مسئله نسبت جمهوری اسلامی با حقوق بشر و نگاه مسئولان آن به این موضوع از محلهای منازعه بین گروههای سیاسی بوده است. اکبر گنجی در بخش چهارم یادداشتهایش به مرور دیدگاههای آیتالله در زمینه حقوق بشر پرداخته است. تاکیدها در متن از نویسنده است.
آیت الله خمینی در حکم نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان، او را مأمور کرده بود تا با «انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت دربارهٔ تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس موسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی جدید را بدهد». در گام اول رفراندوم میان شقوق مختلف را به رفراندوم آری و نه به «جمهوری اسلامی» تبدیل کرد. در گام دوم، «مجلس موسسان» به «مجلس خبرگان» تبدیل کرد.
در فرایند نقض حقوق بشر، آیت الله خمینی از هر حربهای استفاده میکرد. این سخن او که «میزان رأی ملت است» - برخلاف آنچه طی سالهای اخیر اصلاح طلبان و رهبران جنبش سبز از آن برای اهمیت نقش مردم در نظام سیاسی استفاده کرده و میکنند- ترفندی بود که به سود «اسلام فقاهتی» و نظامی «فقیه سالار» برساخته شد، نه روشی برای دموکراتیزه کردن نظام سیاسی که او بدان باور نداشت.
مخالفان میگفتند، باید مطابق وعدهای که در حکم نخست وزیری مهدی بازرگان آمده است، مجلس موسسان با حضور نمایندگان همهٔ اقشار ملت برگزار شود. آیت الله خمینی که بهایی برای حکم خود قائل نبود، «مجلس موسسان» را غربی و غربزدگی خواند و در پاسخ آنها گفت، اگر هفتاد-هشتاد نفر از اسلامشناسان در سراسر کشور از طرف مردم انتخاب شوند تا به نمایندگی از سوی آنها قانون اساسی را به تصویب برسانند، این اقدام مشروع است، برای اینکه «میزان رأی ملت است». بدین ترتیب، دیگران (متفاوتها) حذف میشدند، اما همان تعداد اندک اسلامشناسان (یعنی فقیهان)، مولود ملت بودند، و کارشان دموکراتیک و مشروع بود. تعداد نمایندگان هیچ نقشی در این فرایند بازی نمیکرد:
«مجلس مؤسسان اگر اعتبار دارد براى این است که مجلس مبعوث از ملت است. خود ملت حق ندارد رأى بدهد، لکن وکیل ملت حق دارد؟! این چه غلطى است! خود من حق ندارم تصرف بکنم در مالم، وکیل من حق دارد؟! خود شما حق ندارید رأى بدهید، وکیل شما حق دارد؟! وکلا براى این حق دارند که وکیل شما هستند، و الّا چه حقى دارند؟ یک نفر چه حقى دارد براى ۳۵ میلیون جمعیت رأى بدهد؟ پنجاه نفر- ششصد نفر چه حقى دارد براى یک ملت ۵۳ میلیونى رأى بدهد؟ این حق براى این است که شما مى خواهید رأى بدهید. رأى شماست.» میزان؛ رأى ملت است «. ملت یکوقت خودش رأى مى دهد. یکوقت یک عدهاى را تعیین مى کند که آنها رأى بدهند: آن در مرتبه دوم صحیح است. و الّا مرتبهٔ اول، حق مال خود ملت است. شما خون دادید، حقوقدانان براى شما تکلیف معین کنند؟! خودتان باید تکلیف معین کنید... ما حتماً باید تابع طرحهاى غربى باشیم؟ اسلام را کار نداریم؟! غرب هر چه بگوید تابع آن هستیم؟! غرب تا حالا همین بساط بود که بود. ما تا حالا مبتلاى به غرب بودیم... طرحهاى ما غربى بود؛ گرفتاریهاى ما از غرب بود. باز همان گرفتاریها پیش بیاید؟ قانون اساسى را هم آنها بنویسند؟! آنها رأى بدهند؟ غربزدهها رأى بدهند؟ میزان شما هستید. آن کسى هم که اینها خودشان قبول دارند- و لو دروغ مى گویند بعضىشان- دکتر مصدق هم وقتى که مطلبى پیش آمد، آمد بالا ایستاد و گفت من با خود مردم صحبت مى کنم؛ به وکلا کار ندارم؛ وکلا صداى مردمند؛ من با خودشان صحبت مى کنم. ما از خودتان رأى مى خواهیم. ما اگر چنانچه هیچ هم وکیل نگیریم، شما هستید میزان. ما براى خاطر اینکه این نق نقها کم بشود، گفتیم یک مجلسى هم درست بشود. شما اسمش را» مجلس مؤسسان «بگذارید، اگر خیلى دلتان مى خواهد غربى باشید. اگر خیلى دلتان مى خواهد که مردم را به خودتان متوجه کنید، اسمش را بگذارید» مجلس مؤسسان «... ما براى اینکه شماها خیلى دم از» روشنفکرى «مى زنید! یک قدرى هم با شما مسالمت بکنیم. با اینکه هر چه مسالمت کنیم، شما بدتر خواهید کرد»
