نویسنده وبلاگ دانشطلب، احمدینژاد را بازیگر پیچیدهای در جریان بازی سیاست ایران میداند و میگوید: احمدینژاد برخلاف ظاهرش بازیگر پیچیدهای است، برای بازیهایش هم عملیات پیچیدهای را پیش میگیرد.
سیاست پیچیده بازیگران پیچیدهای لازم دارد و وضعیت پیچیده عملیات پیچیدهای هم طلب میکند. عیب بزرگ سیاست در کشور ما این است که با همه پیچیدگیهایش درگیر آدمهای ساده شده.
بیشتر شخصیتهای سیاسی با همه سابقه و افتخاراتی که برای خودشان رقم زده اند ساده و تکبعدی هستند و با شناختن «یک عامل» میتوان همه رفتارهایشان را تحلیل و حتی پیشبینی کرد. بازیگران ساده در وضعیت پیچیده دچار سردرگمی میشوند، آشفتگی و درهم ریختگی و تناقضهای آشکاری که اخیرا بیش از حد به چشم میآیند بی ارتباط به همین موضوع نیست. جهانی پر از پیچیدگی به دست عواملی ساده افتاده، مردم هم از سیاست انتظار نابجای سادگی و روشنی دارند.
احمدینژاد مثال خوبی برای صحبت کردن درباره این موضوع است. احمدینژاد برخلاف ظاهرش بازیگر پیچیدهای است، برای بازیهایش هم عملیات پیچیدهای را پیش میگیرد. قبل از او چنین وضعیتی نبوده و همه چیز در کمال سادگی پیش میرفت؛ اصلاحطلبانی بودند که قسمی تندرو و قسمی متعادل و اصولگرایانی که همگی منتقد و مخالف.
دسته بندیها تقریبا مشخص و بازیهای سیاسی تا حد زیادی «رو» بود، اما احمدینژاد این بازی را بهم زد. از زمان آمدن او سیاست دچار بهمریختگی و پیچیدگی بیسابقهای شد و چون ظرفیت این پیچیدگی وجود نداشت احمدینژاد برای آنهایی که شخصیت و تمایلات سادهتری دارند به «معضل» تبدیل شد.
اولین حرکت احمدینژاد «نمایش فراجناحی» بود. او و اطرافیانش بارها گفتند که احمدی نژاد متعلق به جناحهای شناخته شده نیست، نه اصلاحطلب و نه اصولگرا. احمدینژاد با هوشمندی اجازه نمیدهد هیچ انگ سیاسی به او بسته شود تا از وابستگی احتراز کند و فضا و ابهام لازم برای عملیاتش را از دست ندهد، اگر این ابهام زایل شود دیگر نمیتواند به میزان لازم در رفتار و گفتارش پیچیدگی به خرج بدهد.
نقطه مقابل این پیچیدگی نافیانه در احمدینژاد سادگی اثباتی در قالیباف است. او میخواهد به همان نتیجه احمدینژاد برسد (یعنی تابلویی دست بگیرد که در عمل مبسوط الید باشد) اما با روشی ساده! روش او جمع کردن اصلاحطلبی و اصولگرایی در عنوان «اصولگرایان اصلاحطلب» بود تا با راهبرد «هردوانه» محبوبیت و اختیار بیشتری کسب کند.
با عملیات احمدینژاد بخشی از اصولگرایان که نمیتوانستند بازی پیچیده او را درک کنند دچار سردرگمی شده و به منتقدان و مخالفان او تبدیل شدند. بعد از پنج سال اکنون اصولگرایانی هستند که از سر دشمنی با او اطوار اصلاحطلب های دو آتشه را در میآورند، نوع ایرادگیریها و بهانهجویی آنها تنه به تنه بحران سازیهای هشت ساله اصلاحات میزند. مثال بارز آنها علی مطهری است که نتوانست پیچیدگی احمدینژاد را درک کند و از هر فرصت و امکانی برای مخالفت با او استفاده کرد. او در مجلس و در مخالفت با کابینه احمدینژاد مدعی شده بود که سیاست فرهنگی احمدی نژاد لیبرال است! میتوان حدس زد که نگاه تک عاملی و تکیه کردن به مسائلی مثل اجازه ورود زنان به ورزشگاهها یا حرکتهای مشابه باعث چنین برداشت ساده لوحانهای شده است.
