برخی از منتقدارن اکبر گنجی اعتقاد دارند که حرکت سبز به معنای وجود «شبکههای اجتماعی غیررسمی» جنبش است. اکبر گنجی، به نکاتی درباره این مدعا اشاره میکند. تاکیدها در متن از نویسنده است.
ATTA KENARE/AFP/Getty Images
1- اشاره: در ابتدای مقاله «سبز بودن چه معنایی دارد»، آمده بود:
«مطابق تعریفهای کلاسیک جنبشهای اجتماعی- اگر تشکیلات/ سازمان و رهبری تثبیت شده، دو رکن اساسی جنبشهای اجتماعی باشند، آنچه در ایران میگذرد جنبش اجتماعی نیست...اما اگر تشکیلات/ سازمان و رهبری متمرکز را شرط وجود جنبشهای اجتماعی به شمار نیاوریم، احتمالاً میتوان از جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، جنبش معلمان و جنبش سبزسخن گفت. بدین ترتیب، ابتدا باید «تصور»ی از جنبشهای اجتماعی داشت تا سپس وجود/ عدم «مصداق» جنبش را تأیید/ تکذیب کرد.»
برخی از منتقدان محترم با حذف بخش دوم، به گونهای قلمداد کرده بودند که گویی نویسنده فقط و فقط از گونه اول سخن گفته است. در آن مقاله هر دو تعریف به رسمیت شناخته شده بود. یعنی اگر «کنش جمعی فاقد رهبری تثبیت شده و سازمان/ تشکیلات» جنبش اجتماعی به شمار رود، حرکت سبز هم جنبش اجتماعی خواهد بود. اما معلوم نیست محترم محترم چرا این بخش دوم را حذف و سپس بر این نکته تأکید کرده اند که حرکت سبز به معنای دیگری (همان معنای دوم) جنبش اجتماعی است.
همین مسأله درباره تحلیل طبقاتی هم صادق است. آیا جنبش سبز را میتوان فقط به طبقهای خاص منسوب کرد؟ به عنوان مثال مدعی شد که حرکت سبز متعلق به طبقه متوسط است و طبقه کارگر در آن هیچ نقشی ندارد؟ این بسته به تعریفی است که از طبقه خواهیم داشت. اگر گفته شود طبقه فقط و فقط زمانی وجود دارد که مردم به طور متقابل یکدیگر را به عنوان بخشی از یک گروه اجتماعی مجزا به رسمیت بشناسند و منافع و همبستگیهای خاص میان دارندگان موقعیتهای اجتماعی خاص شناسایی شده و بر این مبنا اشکال خاص عمل جمعی شکل گرفته باشد [1]، به احتمال زیاد جامعه ما فاقد طبقات خواهد شد. اما اگر تعریف دیگری از طبقه ملاک قرار گیرد، شاید جامعه ما دارای طبقات گردد.
منتقدان پذیرفتهاند که حرکت سبز جنبش به معنای کنش جمعی متشکل (سازمان یافته) دارای رهبری تثبیت شده نیست، اما دلیل آن را این قلمداد میکنند که اساساً در جوامعی با ساختار ایران (فاقد نظامهای دموکراتیک غربی)، چنان جنبشهایی نمیتواند شکل بگیرد. خوشبختانه این مدعا ابطال پذیر است. یعنی کافی است فقط یک جامعه فاقد آزادی بیان، آزادی تجمعات، آزادی انتخابات، آزادی رسانهها، سنت مشارکت داوطلبانه مردمی نشان داده شود که در آن جنبش به این معنای خاص شکل گرفته باشد تا این مدعا ابطال شود.
آنان که پیدایش و ظهور جنبشهای اجتماعی سازمان یافته و دارای رهبری تثبیت شده را در جوامع فاقد نظامهای دموکراتیک غربی ناممکن قلمداد میکنند، بهتر است به این پرسش پاسخ گویند: آیا در جوامع سرکوبگر فاقد نظامهای دموکراتیک غربی، جنبشهای سازمانیافته دارای رهبری تثیبت شده در قلمرو زیست محیطی وجود نداشته است؟ آیا جنبش زنان در این گونه جوامع پدید نیامده است؟ آیا این جوامع فاقد جنبشهای اعتراضی معطوف به دموکراسی بوده اند؟ تجربه مبطل این مدعاست. به دو نمونه زیر توجه کنید:
1-1- جنبش زنان تایوان: جنبش زنان در تایوان در سال 1972 در یک جامعه به شدت پدر سالار به رهبری زنی روشنفکر، هسیو لی ین لو آغاز به کار کرد. این حرکت به سرعت خود را سازمان یابی کرد. دولت نظامی چند دههای در سال 1979 بر سرکوبها افزود و خانم لو را زندانی کرد. حرکت زنان در اوایل دهه 1980 دوباره خود را علنی ساخت. در ژانویه 1987 صدها زن فمینیست به خیابانها ریختند. صدها گروه زنان در اواخر این دهه شکل گرفت و تنها پس از لغو حکومت نظامی در 1987 رسانههای گروهی فعالیتهای اعتراضی این گروهها را گزارش کردند. جنبش فمینیستی تایوان پس از گذار به دموکراسی در دهه 1990 به شدت بر حجم فعالیتهای خود افزود.
