اکبر گنجی در بررسی تطبیقی تفاوتهای سه رهبر جنبش سبز این بار به تفاوتهای خاتمی با موسوی و کروبی در خصوص نگاه به مسئله رهبری و مقدس سازی آن میپردازد. در متن تاکیدها از نویسنده است.
photo by: Atakenare/ AFP/ Getty images
مقدس/ نامقدس بودن رهبر
خاتمی رهبری- آیتالله خامنهای- را جزو مقدسات قلمداد میکند و جنبش اصلاحطلبی را به گونهای تعریف میکند که با وجود او ناسازگار نیافتد. اما چنین رویکردی در نظرات و بیانیههای موسوی/ کروبی دیده نمیشود. به موارد زیر توجه کنید:
1-5- خاتمی در یازدهم بهمن 88 در جمع شورای مرکزی خانه احزاب، رهبری- علی خامنهای- را به مقدسات اضافه کرده که خود و جنبش اصلاحطلبی از آن دفاع میکند و باند احمدینژاد مخالف آن است. میگوید: «ما خواستار قانون اساسی و اسلام هستیم و میخواهیم رهبری كه مطابق نص قانون اساسی هم جایگاه بسیار مهمی دارند، رهبر همه كشور و همه مردم باشند و بر همین اساس هم میگوییم هر روش، سیاست، جریان و جناحی كه بخواهد به اسلام، امام، انقلاب و رهبری خدشه وارد کند و با تنزل شأن این اصول وانمود کند که اینها تعلق به یك جناح خاص دارند، هم به اسلام جفا کرده، هم به امام و انقلاب و رهبری...باید دید كدام دست پلید است كه با همه چیز ضدیت داشته و سعی میكند خواستهای نادرست خود را پشت سر مقدسات پنهان كند و در واقع امام، رهبری و کلیت نظام را در مقابل جریانات قرار دهد؟ اوست که با انقلاب دشمنی میكند نه ما.»
روشنفکری دینی طی دو دهه گذشته وقت زیادی صرف آن کرد تا نشان دهد انقلاب، جمهوری اسلامی، نظام، امام و...مقدس نیستند. همه اینها سراپا بشری و جایزالخطا هستند. حال خاتمی رهبری را هم به مقدسات اضافه میکند.
مقدسات چیست؟ مومنان وقتی از متون مقدس دینی سخن می گویند، یعنی از نظر آنها که به این متون ایمان دارند، آنها متونی:
الف- بی چون و چرا
ب- کامل
ج- آسمانی/ کلامالله و...هستند.
نظام، جمهوری اسلامی، انقلاب و دیگر مفاهیم انتزاعی، برساختههایی بشری هستند. ترکیب خاصی از رفتار جمعی آدمیان نظام، انقلاب، جامعه مدنی و...خوانده میشود. مقدس به شمار آوردن اینها چه معنایی دارد؟
از مفاهیم انتزاعی/ برساختههای نظری که بگذریم، نوبت به آدمیان میرسد. آیا آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای موجوداتی مقدس بودند و هستند؟ آن همه جنایات (به عنوان مثال قتل عام تابستان 67) و ظلم و سرکوب چگونه اینها را مقدس میسازد؟ کدامیک از این اشخاص یا مفاهیم انتزاعی بی چون و چرا هستند؟ کدامیک کامل هستند؟ کدامیک آسمانی/کلامالله هستند؟ آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای کارهایی کرده اند که امروزه رفته رفته کسانی به طور علنی از رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی دفاع میکنند.
