مهدی جامی، روزنامهنگار میگوید که آیت الله خامنهای در تدارک تغییرات وسیع اجتماعی است که به ضرر طبقات تحولخواه جامعه ایران تمام میشود.
آیتالله خامنهای در دیدار با بسیجیان عکس از فارس
حرفهای اخیر صفار هرندی وزیر ارشاد احمدی نژاد و تحلیلگر روزنامه کیهان در جمع هادیان سیاسی سپاه ممکن است به نظر تکراری بیاید.
می دانم که خیلی ها حوصله خواندن این جور حرفها و از این طور آدمها را ندارند. اما من فکر می کنم دوره پس از انتخابات 88 فرصت بسیار خوبی را فراهم کرده است که با چهره واقعی و بدون بزک مقامات حاکمیت کنونی آشنا شویم. این فرصتی نیست که بتوان نادیده گرفت.
نظام جمهوری اسلامی در ماههای اخیر و پس از بحران بزرگ انتخابات بسرعت به سمت عملیاتی کردن برنامه هایی می رود که اکنون میفهمیم سالها بوده در بیت رهبری طراحی و زمینه چینی میشده است و تنها در این چندساله بوده که میدان را چنان از رقیبان خالی کرده اند که عمل به آن طرحها امکان یافته است. این مرحله پس از انتخابات به آدمهای این طرحها و صاحبان این ایده ها میدانی داده تا هر چه شفافتر نیات خود را بازگویند و فرصتی پدید آورده تا ما آنها و اهداف آنها و خطرهای آینده نزدیک را برای ایران و جامعه ایرانی بهتر بشناسیم.
در این یادداشت می خواهم مفهوم مرکزی سخنان صفار هرندی یعنی تهاجم فرهنگی را بازشناسی کنم و به یک زمینه چینی اصلی در مهار این تهاجم یعنی طراحی هادیان سیاسی سپاه اشاره ای بیاورم. ایده مرکزی من این است که این دست بحثها پوششی برای تغییرات اجتماعی وسیعی است که بیت رهبری در حال انجام آن است و به ضرر طبقات تحول خواه جامعه شهرنشین ایران برنامه ریزی شده است.
اراده معطوف به ناب سازی جامعه ایرانی
تاریخ دو دهه اخیر سیاست ایران تحت رهبری آقای خامنه ای نشان می دهد که او و حلقه نزدیک به او از آغاز به دنبال ایده هایی بوده اند که به «ناب سازی جامعه ایرانی» توجه دارد. یعنی به عبارت دیگر زدودن همه افراد و احزاب و گروههای اجتماعی و تشکیلات و پاتوق ها و نهادها و رسانه هایی که به نوعی با مشی ولایت پذیری در تضاد است. صفار هرندی مدعی است: «بر خلاف تصور عدهای که فکر می کنند ما در جنگ نرم حالت تدافعی و انفعالی داشته و دشمنان دست برتر دارند، بنده معتقدم که جنگ نرم یک مقوله ابتکاری از طرف ما بوده و بانی آن نیز حضرت امام راحل بودند.»
به نظر من هیچ شاهدی وجود ندارد که نشان دهد مشی آقای خمینی با مشی اقای خامنه ای در این زمینه یکی بوده است. این دو نفر تفاوتهای فکری و شخصیتی بسیار زیادی با هم داشته اند. بعلاوه دوره اقای خمینی به دلیل نزدیکی به صدر سالهای انقلاب و حضور نیروهای وسیعتری از منتقدان داخل و خارج حاکمیت نمی توانسته با دوره رهبر فعلی مشابه باشد. همین که نیروهای چپ اسلامی در دوره خمینی فعال بودند و در دوره خامنه ای سرکوب و منزوی شدند خود نقطه تفاوت مهمی است. این هم که در انتخابات 88 نهایتا کسی مثل موسوی در مقابل خامنه ای قرار گرفت نشان از تفاوتهای بنیادی بین دو رهبر است که یکی موسوی را بر می نشاند یکی سر می کوبد.
در یک نگاه کلان، آقای خامنه ای در بیست ساله رهبری خود دو گروه حاضر در صحنه سیاست ایران را به هدف «ناب سازی» مورد نظر خود بتدریج حذف کرده است. نخست انقلابیون دور و بر رهبر پیشین. و دوم طبقات تحول خواهی که یک بار پشت بنی صدر جمع شدند و یکبار به نهضت شهراندیشی در دوره هاشمی و کرباسچی رونق دادند و بار دیگر خاتمی را برگزیدند و نهایتا اعتراضهای سال 88 را شکل دادند. این روند هر چه گذشته پرشتاب تر شده و از اتاق فکرهای مخفی و طرحهای محرمانه با اهداف پوششی به سوی عملیات وسیع و آشکار دولت حرکت کرده است.