«میزان رأی ملت است» ترفندی بود علیه حق تعیین سرنوشت مردم. از نظر آیت الله خمینی، «فقیه سالاری» لازمهٔ منطقی «میزان رأی ملت است» بود. آخر چگونه «میزان رأی ملت است» وقتی از آن برای ساقط کردن رأی مردم و سلطهٔ فقیهان استفاده میشود؟
افراد مجاز به کاندیداتوری برای خبرگان قانون اساسی
آیت الله خمینی میگفت نیازی به حضور حقوق دانهای مدرن در مجلس خبرگان قانون اساسی وجود ندارد. برای اینکه این مجلس برای تهیهٔ «قانون اساسی جمهوری اسلامی» تشکیل میشود و نمایندگان آن باید اسلامشناس (فقها، روحانیت و دیگر اسلامشناسان) باشند. اگر قرار بود قانون اساسی نظام جمهوری (جمهوری فرانسوی) تهیه شود، در آن صورت باید حقوق دانهای مدرن گرد میآمدند و چنان متنی را بر میساختند. تمام حملهاش معطوف به جمهوریهای غربی (جمهوری فرانسوی) بود. برای زدن حقوق دانها از هر حربهای استفاده میکرد. میگفت زمامداران پیشین رفقای جنایتکار همین حقوق دانها بودند که اسلام آنها را به درک فرستاد. در ۲۵/۳/ ۱۳۵۸ طی سخنانی گفت:
«ما که مى خواهیم جمهورى اسلامى تحقق پیدا بکند و قانون اساسى جمهورى اسلامى مى خواهیم تدوین کنیم، ما باید دنبال آنهایى [باشیم] که حقوقدان غربى هستند؟! - اگر باشند- روشنفکرانى که از اسلام بى اطلاع هستند و نمى دانند اسلام چیست، هر وقت ما خواستیم قانون اساسى جمهورى یا جمهورى دمکراتیک را تدوین کنیم، شما آقایانى که حقوقدان هستید، شما آقایان روشنفکر غربى، صلاحیت دارید که نظر بدهید. لکن ما هر وقت خواستیم قانون اسلامى بنویسیم، خواستیم مسائل اسلام را طرح بکنیم، شما صلاحیت ندارید. شما از اسلام اطلاعى ندارید. شما اسلام را مى گویید براى این زمان نیست! براى اینکه اسلام را نمى دانید؛ براى اینکه اعتقاد ندارید که آنکه قانون اسلام را آورده است خداست. خداست که محیط بر همه چیزهاست؛ بر همهٔ اعصار است. قرآن است که کتاب همهٔ اعصار است. دستورات رسول اللَّه است که براى همهٔ اعصار است. شما اطلاعى نه از قرآن دارید، و نه از سنت دارید، و نه از اسلام. و ما به شما اجازه نمى دهیم که دخالت در معقولات کنید... اسلام دوستان شما را از ایران بیرون کرد. اسلام، جنایتکارها [را] که رفقاى بعض از شما بودند به درک فرستاد! شما وحشت دارید از اسلام و حق دارید وحشت داشته باشید. ولى ملت اسلام، ملت ایران، نمى تواند تابع هواى نفس شما باشد؛ نمى تواند قرآن را کنار بگذارد و قانون اساسى غربى را قبول کند؛ به شما اجازه نمى دهد که در امرى که بى اطلاع هستید و جاهل هستید دخالت کنید. شما اطلاعاتتان در حدود مسائل غربى است. قوانین غرب را مى دانید. شما تا کنون قرآن را مطالعه نکردهاید... ما به آنها اجازه نمى دهیم که دخالت در این امور بکنند. بله، حق رأى دارند؛ رأى بدهند که اسلام نه؛ چنان که دادند... ما بعد از اینکه بررسى شد در قانون اساسى، به نظر خبرگان اسلامى رسید، به نظر روحانى اسلامى رسید، به نظر علماى متعهد رسید، به نظر نمایندگان مردم رسید، باز هم در افکار عمومى مى گذاریم.»