وقتی خاتمی «جامعه مدنی» را به «مدنیة النبی» تحویل کرد، تعجب اهل فن را برانگیخت. برای آن که جهان کهن فاقد «نهاد دولت» بود تا در برابر آن و مستقل از آن جامعه مدنی شکل بگیرد. آخر در مکه و مدینه چند هزار نفری ساده فاقد دولت، چگونه میتوانست نهادهای مستقل از دولت به وجود آید؟ آنچه پیامبر گرامی اسلام پدید آورد، «امت واحده» بود، نه جامعه مدنی که متعلق به دوران مدرن است. *
امت واحده فاقد فردیت مدرن است. همه افراد از طریق حل در جمع هویت مییابند و همه در شخصیت کاریزماتیک/ الهی پیامبر محو میشوند. سعه وجودی پیامبر هیچ جایی برای غیر(دیگری) باقی نمیگذارد.
ساختار شخصی قدرت، ویژگی اصلی مدینه پیامبر و جوامع کهن است. همه امور حول شخصیت پیامبر میچرخید .پیامبر همه چیز بود. جوامع کهن، جوامع شخص سالار(حاکم سالار) بودند. دولت وقتی پدید آمد که ساختار قدرت غیر شخصی و متمایز از حکومتگر و حکومت شونده شد.**
جامعه مدنی، جامعه کثرت گرای سازمان یابی شده است که قلمروهای مستقل از دولت را بر میسازند. مفهوم «مردم سالاری دینی»(جمهوری اسلامی) خاتمی هم با همین مشکلات و مسائل روبروست.
مقدس به شمار آوردن انقلاب، نظام جمهوری اسلامی، آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای هم شگفت آور است. شاید خاتمی معنایی از مقدس در ذهن دارد که فقط و فقط خود میداند و بس «زبان خصوصی» (به تعبیر ویتگنشتاین که وجودش ناممکن است) آخر به کسی که در یک روز فرمان قتل عام چند هزار زندانی سیاسی را صادر می کند چگونه میتوان مقدس خطاب کرد؟ نکند قتل عام چند هزار زندانی سیاسی عملی مقدس باشد؟
به متون رسمی حقوقی سازمان ملل بنگرید. مطابق اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری، این عمل «جنایت علیه بشریت» به شمار میرود. اگر این امر قابل پیگیری نیست، دلیل آن این است که دیوان بینالمللی کیفری فقط و فقط به جرایم روی داده پس از سال 2002 رسیدگی میکند. اما خاتمی، «جنایت علیه بشریت» را مقدس میسازد.
آیتالله خمینی میگفت: حفظ نظام از اوجب واجبات است، برای حفظ نظام میتوان شرب خمر و جاسوسی کرد و دروغ گفت. برای حفظ نظام میتوان کلیه احکام اولیه اسلام را تعطیل کرد. آیا چنین فردی مقدس است؟ آیا چنین فردی «بزرگترین متفکر اصلاح طلبی است؟» آیا میتوان در سخنان لنین/استالین سخنی یافت که گفته باشد برای حفظ اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی میتوان همه اصول مارکسیسم را تعطیل کرد و حفظ نظام شوروی تقدم دارد بر حفظ همه احکام و فرامین اصلی مارکسیسم؟ آیا در طول تاریخ اسلام هیچ کافری چنین سخنی گفته است؟
به گفته مارکس، این نیز یکی از دستاوردهای بورژوازی بود که «هر آنچه مقدس» بود را «دنیوی» کرد و «هاله تقدس» را از «تمامی مشغلههایی که سابقاً محترم بودند و با خشیت نگریسته می شدند زدود» و همه را در «عدم یقین و تلاطم پایان ناپذیر» رها کرد.***
ماکس وبر این مسئولیت را به گردن علم تجربی مدرن انداخت. به گفته او، علم تجربی مدرن عالم و آدم و سیاست را «اسطوره زدایی»(demythologization) و «افسون زدایی» کرده است. ریچارد رورتی هم گفته است که لیبرالیسم «ایده ی قداست» را از قلمرو سیاست /دولت /حکومت حذف کرد. اما خاتمی به دنبال «بازافسونی» و «باز اسطورهای» کردن دولت /حکومت /سیاست است. وقتی او انقلاب، جنگ هشت ساله ایران و عراق، نظام جمهوری اسلامی، آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای را مقدس قلمداد میکند، دولت /حکومت /سیاست را بازافسونی میسازد.