احمدی نژاد اهل بازیکردن با چند دست است، او یک زمین، یک مخاطب و یک زبان را انتخاب نمیکند، برعکس تلاش میکند با همه گروههایی که میتواند از راه خودش وارد شود و در صورت امکان آنها را وارد بازی خودش کند. مشایی شاید روشن ترین ابزار این بازی احمدی نژاد باشد. او از ابتدا «آدم خاص» دولت بود و از همان سال 84 مهمترین عامل تردید برانگیز برای اقبال مذهبی ها به احمدی نژاد، اما مشایی برای عموم مردم شناخته شده نبود. توفیق نیافتن در این بازی برای احمدینژاد گران تمام شد و چیزی که بسیاری از طرفدارانش را دلسرد کرده همین باز گذاشتن دست مشایی بوده است. طرفدارانی که فهم پیچیدهتری از احمدینژاد داشتند مواضع شان را «تفکیک» کردند، درباره مشایی صددر صد مخالفت کردند اما این مخالفت را به همه احمدینژاد سرایت ندادند. سیاست تفکیک، راهکاری است که می تواند فهم پیچیدگی و برخورد با آن را آسان کند.
اقبال و ادبار برخی اصولگرایان به احمدی نژاد به شدت دچار نوسان بوده و این نیز به فهم ساده آنها از پدیدهای پیچیده مربوط میشود. بسیاری از اصولگرایان در سیاست داخلی و مسائل اقتصادی با تندی به احمدینژاد حمله کرده و ظرفیت دوستی خود را به طور کلی از بین برده اند. مثلا احمد توکلی صراحتا در صدا و سیما به دولت حمله میکرد و شخص رئیس جمهور را مثالی برای تحلیلها و اندرزهای اخلاقگرایانه اش میگرفت! توکلی در مخالفت صریح و ساده لوحانه با احمدینژاد چند بار به خبر اول بی بی سی فارسی تبدیل شد و یک بار هم از سر عصبانیت نطق تندی ایراد کرد و حرف از توان مجلس برای استیضاح رئیس جمهور زد. اما پس از مسافرت احمدینژاد به سازمان ملل و بعد از سفر به بیروت همان توکلی با لحنی کاملا متضاد به «تجلیل» از سیاست و درایت احمدینژاد پرداخت! این «شدت نوسان» و نفی و تأییدهای شدید با فاصله اندک، نتیجه التقای سادگی و پیچیدگی است.
در میان طرفداران احمدینژاد نیز چنین نوسان مشابهی دیده میشود، آنها گاهی با عصبانیت از پشت کردن او به وعده هایش سخن میگویند و گاهی با تأیید محض درباره افتخارات او شعار میدهند. «سارا شورد» نمونه خوبی برای مشاهده این نوسان است. برخی هنوز نفهمیده اند که آزادی شورد مقدمه سفر به نیویورک بوده (چون احمدی نژاد به یک اقدام عملی و یک «حربه حسن نیت» نیاز داشت تا هم جواب سوالهای پیش بینی شده را بدهد و هم برای آزادی ایرانیان دربند آمریکا تلاش کند). قبل از سفر نیویورک به خاطر آزادی یک متهم به جاسوسی، و البته ناهماهنگی با قوه قضائیه، حملههای تند و احساسیای به احمدینژاد شد، بدون اینکه احتمالی از یک بازی پیچیده در نظر گرفته شود. اما بعد از سفر و در هیجان تشویقهای همگانی هیچ توجهی به نقش این بازی پیش دستانه نشد.
در میان مخالفان وضع به مراتب بدتر است. تک عاملی که می تواند تمام رفتارهای آنها را توضیح بدهد «نفی احمدی نژاد» است. آنها فقط به نفی او فکر میکنند؛ اگر دستور به «الف» بدهد اشتباه و خیانت کرده و اگر دستور به «ناالف» بدهد باز هم اشتباه و خیانت کرده و دلیل همه اینکه او احمد نژاد است! این ادامه همان سیاست لو رفته (سگ بیاید، احمدی نژاد نیاید) است که از پیش از انتخابات باقی مانده و تغییر نکرده است. آنها نمیخواهند از آن نقطه صدی که در اوج هیجان به آن رسیده اند عقب نشینی کنند و به جای موضعگیریهای کینه توزانه رفتار پیچیدهتر و موثرتری نشان بدهند. بنابراین برای مخالفت همه جانبه با او به «استدلال سازی» روی میآورند که در بیانیههای کذا هم بسیار اتفاق افتاده. ادامه این سیاست ساده موجب کهنگی، افسردگی و دلسردی می شود چرا که دستوری است و از مقتضیات موجود فاصله دارد.