مغالطهٔ مهمی در سخنان آیت الله خمینی وجود دارد. بحثهای علمی- دانشگاهی نیاز به تخصص دارند. به عنوان مثال، به غیر از شیمی دانها کسی نمیتواند خود را شیمیست بنامد، به غیر از ریاضی دانها کسی نمیتواند خود را متخصص ریاضی بداند، به غیر از فیزیکدانها کسی نمیتواند خود را فیزیکدان بنامد. اما زندگی و سرنوشت آدمیان به خود آنها بستگی دارد. رد و قبول اجرای حدود و قصاص، منوط به فقیه بودن نیست. فقیهی (آیت الله خمینی) با ۳۰ سال تحقیق و فقاهت به این نتیجه میرسد که حدود اسلامی در عصر غیبت باید اجرا شوند، فقیه دیگری (آیت الله احمد خوانساری) با ۴۰ سال تحقیق و فقاهت به این نتیجه میرسد که اجرای حدود منوط به حضور معصوم است و در دوران غیبت اجرای حدود مجاز نیست. این بحثی تخصصی میان فقیهان است. اما «زندگی انسانی» و «زندگی خوب» حق افراد است و تصمیم گیرندهٔ در این قلمرو خود افرادند، نه کسی دیگر. یک فرد عادی هم میتواند مجازاتهایی چون سنگسار زناکار، قطع دست دزد، قطع معکوس دست و پای محارب و تازیانه را رد کند، بدون آنکه فقیه باشد. پذیرش و عدم پذیرش ولایت فقیه هم منوط به فقیه بودن نمیباشد. تعیین سرنوشت حق مردم است و آنان باید تصمیم بگیرند که نظام ولایت فقیه را میپذیرند یا نه؟ اگر حقوق دانها متخصص قانون اساسی نیستند، پس چه گروهی متخصص نگارش قانون اساسی هستند؟
همان گونه که توضیح دادیم، مردم میتوانند دربارهٔ مسایلی که به سرنوشت آنها مربوط میشود، تصمیم گیری کنند. درست است که همهٔ مردم آشپز نیستند، اما وقتی غذا آماده شد، مردم به عنوان مصرف کننده تشخیص میدهند که غذا شور یا ترش یا شیرین است. کیفیت غذا را غیر آشپزها هم تشخیص میدهند که چیست. کسی که شلاق میخورد، کسی که دستش قطع میشود، کسی که سنگسار میشود، کسی که از کوه به پائین پرتاب میشود، کسی که دست و پایش به طور معکوس قطع میشود؛ از هزاران فقیه بهتر میفهمد که چه خشونت غیراخلاقی ناکارآمدی در حال وقوع است.