2-5- خاتمی در شانزده فروردین 89 گفت: «نگرانی اصلاحطلبان در شرایط کنونی، اصل نظام و انقلاب اسلامی و ایران است... خصوصیات جریان اصلاحطلب، پیروی از خط امام راحل، دلبستگی به انقلاب و جمهوری اسلامی، پایبندی به قانون اساسی است و اعتراض عمدهای که وجود داشته این بوده که چرا قانون اساسی درست اجراء نمیشود؟ یا اصلا اجرا نمی شود یا با روشهای غلط اجرا می شود؟ اصلاحات چیزی جز این نیست که اصل نظام و چارچوب را قبول داریم و معتقدیم اگر مسائلی و انحراف هائی هم وجود دارد با همین معیارهای موجود اصلاح شود...اگر گروهی سوء استفاده کند و روشهای نادرست خود را به نام نظام و رهبری القاء کند بیش از همه به رهبری نظام جفا كرده است. اعتراض ما به روشهای بعضی از نهادها و سازمان ها و سیاست ها ست نه مقابله با نظام، بلكه اصلاح اشتباهات و تقویت نظام و دفاع از حق و حرمت مردم است كه در نظام ما اصل و محورند.»
3-5- محمد خاتمی در بیست و پنج خرداد 89 ضمن دفاع ار رهبری، او را مخالف احمدینژاد و پیروانش نشان میدهد. میگوید: «این جریان [احمدینژاد و همفکرانش] خیلی ساده همه ارزشها و سرمایهها، امام، انقلاب و رهبری را در مسیر هدف خاص بکار میگیرد و طوری وانمود میکند که انها تجسم امام، رهبری و اصل انقلاب هستند و هر کس با سلایق آنها مخالف باشد او ضد انقلاب و نظام و مخالف مصالح کشور است و بعد در سطح وسیع شروع به تبلیغات گستردهای میشود برای بدنام کردن و تهمتزدن به گروهها و جریانات و افراد...بنده مطمئنم رهبری و ردههای بالای مملکت هم این روشها را نمیپسندند و متاسفانه اینها را به نام اسلام و امام و رهبری تمام کردن ظلم مضاعف است، علاوه بر این که در جامعه شکاف ایجاد میکند، نیروهایی که باید در خدمت مردم کشور و نظام قرار بگیرند از کاری که باید انجام دهند محروم میشوند، چهره امام و انقلاب لطمه میبیند و باید فکر اساسیتری کرد...ما مردم سالاری را با همه وجود قبول داریم و معتقدیم اسلامی که امام نماینده آن بود با مردم سالاری سازگار بود، آزادی بیان آزادی اندیشه و آزادی اجتماعات، انتخابات آزاد شرایطی است که در مردمسالاری باید وجود داشته باشد و واقعا اگر این طور بود ما می توانیم در مسیر اهداف انقلاب حرکت کنیم و جلو برویم.»
4-5- خاتمی در پانزدهم شهریور 89 باز هم به دنبال آن است تا احمدی نژاد /صدا و سیما /کیهان را از رهبری جدا کند. میگوید:«چه اهانتها كه رسمی و غير رسمی به شخصيتها و گروهها و افراد نشد و چه نسبتهايی كه برای توجيه رفتارهای نادرست ندادند و چه چهره ناپسندی كه از امام و انقلاب نشان داده نشد. اينها است كه به انقلاب و امام و رهبری لطمه میزند؛ ما اين را نمیخواستیم و نمیخواهيم.»