نکته بسیار مهم اینکه احمدینژاد به هیچ وجه ادای پیچیدگی در نمیآورد، برعکس! به نظر میرسد عمدا دست به کارهایی می زند که او را آدمی عادی و عامی در نظر بیاورند، که آنقدر ساده است که از روی تمایلاتش تصمیم میگیرد نه از روی پیش بینی، چه رسد به طرح و نقشه قبلی. بنابراین بسیاری از روی رفتارهای ظاهری و لحن زبانی او تصور میکنند احمدینژاد ساده لوحی است که هر آنچه فکر میکند و میخواهد را به زبان میآورد. این تصور در میان مخالفان به «غافلگیری» منجر میشود که بارها هم اتفاق افتاده است. «توهم توطئه» انگارهای است که آدمهای ساده در مواقع غافلگیری از برخورد با پدیده ای پیچیده فورا به سراغ آن میروند، وقتی میخواهند نمایش بدهند که آچمز نشده اند و سیاست پیچیده را میفهمند به توهم توطئه دچار میشوند، این روزها این توهم در مورد احمدینژاد و کل نظام به حد وسیعی و به هر بهانهای منتشر میشود.
تتمه: پیش تر به شوخی و جدی گفته بودم که احمدینژاد بعد از ریاست جمهوری باید کرسی جنگ روانی داشته باشد، نمیدانم طراحی بازیهای پیچیده کار خود اوست یا ابتکار اطرافیانش؟ به هر حال چیزی در این گروه کوچک و پرحرف و حاشیه هست که آنها را نسبت به باقی اهالی سیاست یک قدم جلو میاندازد و گاهی هم از سر زرنگی زیادی کارهایی میکنند که واقعا کودکانه و مضحک است. البته حواسم هست که اینها به پائینتر از حفظ ریاست جمهوری آینده رضایت نمیدهند! اینکه خیلیها در آستانه انتخابات و بعد از آن دیوانه شدند به نظرم علتش همین التقای سادگی و پیچیدگی است، شخصیتهای پوشالی علیرغم ژست های آنچنانی شان آدمهای سادهای بودند که سیاست را با چند انگ و نقاب ساده بازی میکردند و وقتی وضعیت اندکی پیچیده و درهم ریخته شد مغز نداشتهشان هم از کار افتاد.
اتفاقا نبايد خيلي پيچيده به رفتار احمدي نژاد برخورد كرد ايشان انسان عامييست كه مخاطبانش نيز عوام هستند حال حتي اگر درمجامع بين المللي صحبت كند باز مخاطبانش مردم عوام ايران هستند همان هايي كه بهش راي دادند فراموش نكنيم كه بقول نويسنده اي اون هنوز دنبال جمع آوري راي است اشفته گي هاي موجود هم بر مي گرددبه همان نگاه عوامانه ايشان به سياست و اقتصاد و فرهنگ و....... كه مقوله هايي پيچيده تر از احمدي نژادرا طلب مي كند
این چه سیاست مدار پچیده ای است که کشور را در آستانه فروپاشی اقتصادی اجتماعی و سیاسی قرار داده است. \n\nاین که آزادی سارا شورد را مثالی برای پیچیدگی آورده به درد همان ابله های چون نویسنده مطلب می خورد. خب این که بدیهی ترین کاری بود که می بایست بکند. دلقک بازی هایی این چنین و اهدای کت و شلوار به ملوانان دستگیر شده در دنیای امروز سیاست و پابلیک ریلشن پیش پا افتاده ترین کار است. کاری ست که مدیر یه شرکت با 50 نفر پرسنل می کند.\n\nاین بوزینه به ضرر منافع ملی کشورش همان بد گایی است که فیلمسازان هالیوود برای فیلم هایشان نیاز دارند. اخیرا 138 میلیارد دلار اسلحه و تجهیزات فقط به عربستان و امارات و کویت فروخته شد که از این بد گای ترسانیده بودندشان.