تهاجم فرهنگی یا موج مهار ناپذیر فرهنگ غیررسمی
به نظر من معنای تهاجم فرهنگی از نگاه خامنه ای و طراحان سیاسی در بیت او همین است: فرهنگی که در دوره های مختلف مرتبا خود را نشان می دهد و سعی میکند قدرت سیاسی را در چارچوبهای تعریف شده جمهوری اسلامی به دست آورد اما مطلوب بیت نیست زیرا از نظر خامنهای این فرهنگ و قدرت همسو با آن با آنچه او برای ایران در سر دارد در تضاد است. ناچار او همه امکانات خود را بسیج کرده است تا این فرهنگ پرقدرت و از نظر او مهاجم را مهار کند. فرهنگی که خود خامنهای آن را چنین تصویر می کند: «هرج و مرج رفتارى و سياسى و ساختارشكنى و پوچگرايى و فراموشى هويت ملى».
فرهنگی که خامنه ای حتی در بهمن سال 87 هم هنوز آن را در کشور می بیند: «این تهاجم فرهنگى كه بنده چند سال قبل گفتم، اين شبيخون فرهنگى كه انسان در بخشهاى مختلف علائم آن را مشاهده میكرد امروز هم انسان آن را در بخشهاى مختلفى مىبیند.» و احتمالا فعالیتهای انتخاباتی رقبای احمدی نژاد بخشی از این تهاجم فرهنگی بوده است که او در این سخنرانی به آن اشاره دارد. خامنه ای دقیقا برای مهار این تهاجم باید نتیجه انتخابات را از خود می کرد و گرنه تمام برنامه ریزی هایش به هم می خورد. این برنامه ریزی ها برای تغییرات اجتماعی وسیع طراحی شده است.
طرح تحول ولایی
علیرضا افشار معاون وزیر کشور که فرمانده سابق بسیج بوده است سه ماه بعد از سخنان رهبر به رونمایی طرحی برای تحول اجتماعی می پردازد و میگوید برای این کار مطالعات گسترده ای انجام شده است: «در اسفندماه 87 پس از این مطالعات، تمام آسیبها شناسایی شده در هفت محور دستهبندی شد و براساس آن، اجرای طرح تحول اجتماعی در راستای کاهش این آسیبها از سال 88 آغاز شده است.»
معنای «آسیب ها» روشن است: جایی که «تهاجم فرهنگی» آن را مورد حمله قرار داده است. برای اینکه گفتار رهبر و منویات او روشن تر شود سخنان صفار هرندی شاهد خوبی است: «پس از اینکه دشمن متوجه شد که با جنگ سخت، دامنه نفوذ انقلاب اسلامی در جهان گسترش پیدا کرده، به اشتباه خود پی برد و پس از پایان جنگ تحمیلی، اقدامات خود را از طریق جنگ نرم و تهاجم فرهنگی به ایران آغاز کرد. طی این سال ها که همزمان با سال های آغازین دولت سازندگی بود، با موج گسترده ای از بازگشت نویسندگان، شاعران، فیلمسازان، هنرمندان موسیقی و تئاتر و همچنین مورخان به داخل کشور شروع شد که حتی با استقبال رسمی برخی از مسوولان دولتی در فرودگاه مواجه می شدند.»
هرندی فعال شدن روشنفکران و پیدایی امکان بازگشت انها را همردیف جنگ ایران و عراق می گیرد. او یقین دارد که این دست مسائل برنامه ریزی دشمنان بمثابه جانشینی برای جنگ بوده است: آنها با جنگ نتوانستند ایران را مهار کنند سعی کردند با هنر و فرهنگ مهار کنند؛ این یعنی تهاجم فرهنگی.
جنگ نرم ایرانیان با دولت شان
تهاجم فرهنگی در گفتار رهبر ایران معمولا به مفاهیمی در خارج و یا از خارج آمده و بیگانه ارجاع می داده است. چنانکه نمودار مهم تهاجم فرهنگی زمانی ماهواره دانسته می شد. اما اکنون می بینیم که وزیر فرهنگ «دولت آخرالزمانی» رهبر مسئله را طور دیگری بیان می کند. او تهاجم را نه به بیگانگان بلکه به ایرانیان نسبت می دهد: «وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی جنگ نرم دشمنان را شریک شدن گروهی از عناصر ضد انقلاب با مسئولان حکومتی دانست.»