5-5- خاتمی در بیست و هفت شهریور 89 دوباره خطر احمدینژاد و همفکرانش را برای رهبری ذکر میکند و اصلاحطلبان را گروهی معرفی میکند که از نظام و اصولش (از جمله رهبری) دفاع میکنند و میگوید: «من هم بر این باورم که جریانی تند نه تنها دردانشگاهها بلکه درکل جامعه میکوشد، تا همه آنچه را که مطابق میلشان نیست به نام دفاع از انقلاب و خالص سازی آن حذف کند و معتقدم اگر این امر جریان یابد درمقابل رهبری و نظام هم خواهند ایستاد... نظام متعلق به ماست و از آن دفاع می کنیم و اگر مطلبی هست اصلاحات در چارچوب معیارهای اصلی نظام است مراد من از این که نظام از آن ماست این است که ما بیش از همه باید از معیارهای اصلی نظام دفاع کنیم و میکنیم و اگر انحرافی باشد باید تذکر دهیم و خواستار اصلاح شویم.»
6-5- خاتمی در دوم مهر 89 باز هم در صدد آن است تا نشان دهد احمدینژاد و همفکرانش برخلاف سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی اعلام شده از سوی رهبری، عمل میکنند. گویی دیگر قوا و نهادها که همین کارها را میکنند- از جمله قوه قضائیه و سپاه و روزنامه کیهان و امام جمعهها و...- همگی برخلاف نظر رهبر عمل میکنند و این خود رهبر نیست که جنبش اصلاح طلبی /جنبش سبز را فتنه نامیده و آنها را از کشتی نجات نظام اخراج کرده است. وی میگوید: «بر خلاف سیاست اعلام شده جذب حداکثری و دفع حداقلی [از سوی رهبر]، آنچه در عمل جریان دارد سیاست دفع حداکثری و عدم جذب است...وقتی میگوییم اصلاحات، اتفاقا همین را میگوییم که این نارواییها و نارساییها نباشد و نظم و انتظام مطابق با معیارهایی باشد که در انقلاب و مورد خواست مردم بود، یعنی همه کارها و مواضع بر اساس راستی و درستی و عدالت، خدمت به مردم و احترام به مردم و تأمین آزادیهای مردم باشد.»
همان گونه که از نظر گذشت، خاتمی در سال 89 هم به ایراد این نوع سخنان ادامه داد.اما در سخنان موسوی /کروبی نه تنها چنین رویکردی مشاهد نمیشود، بلکه میتوان عکس چنان مواضعی را نشان داد.
اینک مواضع خاتمی را با مواضع مهدی کروبی مقایسه کنید که در نامه مورخ 22/6/ 89 به ریاست مجلس خبرگان رهبری خواستار آن میشود که عملکرد همه قوا و نهادها و «نحوه تعامل رهبری با آنان را به دقت مورد نظارت قرار دهد و در راستای اصلاح قوا و نهادهای مزبور از طریق نظارت بر عملکرد رهبر بکوشد تا مانع بروز فساد و گسترش آن در ارکان نظام و موجبات تزلزل جایگاه ولایت فقیه و رهبری به واسطه اهمال در انجام وظایف و یا استفاده نادرست از اختیارات گردد.»
کروبی در این نامه نشان میدهد که چگونه رهبر خودسرانه (مطابق میل خود)همه را به فساد و استبداد کشانده و نظامیان و افراد بیکفایتی چون احمدینژاد را بر مردم حاکم ساخته است. مهدی کروبی در سخنرانی دیگری سلطان علی خامنهای را «معاویه» به شمار میآورد، اما خود و هاشمی رفسنجانی را ابوذر غفاری قلمداد میکند:« آنها خیال کرده اند که میتوانند این افراد [هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی] را محو کنند، اما نمیشود...اکنون سرنوشت کشور به دست نامحرمان و نااهلان افتاده و یاران انقلاب در مقابل این انحراف از جمهوریت و اسلامیت، ایستادگی کرده اند. مانند ابوذر غفاری.»