2-1- جنبش همبستگی لهستان: جنبش همبستگی لهستان به رهبری لخ والسا پس از اعتصابات کارگری آگوست 1980 ، در 17 سپتامبر همان سال تشکیل شد. سال بعد جنبش اهداف خود را این چنین تعریف کرد: «خلق شرایط بهتر زندگی از نظر سیاسی و اقتصادی در لهستانی مستقل و به عبارت دیگر زندگی فارغ از فقر، استثمار، ترس و دروغ در جامعهای سازمان یافته بر مبنای قانون و دموکراسی...آن چه ما در نظر داریم تنها برای نان و کره و سوسیس نیست بلکه عدالت، دموکراسی، حقیقت، قانون مندی، کرامت انسانی، آزادی عقاید و ترمیم جمهوری است.» ژنرال وویچک یاروزلسکی برای سرکوب جنبش حالت جنگی اعلام کرد، قانون اساسی را به تعلیق در آورد، دهها هزار تن را طی 83- 1982 به زندان انداخت. لخ والسا هم در این دوره یک سال به زندان افتاد. این مبارزه یک دهه به طول انجامید تا رژیم کمونیستی فروپاشید. اما جنبش مخالفان، سازمانیافته و دارای رهبری تثبیت شده بود و از طریق «اعتراض سیاسی» وجود خود را تحمیل می کرد. جنبش دانشجویی لهستان (جنبش جایگزین نارنجی) به رهبری کلنل والدمار فیدریج، با نام مستعار «ماژور» همزمان با جنبش همبستگی آغاز به کار کرد.
«سبز بودن چه معنایی دارد» و سری مقالات «اختلاف/ تفاوتهای گفتمان خاتمی و موسوی/ کروبی» ( شماره 1، شماره 2، شماره 3، شماره 4، شماره 5، شماره 6، شماره 7، شماره 8) ضمن نادیده گرفتن این تمایز (دو معنای متفاوت از جنبش)، از مفهوم جنبش برای حرکت سبز استفاده کرده اند. منتقدان گفته اند که حرکت سبز به معنای وجود «شبکههای اجتماعی غیررسمی» جنبش است. سری نوشتارهای کنونی چند نکته تأمل برانگیز درباره این مدعا را مطرح میسازد.
2- بحث تعیین نسبت عامل/ ساختار در جامعهشناسی پایان نیافته و نظریهپردازان همچنان در حال برساختن نظریههای تازه در این باره اند. ساختار،از نظر متافیزیکی، وجود خارجی ندارد. آنچه در خارج وجود دارد، افراد هستند (کواین معتقد به وجود اعداد بود، هر چند اعداد وجود فیزیکی ندارند[2]. برخی بر این باورند که ساختار هم وجود دارد، اما نه وجود فیزیکی. ساختار شی نیست[3]). عاملیت به افراد باز میگردد نه برساخته های انتزاعی چون ساختار یا طبقه[4]. در عین حال، نمیتوان (نباید) علم جامعهشناسی را به علم روانشناسی تحویل کرد[5]. اگر این اصل درست باشد، جنبش اجتماعی عاملیت ندارد، عاملیت از آن افراد است. جنبش اجتماعی عاملیتی جدا از عاملیت افراد ندارد. کلهای اجتماعی عاملیت را مشروط میسازند، نه آنکه آدمی در چنگ سیستمهای کاملاً منسجم اسیر شده باشد. نباید گمان کرد که نفی وجود جنبش به معنای نفی وجود «فاعلان ناراضی» و «فاعلان معترض» است. برای مبارزه و گذار به دموکراسی باید «نارضایتی فراگیر» را به «اعتراض سیاسی» (تحریم خرید کالاها، تحریم کلاسهای درس، تحریم انتخابات، اعتصاب، سد معبر، تظاهرات، دادنامههای جمعی، و...) تبدیل کرد نه آن که بر وجود برساختههای نظری انتزاعی تأکید کرد.