بنابرین اکنون مدل تهاجم فرهنگی داخلی شده است یا پوشش گفتمانی آن به کناری زده شده و حقیقت خود را آشکار کرده است: گروههایی از ضد انقلاب شامل هنرمندان و نویسندگان و اهالی فرهنگ ایران دست در دست مقامات حکومت اسلامی ایران تهاجم فرهنگی کرده اند! به کی و کجا؟
«طی سال های دهه دوم انقلاب با غفلت مسوولان یا برداشت غلط آنها، عناصر نفوذی دشمن در ارکان حکومت لانه کردند. پس از این سال ها بود که مسخره کردن ارزشهای بسیجی و انقلابی در فیلمها آغاز شد و مطبوعات جولانگاه عناصر ضد انقلاب شد و حتی مدتی بعد نیز حوزه اختیارات رهبری را نشانه گرفتند.»
محل نزاع اصلی روشن است: حوزه اختیارات رهبری. این نزاعی است که امروز کاملا روشن شده است اما در بیست ساله گذشته تنها برای اطلاعاتی ها و امنیتی های بیت رهبری و خواص «صاحب بصیرت» روشن بوده است.
زمان ظهور ایده های ولایی
یکبار مسئله قتل های روشنفکران و اهل قلم و هنر و فرهنگ ایران را مرور کنیم. این قتل ها سرشتی کاملا متمایز از سرشت قتل های سیاسی و ترور چهره های مخالف در دوره خمینی دارد. هر دو نفرت انگیز است. اما مسئله این است که برای خمینی قتل و ترور در حد سلمان رشدی و شاپور بختیار یا اعدام ژنرالهای شاه مطرح بود و یا زندانیانی که گروه شان به طور مسلحانه با حکومت به مخالفت برخاسته بود. به یک معنا کاملا سیاسی بود. اما برای خامنه ای قتل و ترور و حذف معنایی محیلانه و مخفیانه و رازآمیز دارد. حاصل برنامه ای مخفی است که قرار بوده در زمان خود علنی شود. دولت احمدی نژاد «زمان ظهور» آن برنامه است. این برنامه فقط سیاسی نیست. وسیعا اجتماعی است. تغییر ترکیب زندانیان در آغاز انقلاب و در این روزها بخوبی تمایز دو برنامه سرکوب و مهندسی اجتماعی را نشان می دهد.
صفار هرندی زبان بیت رهبری و مجموعه خواص او می شود تا بروشنی بگوید که بحران انتخابات 88 به این دلیل فتنه بوده که نتیجه سالها تهاجم فرهنگی و جنگ نرم بوده است: «برخی ها فکر می کنند که جنگ نرم یعنی فتنه 88، در صورتی که فتنه سال گذشته نتیجه درو کردن محصولی بود که عناصر نفوذی دشمنان در داخل کشور، سالها پیش از آن در ذهن و دل عده ای کاشته بودند.»
او می خواهد بگوید تهاجم واقعی تصرف دل و ذهن مردم است. او تلویحا می پذیرد که این دل و ذهن با او و منویات رهبر نبوده و نیست. یعنی تمام آن قتل درمانی ها (با کشتن «سربازان و افسران تهاجم فرهنگی») صحنه را تغییر نداده است و آن دشمن درونی هنوز و تا همین سال پیش بر اذهان و بر دلها حکمروایی داشته است.
او حالا نگران است که آن دشمن «بیکار ننشسته و برنامه های آینده آن رسوخ در میان اساتید دانشگاه و حتی حوزه علمیه است». به زبان دیگر او نگران است که حتی حوزه علمیه هم به صف «دشمنان» بپیوندد.
حاکمیتی با ذهن و زبان اقلیت
زبان و بیان صفار هرندی به وضوح زبان و بیان اقلیت است. اما اقلیتی که حاکم است و مسلح به زر و زور است؛ اقلیتی که هرجا می رود دلها و ذهن ها با او نیست. اقلیتی که اکثریت را دشمن خود میبیند. ولی فکر میکند به کیمیای قدرت و تسلط بر دلها و ذهنها دست پیدا کرده است و بزودی همه چیز از آن او میشود: «منبع قدرت نرم ما تمسک به ولایت است.»