نامه 10/6/ 89 فاطمه کروبی به علی خامنهای که در آن نوشته بود: «اختلاف همسرم با جنابعالی در مسائلی که همگان بر آن واقفند چه ارتباطی با حق زیستن خانواده ما دارد.» را میتوان به عنوان نمونه دیگری از تفاوت نظر و عمل خاتمی با زوجهای موسوی /رهنورد و کروبی/همسرش به شمار آورد.
مواضع موسوی/کروبی تا قبل از انتخابات چنین نبود. جنایات و سرکوبهای پس از انتخابات، فتنه خواندن اعتراض برحق مردم از سوی سلطان علی خامنهای و مقابله صریح او با موسوی و کروبی؛ مواضع اینان را رفته رفته تغییر داد.
پاورقیها:
*- دیوید هلد دولت را پدیدهای متعلق به دوران مدرن به شمار میآورد که در جهان کهن وجود نداشته است. در تعریف آن مینویسد: «دولت مدرن به نوعی از دولت اتلاق میشود که از قرن شانزدهم به بعد در نظام دولتهای اروپا شکل گرفت. این مفهوم بر نوعی نظم قانونی یا نهادی غیرشخصی و ممتاز دلالت میکند که توانایی اداره و کنترل یک قلمرو معین را دارد. به بیان دیگر، صورت متمایزی از قدرت عمومی، که از فرمان بر و فرمان روا، جداست و در محدوده مرزهای تعریف شده و معین، قدرت سیاسی عالی را تشکیل می دهد.» (دیوید هلد، شکل گیری دولت مدرن، ترجمه عباس مخبر، نشر آگه، صص 34- 33). «همه دولتهای مدرن دولت- ملت هستند- دستگاههای سیاسی، متمایز از حکومتگر و حکومت شونده، با قدرت قانونی عالی بر یک ناحیه سرزمینی مشخص، و پشتوانه دعوی انحصاری بر قوه قهریه، و برخوردار از حداقل حمایت یا وفاداری شهروندان»(پیشین، ص 58).
هلد در تعریف جامعه مدنی میگوید:«منظور من از جامعه مدنی آن عرصههایی از حیات اجتماعی- قلمرو داخلی،سپهر اقتصادی، فعالیتهای فرهنگی و تعامل سیاسی- است که میان افراد و گروههای خارج از کنترل مستقیم دولت به وسیله بخش خصوصی یا گروههای داوطلب سازماندهی میشود.» (پیشین، ص 34)
**- دیوید هلد غیرشخصیشدن قدرت را یکی از مولفههای اصلی دولت به شمار آورده و میگوید این تحول نمیتوانست در دورانی که هنوز حقوق و تعهدات و وظایف سیاسی با دین پیوندی تنگاتنگ داشتند، صورت گیرد. این تحول پس از قرن هجدهم و نوزدهم روی داد: «فکر تشکیل یک نظام سیاسی غیر شخصی و حاکم- یعنی نوعی ساختار قانونی محدود شده قدرت، همراه با اختیارات قانونی عالی بر یک قلمرو- نمیتوانست در شرایطی غلبه پیدا کند که حقوق، تعهدات و وظایف سیاسی، در پیوندی تنگاتنگ با حقوق مالکیت، دین و دعاوی گروههای صاحب امتیاز سنتی از قبیل اشراف درک میشد. این مسئله حتی در قرنهای هجدهم و نوزدهم نیز مورد مناقشه بود.»(دیوید هلد، شکل گیری دولت مدرن، ترجمه ی عباس مخبر، نشر آگه، ص 59)
***- مارکس در مانیفست کمونیست به طرزی درخشان دوران مدرن را این گونه به تصویر کشیده است: «ایجاد انقلاب مستمر در تولید و درانداختن آشوب بلاوقفه در تمامی روابط اجتماعی و عدمیقین و تلاطم پایان ناپذیر، عصر بورژایی را از تمامی اعصار قبلی متمایز میسازد. تمام روابط ثابت و منجمد، همراه با پیشداوریها و عقاید کهنه و محترم وابسته به آنها به حاشیه رانده میشوند و تمامی روابط تازه شکل یافته قبل از آنکه استوار شوند منسوخ میگردند. هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود، هر آنچه مقدس است دنیوی میشود و دست آخر آدمیان ناچار میشوند با صبر و عقل با وضعیت واقعی زندگی و روابطشان با همنوعان خویش روبرو گردند...