پاورقی ها:
1- هریت بردلی در تعریف طبقه میگوید: «طبقه گروهی است که اعضایش موقعیت اقتصادی مشترکی دارند، اغلب درگیر شیوه زندگی مشترک اند، و از سایر گروهها برحسب قدرت و منزلت و امکاناتی که اعضایش برای موفقیت یا ترقی بیشتر از لحاظ مادی دارند متمایز می شوند.» (هریت بردلی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی: طبقه و جنسیت ،ترجمه محمود متحد، نشر آگه، ص 50.)
پلامناتز درباره معنای مارکسی طبقه گفته است: «طبقهای که انسان به آن تعلق دارد، در معنی خاص مارکسی طبقه، بسته به مالک بودن یا مالک نبودن او و به نوع دارایی اوست. پرولتاریا مالک منابع طبیعی یا ابزار تولید نیست، اما مالک کار خود است؛ حق دارد کارش را به دیگران بفروشد...سرمایه دارد صاحب منابع طبیعی و ابزار تولید است که او را قادر میسازد بخش عمده محصول کار دیگران را به خود اختصاص دهد، درآمدش به عنوان سرمایه دار، مزدی بابت کار انجام یافته نیست...در نوشتههای مارکس و انگلس میتوان دو نوع طبقهبندی اصلی تشخیص داد که به خاطر سهولت کار آن را اولیه و ثانویه مینام. . طبقه بندی اولیه برحسب حقوق مالکیت است و طبقات بزرگی چون برده داران، اربابهای فئودال، سرمایه داران، بردگان، رعایا، خرده مالکان و پرولتاریا، و هم چنین زیر مجموعههای این طبقات بزرگ چون، مثلاً، کارگران کارخانه و کارگران روستایی که هر دو جزو پرولتاریا هستند، یا صاحبان صنایع، بازرگانان، بانکداران و زمینداران غیر فئودال، همگی جزو سرمایه داران حساب می شوند. طبقه بندی ثانوی در متن چیزی است که طبقات اصلی و فرعی خواهم نامید. یک طبقه اصلی در مبارزه طبقاتی پیشگام است؛ در پیگیری منافع طبقاتیاش یا جامعه را متحول میسازد یا مانعی بر سر راه پیشرفت میشود. منافعش در تعیین خصلت مبارزه طبقاتی قطعیت دارد. طبقه اصلی همواره یا طبقه بزرگی است یا زیر طبقه آن است. یک طبقه فرعی در مبارزه طبقاتی پیشگام نیست؛ در واقع ممکن است نقش پیشگام را در آن مبارزه داشته باشد اما منافعش در تعیین خصلت آن قطعیت ندارد.» (جان پلامناتز، انسان و جامعه، نظریه سیاسی و اجتماعی از ماکیاولی تا مارکس ، ترجمه کاظم فیروزمند، انتشارات روزنه، صص 1247- 1239)
2- کواین در نوشته زیر از ایده اعداد به عنوان اشیا انتزاعی دفاع می کند:
Quine, W.V., 1980a, "On What There Is", reprinted in From a Logical Point of View, 2nd edition, Cambridge, MA: Harvard University Press, pp. 1-19.
پاتنم هم در مقاله زیر برای وجود اعداد استدلال می کند. البته بعد ها پاتنم این نظر را رها میکند:
Putnam, H., 1979a, "What is Mathematical Truth", in Mathematics Matter and Method: Philosophical Papers, Volume 1, 2nd edition, Cambridge: Cambridge University Press, pp. 60-78.
3- گلنر ضمن انکار شیء انگاری، از وجود واقعیات اجتماعی دفاع میکند. آرچر هم از شیء انگاشتن نظامهای اجتماعی پرهیز میکند، اما در عین حال از واقعیت داشتن آنها دفاع میکند. وی سیستمها را دارای تأثیر علی به شمار میآورد و این مدعا را مستلزم شیء انگاری نمیداند.
4- فردگرایی روش شناختی متکای این مدعاست. به عنوان نمونه، کارل پوپر در این باره در جامعه باز و دشمنان آن نوشته است:
«همه پدیدههای اجتماعی، و خصوصاً کارکرد همه نهادهای اجتماعی را باید همیشه ناشی از تصمیمات، اعمال، و نگرشها، و غیره افراد بشری دانست...ما هرگز نباید به توضیحی بر حسب به اصطلاح «اجتماعیات» بسنده کنیم و خرسند شویم.»
