقبلین به خاطر گرفتن پول و هدیه یا دادن نامه جمع شده اند. اهمیت احمدی نژاد از چشم مردم لبنان که هنوز گوشه و کنار پایتخت شان بیروت و حومه شیعه نشین اش از ویرانههای آخرین حمله اسرائیل نشان دارد مبارزه جویی با اسرائیل است. من این را خوب میفهمم و با آن همدلی می کنم.
برای درک اهمیت واقعی احمدی نژاد لازم نیست مردم لبنان و شیعیان حزب الله را بی اعتبار کنیم. مشکل در بی اعتباری خود احمدی نژاد است.
مردمی که به این استقبال ها به چشم استقبالی سازمان دهی شده نگاه میکنند الگوی استقبالهای استانی ایران را در پیش چشم دارند. اینها شباهتهایی دارند که به نفوذ تیم تبلیغاتی احمدی نژاد در سازماندهی استقبال اشاره دارد. اما به نظر من استقبال از احمدی نژاد در بیروت بسیار طبیعی تر و پذیرفتنیتر است. زیرا مردم بیروت از چشم دیگری به او نگاه می کنند. گرچه نظام تبلیغی حزب الله از بسیار جهات شبیه ایران است و نتیجه را یکسان می کند.
استراتژی اقلیت
مشکل احمدی نژاد از نگاه شکاکان به این دست استقبال ها همان مشکل عمومی او و گروه ویژه هواداران اوست (عمدا نمیخواهم فرقه به کار ببرم اما رفتارشان به فرقه شباهت زیادی دارد)؛ یعنی این که: آنها میخواهند خود را بیشتر از آنچه هستند نشان بدهند. این جماعت هنرشان در به رخ کشیدن است (همین را در تیتر امروز روزنامه رسالت و کیهان ببینید). زیرا این ضرورت استراتژیک برای هر اقلیتی است که بخواهد خود را اکثریت نشان دهد. آنها همیشه برای کسی دیگر رفتار خود را تنظیم میکنند. برای «آنها»، برای «بیگانهها»، برای «دشمنان»، برای کسانی که ایشان را قبول ندارند و میخواهند ایشان به اندازه گلیم شان پای خود را دراز کنند. این است که خصلت نمایشی در کار و بار احمدی نژادی بارز است. نمایش و تبلیغات پایه کار اینان است.
بازی و برند
اما از چشم تردید کنندگان که در نزدیک به یکسال و نیم گذشته مرتب دروغهای شاخدار شنیده اند و بازی خوردهاند و عهدشکنی و نامردی دیدهاند و تقلب بزرگ شبه کودتایی را در تجربه دارند خیلی طبیعی است که رفتار و حرکات احمدی نژاد همه بازی و دروغ و تقلب باشد.
در واقع تبلیغات احمدی نژادی هر چه بیشتر بر ظاهر و کثرت و پر کردن دوربینها و خیابانها محوریت پیدا میکند از عمق و لطف و باورپذیریاش کمتر میشود. برای همین است که هر روز بیشتر از پیش به صورت نوعی مراسم آیینی در میآید و شکل واحد پیدا میکند. یعنی نظام تبلیغی متمرکزش سبک و صبغه واحد می سازد. میدانی از یک جا آب می خورد. مثل اینکه برند تبلیغی ساخته باشند تا کالایی را جا بیندازند و بفروشند. این قدرت ماشین تبلیغاتی او ست. اما همزمان نقطه اصلی ضعف آن هم هست.
تصویر بدون پرسپکتیو
در دهها کامنت و اظهارنظر و یادداشت فیسبوکی و وبلاگی که طی چند ساعت اولیه از پخش تصاویر استقبال خوانده ام و در شبکه های خبری فارسی شنیدهام دو گروه را می بینم که با هم می ستیزند. گروهی که به ظاهر و صورت و تصاویر این استقبالها استدلال میکنند و آن را نشانه نفوذ ایران و محبوبیت احمدی نژاد میگیرند و گروهی که میخواهند این استقبالها را بی اعتبار بدانند. قائلان به بی اعتباری در واقع نگراناند که رسانه با این صورت گرایی با این تکیه به ظاهر تصاویر چیزی از واقعیت را میپوشاند. آنها می خواهند آن را برملا کنند اما به خطا به تصاویر حمله میکنند؛ تصاویر فی نفسه مشکل ندارد. فقط دوبعدی است. کامل نیست. پرسپکتیو ندارد. زیاده کلوزآپ است. لانگ شات ندارد. واقع نما نیست. دوبعدی است. تمام واقعیت و تناسبهاش را نشان نمی دهد. اما توقع اینکه رسانه ای بتواند تصویرش را واقع نما کند هنوز از رسانههای موجود دور از انتظار است.
منطق بازی خوردگان
مساله اصلی این است که احمدی نژاد ایران و ایرانیان را به دو گروه تقسیم کرده است. گروهی که مستظهر به قدرت و تبلیغات و سپاه و بسیج و پول بی حساب است و رفتاری حزبی و تشکیلاتی دارد و گروههایی که تجربه تلخ تقلب و خیانت به امیدهاشان و هتک آبرو و حیثیت شان و تهدید جان و مال و فرزندان شان را دارند.
در این میانه رسانه و تصویر نقش مهمی دارد. گروه حاکم به پشتوانه سرکوب و سانسور و تبلیغ انبوه و یکطرفه رسانهای و بدون اینکه پروای راست و دروغ داشته باشد سیاه را سفید و کاه را کوه میکند. این ممکن است برای جنگ روانی اقلیت در مقابل اکثریت کارساز باشد. اما در عرصه اعتمادسازی هیچکاره است. اکثریت مخاطب ایرانی که کام اش از تقلب و نیرنگ و بازی خوردن تلخ است طبیعی است که به هیچ چیزی که اهل نیرنگ عرضه می دارند اعتماد نکند.
تصویر خیابان نه شهر
در این جریان رسانه ای بشدت آلوده و یکطرفه، رفتار رسانه های تصویری فارسی در خارج از ایران هم مشوش است. زیرا هم باید سیاست هایی کلان مثل بیطرفی (در جنگ در جریان) را دنبال کنند و هم در هجوم خبر و تنگی وقت و تزاحم گفتمانها و حتی بلدی و نابلدی گرفتار اند. رسانهای که دغدغه اصلی اش نشان دادن واقعیت باشد و بداند که چگونه سویه های مختلف واقعیت را توضیح دهد و تصویر کند هنوز در بازار فارسی نیست.
خبر همچنان یک سطح بیشتر ندارد. مثل اینکه همه بیروت یک خیابان باشد که احمدی نژاد در میان هلهله مردمان از آن می گذرد. در نتیجه، مخاطب فارسی زبان در جستجوی واقعیت ناکام می ماند. یا به زبان ساده تر، رسانه ای ندارد که صدای او باشد و تصویر واقعیت هایی باشد که او می بیند یا نیاز دارد که ببیند.