بورژوازی جذبههای ملکوتی خشک اندیشی زاهدانه و جوش و خروش پهلوانانه و شیوههای احساساتی عوامانه را در آبهای یخزده حسابگریهای خود پرستانه غرقه ساخت... بورژوازی هاله تقدس تمامی مشغلههایی را که سابقاً محترم بودند و با خشیت نگریسته می شدند زدود.»(مانیفست کمونیست در لئو پانیچ؛کالین لیز، مانیفست، پس از 150 سال، ترجمه حسن مرتضوی، نشر آگه)
------
بخش اول- جنبش اصلاحطلبی خاتمی
بخش دوم- جنبش سبز موسوی
بخش سوم- سکولاریسم و لیبرالیسم ستیزی خودشکن
Mr Ganji usees RELIGIOUS INTELLECTS in his articles. What is this word you can not be a religious person and intellectual at the same time. Religion offers you a square that you can not pass. This square may have a different size but still very tight. Plus why only when dealing with Iranian politics you hear this word not any where else. Keep religion at home specially when you talk politics
آقای گنجی مارکس اشتباه کرد ، اشتباهات خیلی بزرگ مثل پیش بینی سقوط خود به خود سرمایه داری در اثر رقابت داخلی و افزایش شمار کارگران ، که هنوز ادامه دارد . مثل پیشبینی وقوع انقلاب کارگری در کشور های صنعتی که اتفاق نیفتاد و در عوض در کشور های عقب افتاده فئودالی و نیمه فئودالی از روسیه و کوبا تا افغانستان و چین به ضرب و زور و کودتا و نیروهای دریایی و کمک های خارجی صورت گرفت .\nاین سخن او که میگوید بورژ وازی تقدس را از بین میبرد و ان را دنیوی میکند هم اشتباه است . نگاهی به جامعه پیشرفته امریکا و دیگر کشور های غربی بینداز ، هنوز مذهب در این کشور ها دست بالا را دارد فقط از دخالت مستقیم ان در حکومت با جایگزین کردن حاکمیت قانون و رای مردم جلوگیری کرده اند . اما هنوز جان کری به بوش میبازد چون با سقط جنین موافق است . هنوز اوباما به tea party و جمهوری خواهان مورمون میبازد . هنوز یکی از اتهامات وارده به اوباما مسلمان بودن پدر اوست و نرفتن او به کلیسا ! کجای کاری ؟
عسگر اولادی و سخنان او در مورد جذب و دفع مورد توجه سایت خودنویس قرار گرفته ! جالب اینجاست که کامنت گذاران رسمی و دو آتیشه وب سایت که تا چشمشان به یک لیبرال ، ملی ، ملی مذهبی ، اصلاح طلب ( البته غیر خط امامی و غیر چپ )، روشنفکر دینی ، سلطنت طلب ، مشروطه خواه می افتد مسابقه لجن پراکنی می گذارند اینجا پیداشون نیست . اما یک نظر کاملا مارکسیستی روسی از یک نظر دهنده غیر رسمی هست و سکوت !