در سخنرانی دیگری دوباره به حقوق دانها حمله کرد و آنها را بیاطلاع، نفهم، عمال غرب، عمال شاه، فاسد قلمداد کرد که در مسایلی که به آنها ربطی ندارد (نوشتن قانون اساسی)، فضولی میکنند:
«آقایان مى گویند که ملت بى اطلاع است! من مى گویم شما هم بى اطلاع هستید. اگر ملت بى اطلاع است، شما بى اطلاعتر هستید! براى اینکه در اینجا اطلاعات اسلامى مى خواهد، و بعضى از شما اصلًا اطلاع ندارید. بعضى از شما نمى داند نماز چند تاست! چرا ملت ما اطلاع ندارد؟ چرا این قدر ملت ما را ضعیف قرار مى دهید؟ چرا اهانت به ملت مى کنید؟ چه حقى دارید؟ در ملت ما همه چیز هست. اگر اسلام فقط عیب است، بله شما حق دارید. ملت ما مسْلم است؛ شما هم اسلام را قبول ندارید؛ پس ملت ما چیزى نمى داند براى اینکه اسلامى است... یک قدرى در مطالبتان تعقل کنید، نگذارید که ملت یکوقت به تنگ بیاید. رژیم سابق ملت را به تنگ آورد؛ نگذارید... آقا، امروز مملکت ما غربزده است که از زلزله زده بدتر است! امروز بعضى از اشخاص در این مملکت مى خواهند نگذارند اسلام تحقق پیدا بکند... همه دست به هم بدهید بگویید اسلام را ما مى خواهیم... لکن الآن ما زلزله زده هستیم؛ غربزده هستیم... حساب خودشان را از این چند نفرى که عمال غربند و عمال محمد رضا، جدا کنند. کانون وکلا که همهاش غربزده نیست؛ کانون وکلا تویشان پیدا مى شود؛ این غربزدهها را کنار بگذارند... غربزدهها را کنار بگذارند؛ عدهشان خیلى زیاد هم نیست، اما فضولىشان زیاد است؛ عده زیاد نیست، ادعایشان زیاد است... بروند به اروپا باز سر عیاشىاى که مى کردند! حالا آمدهاند. آن کانون وکلا، آنهایى که بر ضد اسلامند کنار بگذارند. همه که نیستند... آنهایى که فضولى مى کنند، آنها را کنار بگذارند؛ از کانون بیرون کنند... این اشخاصى که حالا افتادهاند توى دانشگاهها و دارند فساد مى کنند، خودتان بیرونشان کنید. نیایید شکایت کنید که در دانشگاه یک کسى آمده و دارد حرف مى زند. خوب، برو مقابلش بایست... قشرهاى روشنفکر، دشمنهاى اسلام را بیرون کنند از مراکز خودشان. کانون وکلا، وکلاى دشمن با اسلام را، یا نفهم را، کنار بگذارند.»
«میزان رأی ملت است»، برای حذف دگراندیشان و برساختن قانون اساسی یی بود که سلطهٔ فقها را تثبیت کند. ویتگنشتاین گفته است معنای واژگان چیزی جز کاربرد آن نیست. آیت الله خمینی هم که میخواست دیگران را به مجلس بررسی قانون اساسی راه ندهد، «میزان رأی ملت است» را علم کرد، تا آنان را حذف کند. استدلال سادهای داشت. مردم به جمهوری اسلامی رأی دادهاند، قانون اساسی جمهوری اسلامی را هم باید فقیهان بنویسند، همین. اگر قانون اساسی را فقها بنویسند، «فقیه سالاری» تضمین خواهد شد. از این رو، دو روز بعد، در ۲۷/۳/ ۵۸ در جمع وعاظ تهران گفت:
«ما مى خواهیم یک مملکت اسلامى درست کنیم، ما نمى خواهیم یک مملکت غربى درست کنیم. ما حقوقدان غربى لازم نداریم. اصلًا صلاحیت ندارد آن کسى که حقوق به معناى حقوقدانى غربى و غربزدگى دارد، او صلاحیت ندارد که در قانون اساسى ما دخالت بکند؛ و ما قانون اساسى مسکو را که نمى خواهیم درست بکنیم؛ و یا قانون اساسى امریکا را. ما مى خواهیم قانون اساسىِ اسلام را درست کنیم. اسلامشناس باید در اینجا دخالت داشته باشد. اسلام شناس روحانیون هستند، و بعضى از اشخاصى که در روحانیت داخل هستند، و لو از صنف دیگر، لکن اطلاعات اسلامى- سیاسى دارند. و ما همینها را مى خواهیم تعیین کنیم.»