مطابق تقرير هويتشناسانه فردگرايی: «هويّات اجتماعی، چيزی نيستند به جز مجموعههايی از افراد كه نسبتهای گوناگون با هم دارند. دانشگاه چيزی نيست جز افرادی كه فعاليت دانشگاهی می كنند، يعنی: استادان، دانشجويان، امنا، رؤسا و سرايداران. اين تقرير از آموزه، تقريری است در باب تركيب خارجی پديده اجتماعی و مفادش اين است كه هر پديده اجتماعی مولَّف است از افراد و افعالشان... همه هويّات اجتماعی، اعم از دولت، نظام اقتصادی، معاهدات، نظام حقوقی، دين، سنن هنری، جنگ، اعتصاب، نظامات تجاری و انقلابات، همه قائم به مجموعهای از افراد و افعالاند. ساختارها و نهادهای اجتماعی، نظام هنجارها و اشكال مختلف روابط اجتماعی، همه متشكل از آدميانی هستند كه به كارهای معنی دار و آگاهانه مختلف مشتغلاند.»(دانیل لیتیل، تبیین در علوم اجتماعی ، ترجمه عبدالکریم سروش، انتشارات صراط ، صص313- 312 )
جمعگرایی روش شناختی، انسانها را عروسکهای خیمه شب بازی ساختارهای اجتماعی میداند.رشته نخهای عروسکها به دست ساختارهاست که آنها را به حرکت در میآورند. آلتوسر و فوکوی ساختارگرای متقدم دو نمونه از چنین تفکری را به نمایش میگذارند.
به نظر بسیاری از عالمان علوم اجتماعی، تعیین نسبط ساخت و عاملیت مهمترین هدف نظریه اجتماعی است. آنتونی گیدنز با نظریه سخت یابی، آرچر با نظریه ریخت یابی و...کوشیده اند تا راه حلی برای این مسئله ارائه نمایند.
5- دانیل لیتیل در این باره گفته است:
«پديدههای اجتماعی مولَّف از فاعلان منفردی هستند كه افعال هدفدار انجام می دهند، مثلاً ارتشها، ساختارهای اجتماعی، نظامات اقتصادی بازار و جنگها همه مولَّف از فاعلان بسياری است كه به كاری هدفدار مشتغلاند. ولی با قبول اين امر، باز هم می توان مواضعی ضد فردگرايی داشت. اول اينكه در عين قبول مؤلَّف بودن هويّات و ساختارهای اجتماعی از فاعلان منفرد، می توان بر آن بود كه تعريف آن هويّات و ساختارها برحسب مفاهيم فردی محض ناممكن است. دوم اين كه می توان بيان نظمهای اجتماعی را به تنهايی برای تبيين كافی دانست و اصلاً به سراغ رفتارهای منظوم فردی كه ريشه آن نظمهای برتر است نرفت. و سوم اينكه می توان به نظمهای "نوظهور" اجتماعی باور داشت.» (دانیل لیتیل، تبیین در علوم اجتماعی ، ترجمه عبدالکریم سروش، انتشارات صراط ، ص 329)
آقای موسوی برنده قطعی انتخابات بود و\n حرف های نسنجیده آقای گنجی در کمک به جنگ روانی رژیم علیه جنبش سبز در شرم تاریخ باقی خواهد ماند.\n\nهم نظرسنجی های قبل از انتخابات (نمونه استان قم) و \n\nهم نظرسنجی های خروجی exit polls و\n\n هم رفتار حکومت (سپاه) قبل و بعد از انتخابات، و\n\n هم نوع اعلام نتایج انتخابات\n\n نشانه پیروزی مطلق آقای موسوی بود وگرنه رفتار حکومت طور دیگری بود. \n\nآقای گنجی وقتی الم شنگه هایش نمی گیرید شروع می کند مثل ملاها با اما و اگرها بازی کردن و توهین کردن به شعور مردم. از یه «سیاست مدار» میشه این نوع رفتارها را پذیرفت ولی برای کسی که ادعای روشنفکر بودن قلمروی عمومی را دارد این رفتار ها ناشی از نوعی اختلال... است.\n\nاگر به علت شمارش نشدن آرا «مدرکی» در دست نیست که نشان دهد آقای موسوی برنده بوده است، «مدرکی» هم در دست نیست که نشان دهد آقای موسوی برنده نبوده است. چرا در بازی «مدرک» با این همه شواهد و قرائن آقای گنجی روشنفکر قلمروی عمومی طرف حکومت را می گیرد ؟ چرا چون نوباوگان عرصه سیاست خودش را به جنگ روانی خامنه ای بر علیه جنبش سبز گره می زند و برایش خوراک تهیه می کند؟\n\nاین هم یک شاهد دیگر :\n\nhttp://www.rahesabz.net/story/26512/\n\n”در جریان شنودها، وزیر کشور(صادق محصولی) آمار آراء هر استان را برای استانداران می خواند، به طوری که بعضی از استانداران می گویند ما هنوز صندوق را دریافت و جمع آوری نکرده ایم، اما محصولی اعلام کرده بود آراء شما همین است که من قرائت می کنم. تا اوایل شب (زمان اعلام نتایج) آراء استان شما را تلویزیون اعلام می کند، شما هم داشته باشید و در مصاحبه ها همین را بگوئید.”\n\n”بعضی از استانداران سوال می کنند آیا(آقا) خامنه ای در جریان هستند که محصولی اعلام می کند بله با هماهنگی کامل است.” \n\nاین کارشناسانِ وزارت اطلاعات، با شنود تمام تلفن های مستقیم و کشف شماره تلفن های همراه خریداری شده و کنترل آنها به اطلاعات بسیار مهم و ذیقیمتی دست یافته بودند؛ که کشف این اطلاعات منجر به برخورد احمدی نژاد با وزیر وقت اطلاعات و معاونین وزارت خانه و عزل آنها تحت عناوین مختلف (همچون عدم اشراف و کنترل کارکنان و کارشناسان) شد.
ببخشید ولی چرا باید به حرف های این آقا اینهمه اهمیت داد؟
آقای گنجی در پارادیم Resource Mobilization با تکیه بر تنها و تنها و تنها یک فاکتور نظری (رهبری و تشکیلات) و بستن چشم هایش به روی تلاش های عملی چهارساله پیش از خرداد 88، جنبش سبز را رد می کند و در پارادیام های دیگر آن را تقلیل می دهد مثلن به جنبش زنان یا معلمان!!!\n\n\nهر چند الان صحبت از انتگریشن هر دو نظریه Resource Mobilization و New Social Movement است. چرا که استدلال می کنند جنبش های معاصر فاکتورهایی از هر دو را دارند. \n\nشکل گیری جنبش سبز که به پیش از انتخابات بر می گردد و ادامه آن بعد از انتخابات یک جنبش اجتماعی تمام عیار است؛ حال بر اساس هر پارادایم جداگانه، یا اینتگریشن هر دو پارادایم. \n\n\nفراموش نشود پس از انتخابات 84 ، در داخل کشو ر جبهه بزرگی بر علیه تمامیت خواهی خامنه ای شکل گرفت. قبل از انتخابات 88 اصلاح طلبان و کارگزاران + رفسنجانی تمامی «منابع » \nMaterial ;\n Moral\n Social-Organizational;\n Human (volunteers, staff, leaders);\nCultural \nرا که می تونستند به کار گرفتند. بنابریان در پاردایم RM هم نمی توان وجود تشکیلات و رهبری را نفی کرد.\n\nدوستانی که مایل به اطلاعات بیشتر درباره هر دو پارادایم و لزوم اینتگریشن این دو هستند می تونند به این نوشته نگاهی بیندازند: \n\nNew Social Movement Theory and Resource Mobilization Theory: The Need for Integration\n\nhttp://www.idrc.ca/en/ev-54446-201-1-DO_TOPIC.html\n\nhttp://www.idrc.ca/en/ev-69139-201-1-DO_TOPIC.html\n\n متاسفانه در این نوشته های آقای گنجی نیت خیرخواهانه را کمتر می توان دید. کاشکی می شد انگیزه «اثبات خودش» ( آن جا که نبوده و نوعی که حالا می خواهد باشد) را کمتر دید. . همچنان که ایجاد شبهه کردن در تقلبات آشکار و قلدرانه خامنه ای به نفع جنگ روانی اش علیه جنبش، واکنشی بود به نوشته آقای کشتگر. چنین یه نظر می رسد که اگر چند روزی حرف آقای گنجی بر سر زبان نباشد یا فکر کند جایی دارد اتفاقی می افتد که ایشون را به بازی نگرفته اند، واکنش های قمپزمابانه را باید انتظار داشت.