\nخیلی جالب است که آقا کوثر که ادعای آزاد بودن از دستجات داخل حکومت و اپوزیسیون را دارد عملا با حمله به جناح های مورد نفرت مارکسیست های روسی (کروبی ، خاتمی ، سروش ، گنجی ، مهاجرانی ، کدیور ، بهنود ، همایون ، رضا پهلوی ، ..) و پخش اخبار بی اهمیت در مورد جناح های مورد علاقه فراماسونری ( رفسنجانی ، عسگر اولادی ، لاریجانی مجلس ، توکلی ، شکوری راد ، ...) و طرح آنها به عنوان نیروی تاثیر گذار ( بدون حمله های سادیستی gang های کامنت گذار فراماسونری روسی ) سعی دارد مثل نوری الا آلتر ناتیو زوری درست کند و اصلاح طلبان را به زور از صحنه خارج کند . او ابتدا با سو استفاده از بنی صدر وارد شد و دو تا مطلب انتقادی علیه موسوی و زهرا رهنورد نوشت بعد آهسته آهسته به دفاع از رهنورد و موسوی پرداخت و به کروبی شجاع به سبک کیهان حمله برد . بعد برای خارج کردن حزب توده و فراماسونری روسیه از زیر ضربه وسط پیامبران جرجیس را انتخاب کرد ( به هوشنگ اسدی که به قول خود فراماسونری تواب است یعنی توده ای نیست ) حمله برد تا مثلا معلوم نشود که اندیشه های کوثر و ماموریت وب سایت او از اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه سرچشمه میگیرد . یعنی شعبه شریعتمداری در کانادا .\nاو که کوچکترین رفتار و گفتار لیبرال ها ، ملیون ، مشروطه خواهان و سلطنت طلبان و ملی مذهبی ها و اصلاح طلبان غیر روسی را در طول ۳۱ سال مورد وارسی و حمله شدید قرار میدهد از کنار آزاد شدن فوری شکوری راد خط امام دلال بین اصول گرایان و خط امامی ها می گذرد درحالیکه بسیاری از روزنامه نگاران و فعالین سیاسی و حقوق بشری مثل شرف اهل قلم و نسرین ستوده و ...... زیر فشار سنگین قرار دارند .\n”همسر روشنفکر ترین زن مملکت” که اسم مستعار خود است در کامنت گذاران ، و آنچه را صریحا نمیتواند بگوید در کامنت از دهان او میگوید فقط ذیل مطالب مربوط به اصلاح طلبان غیر روسی و مشروطه خواهان و سلطنت طلبان برای لجن پراکنی بدون سند و مدرک حاضر میشود و کامنت گاردهای فاشیستی فراماسونری را جمع بندی میکند به نفع خط مشی فراماسونری: که حفظ نظام است و ایجاد شکست در میان اپوزیسیون و بازگرداندن حاکمیت به سال ۶۰ تا ۶۸ .\nبنابر این کوثر و وب سایت اش در بهترین حالت تحت کنترل فراماسونری روسی است و در بدترین حالت از طرف ج ا سامان داده میشود برای ایجاد تفرقه بین مخالفین ، که در هر دو حالت یک کارکرد دارد .
آقای گنجی خاتمی اشتباه میکند چون فکر میکند با این حرفها میتواند بین رهبر و احمدی شکاف بیاندازد . اما لنین و استالین و مارکس گفتند که باید با تو طیه و زور و ترور پرولتا ریا دولت سرمایه داری را کنار بزند و دولت کارگری را ایجاد کند . لنین و استالین بسیار بیشتر از خامنه ای و حتا خمینی آدم کشتند . تمام رهبران انقلاب کمونیستی توسط استالین به دادگاه های فرمایشی( بد تر از دادگاه های ج ا )کشانده و به اعتراف علیه خود و اعدام کشانده شدند . از روزنامه نگار شجاع و مجربی مثل شما بعید است که برای اثبات اشتباه خاتمی مشتی دیکتاتور فاسد را (که ریشه بسیاری از این گرفتاریهای ما از شهریور ۱۳۲۰ تا کنون در نتیجه رخنه اندیشه دیکتاتوری پرور آنها در میان ما است ) تبرئه کنید . یا شاید شما هم مثل خاتمی دارید اشتباها به دیکتاتوری پرستان مارکسیست روسی باج میدهید تا مطالب شما را چاپ کنند در رسانه های فراماسونری روسی .