پس سخن بر سر تهیهٔ قانون اساسی «جمهوری مانند جمهوری فرانسه» نبود، که حقوق دانها متخصص آن بودند و باید آن را تهیه میکردند. سخن بر سر تهیه قانون اساسی اسلام بود که فقیهان متخصص آن بودند و باید آن را تهیه میکردند. همچنان «میزان رأی ملت است»، اما ملت اسلام را میخواست و اسلام هم یعنی فقیه سالاری. در ۳۰/۳/ ۵۸ به طلاب حوزهٔ علمیهٔ مشهد گفت:
«قانون اسلام را اسلامشناس باید نظر بدهد. قانون اساسى جمهورى اسلام یعنى قانون اساسى اسلام. حق این مطلب با شماست؛ با علماى اعلام است؛ با مراجع عظام است؛ با همه روشنفکران اسلامى است... ما نمى خواهیم قانون اساسى غربى، یا نمى خواهیم قانون اساسى شرقى، را بررسى کنیم. ما مى خواهیم قانون اساسى جمهورى اسلامى را بررسى کنیم... کسى که اسلام را مى داند چه است، کسى که مصالح اسلام را مى داند چه است، کسى که علاقه به اسلام دارد، کسى که علاقه به قرآن مجید دارد، کسى که علاقه به کشور اسلامى دارد، یک همچو اشخاصى را تعیین کنند.»
باز هم تکرار میکنیم، هیچ اتفاقی نیفتاده بود که مانعی در راه تحقق شعارها و وعدههای پاریس باشد، اساساً آیت الله خمینی از ابتداء خیال نداشت جمهوریی مانند «جمهوری فرانسه» تأسیس کند. آن شعارها متعلق به قبل از به دست گیری قدرت بود. او از همان روز ورود به ایران و در دست گرفتن قدرت، بسیار هوشیارانه پروژهٔ فقیه سالاری را دنبال کرد. شواهد و قرائنی که تاکنون ذکرشان رفت، موید این مدعاست. سخنرانیهای همه روزهٔ او را تعقیب کنید، همه چیز روشن میشود. در همان ابتداء گفت که ما قانون اساسی اروپایی (فرانسوی و...) نمیخواهیم، نفهمها به د نبال نظامهای اروپایی هستند. اما اسلام تکلیف همه را «تا ابد» روشن کرده است. آیت الله خمینی در دیدار با روحانیون و استادان دانشگاه اصفهان در ۲۴/۴/۵۸ خطاب به آنها گفت:
«چه اشخاصى باید انتخاب بشوند، اشخاص مطلع از اسلام. ما اسلام را مى خواهیم درست کنیم. ما نمى خواهیم یک مطلب اروپایى درست کنیم تا برویم سراغ کارشناسهاى اروپا. نمى خواهیم یک مسئلهٔ حقوقى اروپایى و غربى درست کنیم تا برویم سراغ حقوقدان اروپایى فهم. ما مى خواهیم یک مسائل اسلامى. همهٔ این ملت فریاد زدند که ما جمهورى اسلامى مى خواهیم، این فریاد ملت بود... اینها اهل این نیستند که اسلام را بدانند چى هست، تا اینکه قوانین را وقتى نگاه بکنند ببینند به اسلام مربوط هست یا نه... اسلامى است که خدا قوانینش را وحى فرموده، و بهتر مى داند که براى اینها تا ابد چى لازم است. خیال نشود که اسلام سابقاً مى شده است پیاده بشود، حالا نه، دیگر نمى شود یا بعضىاش نمى شود. اینها انحراف است یا بى توجهى است، نفهمى است... مردم حالا متحول شدهاند به همان اشخاصى که در صدر اسلام، سى هزارتاشان یک روم و یک ایران را به هم کوبید و فتح کرد.»
حقوق دانها متخصص حقوق غربی (مکتبهای انحرافی) هستند، نه اسلام. این غربزدهها اگر وارد مجلس خبرگان قانون اساسی شوند، همهٔ مردم ایران را به درد انحراف مبتلا میسازند. در سخنرانی دیگری میگوید:
«اینها چنانچه وارد بشوند در یک مجلسى که به اصطلاح مجلس خبرگان است اینها هیچ خُبْرَویّت از اسلام که ندارند. اینها یک خُبْرَویّتى دارند؛ یا مکتبهاى انحرافى دارند، یا غربزده هستند؟! اینها مى خواهند باز همین مسائل را در قانون اساسى ما انحرافى درست بکنند و تا آخر ما را مبتلا کنند.»