بودجه های عظیم فرهنگی برای گسترش ولایت و ولایت پذیرسازی مردم اختصاص می یابد تا شاید این قدرت نرم ولایی به قدرتی حقیقی و مستقر و جاودانه ختم شود. خود او می گوید: «بودجه یک هزار و 500میلیارد تومانی رقمی اعجاب آور است» اما اعتراف می کند که «هنوز آثار عینی آن مشهود نیست». او می خواهد «کاری کارستان» بکند. کاری که هنوز نشده است. از این سخن بیشتر بوی ناامیدی می آید.
یک مسئله مهم در روانشناسی نیروهای حاکم و وابسته به رهبری روانشناسی اقلیت است. آنها در طی سی سال گذشته مرتبا در حال ستیز با نیروهای نوگرا و غربگرا و خواهان همگرایی با جهان مدرن و امروزی بوده اند. یعنی خود را در معرض تهاجم فرهنگی اکثریت می دیده اند. دو انتخابات سال76 و سال 88 و مسائل پس ازآن بخوبی نشان داد که در این ستیز و در مقابل این تهاجم اکثریت مثل هر اقلیتی شکست خورده اند. این موضوع اقلیت بودن را مرتضی نبوی، مدیر روزنامه رسالت و عضو مجمع تشخیص مصلحت، در حدود یکسال بعد از انتخابات 88 در مصاحبه ای آشکارا تایید کرد:
«ما الان این را بهنوعی احساس میكنیم آن ثباتی كه باید در مسؤولان ما باشد و همه یك جور فكر كنند، وجود ندارد و حتی در بین نخبگان اصولگرا هم تفرقه و تشتت آرا دیده میشود و از ثبات فكری برخوردار نیستند. بعضی از دوستان نزدیكمان با صراحت میگویند ما بریدهایم و در صحنه مقابله، شما اینها را مشاهده نمیكنید. چهرههای معدودی الان در صحنه هستند و از مواضع مقام معظم رهبری دفاع میكنند.»
هادیان سیاسی برای مبارزه با خودی
دو دهه از رهبری آقای خامنه ای گذشته است و کار کارستان که حجم عظیمی سرمایه مالی و انسانی به خود اختصاص داده انجام نشده است. اما آن سعی بلیغ برای جا انداختن اندیشه و مرام و پسند اقلیت نشانهای بسیاری از خود به جا گذاشته است. این اقلیت صدها طرح افکنده تا بتواند موج اکثریت را مهار کند. یکی از آنها طرح هادیان سیاسی سپاه است.
سردار جوانی که طرح هادیان سیاسی را در سال 82 برای روز مبادا راه انداخته است در سال 88 که روز مبادا فرارسید می گوید: هادیان سیاسی نیروی اصلی مقابله با جنگ نرم هستند.
همان زمان اعلام شد که هادیان سیاسی به مدارس هم فرستاده می شوند تا نوجوانان را در برابر فتنه بیگانگان تربیت کنند.
و اکنون میدانیم که این بیگانگان نه در کشورهای دور که در خانهها و خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ ایران زندگی می کنند. مقارن همین روزها ست که آقای خامنهای هم در دیداری با بسیجیان برنامه را اعلام می کند: اولویت اصلی کشور مقابله با جنگ نرم است.
رهبر اقلیت و راه خشونت
آقای خامنه ای پس ازانتخابات بروشنی خود را به عنوان رهبر اقلیت مطرح کرد و در همان موضع ماند و خواهد ماند. او تمام امکانات کشور را بسیج کرده تا تهاجم فرهنگی اکثریتی که او را و مشی او را نمی خواهند مهار کند. او همه کار کرده است که آن اکثریت را متفرق کند و تضعیف کند و در عوض این اقلیت را به یمن سازمان یافتگی اش بر اکثریت حاکم گرداند.
اما از اعتراف مرتضی نبوی و از تاکید صفار هرندی پیدا ست که اگر ان کار کارستان حاکمیت ابد مدت بر اکثریت تا کنون انجام نشده بسیار بعید است که از امروز به بعد هم انجام شود. این همان ناامیدی است که صفار را به این فکر می اندازد که حتی «تبلیغ زودهنگام برای انتخابات بعدی ]هم[ می تواند یک جنگ داخلی» راه بیندازد. شاید در عمل نیز این ناامیدی راه خود را به سمت خشونت هر چه بیشتر، بیشتر و فراتر از خشونتهایی که تا به حال مرتکب شده است، باز کند.
Do not realize the way to utilize links building tools properly? Do not want to waste time? Worry no more because blog commenting service will be the best variant for you!