«میزان رأی ملت است»، سوء تفاهمی بیش نیست. آنها که در چند ماه ابتدای انقلاب این شعار را شنیدند، میدانستند که این شعار در چه معنایی به کار میرود؟ علیه ملت بود، نه به سود آنها. اما گروهی اینک با تحریف تاریخ، میخواهند آیت الله خمینی را مدافع دموکراسی نشان دهند. این رویکردی ایدئولوژیک به تاریخ است. علاقهٔ به آیت الله خمینی یا استفادهٔ از او علیه آقای خامنهای یک حرف است، و طرح این مدعا که آیت الله خمینی مدافع دموکراسی بود حرفی دیگر. اولی قابل فهم است، اگر چه شاید قابل قبول نباشد. اما دومی نه قابل فهم است و نه قابل قبول.
پانوشتها
* اکبر هاشمی رفسنجانی دربارهٔ انتخاب مجلس خبرگان به جای مجلس موسسان گفته است:
«گروهی از جمله آیت الله خامنهای، آیت الله بهشتی، من و چند نفر دیگر، معتقد بودیم که پیش نویس قانون اساسی مصوب شورای انقلاب و دولت موقت، بهتر است مستقیماً به همه پرسی گذاشته شود تا به این وسیله در عبور کشور از دورهٔ انتقال و رسیدن به دورهٔ ثبات، تسریع لازم به عمل آید؛ اما گروه دیگر که آقایان آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و چند نفر دیگر جزو آنها بودند، این نظر را نمیپسندیدند و میگفتند که بهتر است طبق وعدهٔ داده شده به مردم، مجلسی برای تدوین نهایی قانون اساسی تشکیل شود... امام آن زمان در قم بودند؛ بنابراین به اتفاق اعضای شورای انقلاب و دولت، همگی به قم رفتیم و در جلسهای طولانی که با حضور ایشان [در تاریخ اول خرداد ۱۳۵۸]، تشکیل شد، صحبتها و نظرهایمان را مطرح کردیم. امام، ابتدا نظر گروه ما را- به ویژه وقتی اشکالات ناشی از تعداد زیاد اعضای مجلس موسسان و طولانی شدن مباحث این مجلس، به خاطر تفاوت نظرات و افکار اعضای این مجلس را مطرح کردیم- بیشتر پسندیدند، اما پس از آنکه پیشنهاد آیت الله طالقانی برای تشکیل مجلسی محدودتر و کوچکتر برای بررسی و تدوین نهایی قانون اساسی مطرح شد و مورد بحث قرار گرفت، امام این پیشنهاد را پذیرفتند و بر برگزاری انتخابات و تشکیل چنین مجلسی که متکی بر آرای عمومی باشد، تأکید کردند... گویا مرحوم آیت الله طالقانی نام» مجلس خبرگان «را مطرح کردند و مخالفتی با آن نشد» (انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سالهای ۵۷ و ۵۸ هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، صص ۲۹۵- ۲۹۴).
عزت الله سحابی هم همین داستان را تأیید کرده است. وی گفته است:
«آقای هاشمی رفسنجانی به پدر من گفت: آقای دکتر، این قدر روی مجلس موسسان تأکید نکنید. بر حسب تجربهای که در یکسال اخیر به دست آوردهایم، مطمئن هستم اگر مجلس موسسان تشکیل شود، حدود هفتاد، هشتاد درصد آن روحانی خواهند بود و مجلسی با این ترکیب یک قانون اساسی ارتجاعی به شما تحویل میدهد. طوری که شما از پشیمانی انگشت خود را گاز خواهید گرفت. این حرف را آقای هاشمی خطاب به پدر بنده گفتند و ادامه دادند اگر این طور نشود، ما میتواینم خیلی زود این قضیه را جمع کنیم... آقای طالقانی پیشنهاد کردند به جای مجلس موسسان پانصد نفری، یک مجلس موسسان از صاحبنظران و خبرگان به طور مختصر تشکیل دهیم.... امام و دیگران این پیشنهاد را پذیرفتند و تصویب شد و مجلس خبرگان تشکیل شد. در واقع همان حرفی که هاشمی زده بود تحقق پیدا کرد و هفتاد هشتاد درصد این مجلس روحانی شدند» (اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، صص۴۶- ۴۵).