Do you realize that essays completing firms are able to manage with your essays paper completing difficulties. Furthermore, you’re welcome to get information: “how to do my essay “.
With your help only all people know a lot just about buy dissertation service! So they purchase the great essay thesis close to this topic at the buy thesis service.
Everyone in the world would read your good theme to create the high quality college essays and even psychology essay paper.
You do not have got a lot of time to waste if you are willing to construct a successful academic ground. Maybe you do not understand that the buy writing paper company can be able to support with papers completing. Moreover, experts can provide attractive prices.
A person, who gets know a thing just about custom write would appreciate your smashing topic. I do think that the do my essay service should use this for the customized research paper blogs.
Very often, university students are willing their papers to be correctly referenced. But, guys do not acknowledge how to realize it! I can give a hint! Guys have to turn to the research writing service. Experienced paper writers will definitely solve such things.
People deserve good life time and home loans or car loan will make it much better. Because freedom depends on money.
آقای زمانی عزیز، این مقاله هیچ ادعایی در باره کلیت جمهوری اسلامی ندارد و پیش بینی سقوط آن را هم نکرده است. مقاله می خواهد نشان دهد که معنای «تهاجم فرهنگی» دقیقا چیست و چه ارتباطی با حذف طبقات تحول خواه در سالهای اخیر و بخصوص پس از انتخابات دارد و تبعات آن چه خواهد بود. در واقع این یک مقاله جزئی نگر است در بازشناسی یکی از ترم های سیاسی و پرتکرار رهبر ایران و خواندن آن بمثابه یک مقاله کلان نگر خطا ست. اگر مقاله توانسته باشد نشان دهد که فضای تنش به دلیل مهار اکثریت به وجود آمده و برای همین برنامه ریزی شده است به نتیجه خود رسیده و بیش از آن هم ادعایی ندارد. آنچه در باره سبزها هم فرموده اید با متن پیوندی ندارد گرچه در جای خود می تواند قابل بحث باشد.
این مقاله، مثل اکثریت بالاتفاق تحلیل های سیاسی، از همان فرمول همیشگی سیاسی نویسان ایرانی تابعیت کرده است. 1- دلیل مشخصی پیدا می کنند که جمهوری اسلامی بد است ( در اینجا اقلیت بودنش برجسته شده است ) و با یک جمع بندی متداول حکمی مبنی بر علائم سقوط ( در اینجا به بن بست رسیدن مبارزه با تهاجم فرهنگی - غلتیدن به خشونت بیشتر) را صادر می نمایند.
تنبلی ذهنی، ساده انگاری و سیاه و سفید دیدن درد عظیمی است که رهبری نقد اجتماعی وطن عزیز را از نفس و حرارت کمابیش باز می دارد . بیش از 30 سال بر طبلِ شمارش معکوس سقوط رزیمی میزنیم که نه فط بخش بزرگی از کشور رسماً اعلام کرده است که بر علیه آن رای داده است بلکه همه جهان نیز نظاره گر مخالفت ملت ایران بوده است.
در کنار تکرار ضد بشر خواندن جمهوری اسلامی خوب است اگر به تعریف همه جانبه سبز کیست؟ چیست؟ و جه می تواند باشد بپردازیم. مردم ایران بویژه اقشار فقیرتر باید در عمل جنبش سبز را لمس کنند. مردم سبز باید نشان دهند قوانین ساده زندگی اجتماعی را ( برای مثال رانندگی اسفناکِ بی حرمت کننده و ضد اخلاقی ) را رعایت می کنند. به حق دیگران احترام می گذارتد. رشوه خوار نیستند. سخت کوش و کم مصرف هستند. به دوست، شریک، همکار، همسر و فرزند احترام می گذارند، از دروغ به شدت پرهیز می کنند و به خود اجازه نمی دهندکه از قوانین ضد زن و هرج و مرج اقتصادی، اخلاقی و مدیریتی حکومت بی لیاقت سود ببرند.
به مردم سبز طبقه متوسط که در محدوده شبکه های ماهواره ای بنجلِ و فرهنگ منحط حکومتی به ناچار به سراغ اولی می روند خوب است خاطر نشان کنیم که هویتِ اخلاقی، رفتاری و فرهنگی شهرنشینی در عمل به چه شکلی می تواند باشد.
مردم ایران به قابلیت های بالای از ذهن انتقادی در زمینه سیاسی رسیده اند ولی متاسفانه با سرچشمه های بهتر رفتارهای اجتماعی و فرهنگی ناآشنا هستند