پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹ - ۰۳:۴۲ | کد خبر: 59349
مسئله نسبت جمهوری اسلامی با حقوق بشر و نگاه مسئولان آن به این موضوع از محلهای منازعه بین گروههای سیاسی بوده است. اکبر گنجی در بخش پنجم یادداشتهایش به مرور دیدگاههای آیتالله در زمینه جایگزینی «عرب زدگی» بر «غربزدگی» پرداخته است. تاکیدها در متن از نویسنده است.
فقاهتی کردن قانون اساسی
بدین ترتیب او مجلسی درست کرد که فقها و روحانیون و طرفداران اوامرش اکثریت کامل را در اختیار داشتند. چند نفر انگشت شمار هم به آن مجلس راه یافته بودند که چنانکه باید و شاید به اسلام فقاهتی دلبستگی نداشتند. آیت الله خمینی در اولین دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی در ۲۶/۵/ ۱۳۵۸، از کلام «میزان رأی ملت است»، تفاهم زدایی کرد. میگفت مردم اسلام (اسلام فقاهتی) را میخواهند. اگر «میزان رأی ملت است»، که هست، پس شما به زیانها و فجایعی که «اسلام فقاهتی» خواهد آفرید کاری نداشته باشید، مردم شما را وکیل کردهاند که به اسلام فقاهتی رأی دهید. همین و بس. «میزان رأی ملت است» و «دموکراسی» یعنی میزان فقط و فقط احکام فقهی و فقیه سالاری است. میگفت:
«باید این قانون اساسى ما مطابق با شرع، در چهارچوب شرع. اگر یکى یکى از وکلا یا همهٔ وکلا بخواهند از این چهارچوب خارج بشود، اصلًا وکیل نیستند براى او! شما آقایان وکیل هستید که زنهاى مردم را هم طلاق بدهید؟ زن موکّلینتان [را]؟ نیستند. اگر طلاق بدهید صحیح است؟ نه. از باب اینکه شما وکیلید براى رسیدگى به قانون جمهورى اسلامى. الآن اگر چنانچه شما بخواهید، یا بعضى از شما بخواهند، که اسم جمهورى اصلًا نباشد، بحث را ببرند روى رژیم سلطنتى، شما حق دارید رسیدگى بکنید؟ شما حق رسیدگى ندارید. براى اینکه جمهورى اسلامى را شما حق رسیدگى دارید. همان طورى که براى طلاق دادن زن مردم، شما و ما، هر کس که وکیل شده است، براى طلاق دادن زن مردم وکالت ندارد؛ وکالتش محدود است. در مسائل غیر اسلامى، اگر یک مسألهٔ غیر اسلامى در اینجا بیاید، طرحش مردود است. طرح مسئلهٔ غیر اسلامى بر خلاف وکالت شماست. مثل یک مباحثه: شما یک مسأله علمى آنجا بحث بکنید، مانع ندارد بحث بکنید، اما بر خلاف وکالت شماست؛ همان طور که طلاق دادن زن موکلینتان بر خلاف وکالت شماست. طرح کردن یک مسألهٔ غیر اسلامى هر چه باشد، هر چه مترقى باشد؛ شما نمى توانید طرح بکنید. یک دستهٔ دیگرى درست کند. ملت خودش اختیار دارد یک دسته هم درست کنند که در مسائل غیر اسلامى بحث بکند، در چهارچوب مسائل اسلامى. البته مسائل ادارى و راجع به ادارهٔ امور، راجع به اینها، اینها مسائل دیگر هست. اما مطالبى که مربوط به اسلام است اگر یکى بخواهد طرح بکند بر خلاف او، بر خلاف مسیر ملت است؛ و علاوهٔ بر [آن،] خلاف حدود وکالتش است. حد وکالت بیشتر از این نیست. اگر رأى هم بدهد، رأیش اگر خداى نخواسته همهٔ آقایان هم رأى بدهند به یک [مسئله ی] غیر اسلامى، بر خلاف وکالتشان است. مردم وکیلشان نکردهاند براى [آن]. وقتى بر خلاف وکالت شد، مثل طلاق دادن زن آنها مى ماند... شما این مجلس را مى خواهید بروید و مطابق آن طورى که ملت شما را وکیل کرده است و مطابق آنکه اسلام شما را موظف کرده است به آن طور عمل بکنید و همین طور هم عمل خواهید کرد... دمکراسى این است که آراء اکثریت، و آن هم این طور اکثریت، معتبر است؛ اکثریت هر چه گفتند آراى ایشان معتبر است و لو به خلاف، به ضرر خودشان باشد. شما ولىّ آنها نیستید که بگویید که این به ضرر شماست ما نمى خواهیم بکنیم. شما وکیل آنها هستید؛ ولىّ آنها نیستید. بر طبق آن طورى که خود ملت مسیرش هست... ملت رأى داده؛ رأیى که داده متَّبع است. در همه دنیا رأى اکثریت، آن هم یک همچو اکثریتى، آن هم یک فریاد چند ماهه و چند ساله ملت... ما اسلام را مترقیترین مکتبها مى دانیم. و هر کس، هر مکتبى، هر چه مى خواهد بگوید، بگوید. ما اسلام را مکتب مترقى مى دانیم و شما فرض کنید که مکتب مترقى نیست، ما این را مى خواهیم. ما این را مى خواهیم. «مترقى» اسمش را مى گذارید، بگذارید؛«غیر مترقى» هم اسمش را مى گذارید، بگذارید. ما را وحشى هم بدانید، بدانید! ما این را مى خواهیم. ملت ما هم این را مى خواهند.»
آیت الله خمینی «فقیه سالاری» را جایگزین «میان پردهٔ پاریس» کرده بود. «جمهوری اسلامی» برساخته شدهٔ در پاریس، «جمهوریای مشابه جمهوری فرانسه» بود که حقوق بشر و برابری و کلیهٔ آزادیها را پاس میداشت. از کجا معلوم که مردم به چنان جمهوریای رأی نداده باشند؟ در کدام یک از سخنرانیها و مصاحبههای پاریس آیت الله خمینی گفته بود جمهوری اسلامی یعنی سنگسار و اعدام و قطع دست و تازیانه و و زندان و سرکوب و فقیه سالاری؟ در واقع، «میزان رأی ملت است»، نه تنها نمایندگان خبرگان قانون اساسی را از حق تصویب قوانین دموکراتیک و حقوق بشری محروم میساخت، بلکه «میزان رأی من است» را هم جایگزین «میزان رأی ملت است» میکرد. یعنی شما باید آن چیزی را به تصویب برسانید که من میگویم. آیت الله منتظری و دیگر فقهای حاضر در مجلس خبرگان خیال او را راحت میساختند.
آیت الله منتظری قبل از تشکیل مجلس خبرگان پیش نویس قانون اساسی را نقد و مهمترین اشکال آن را فقدان اصل ولایت فقیه به شمار آورد.
آیت الله خمینی در ۲۹ مرداد ۵۸ طی پیامی به مجلس خبرگان قانون اساسی، این محدویتها را باز هم گسترش داد و بر اختیارات فقهای عضو مجلس خبرگان افزود. اگر او به مردم سالاری باور داشت، چگونه میتوانست حکم صادر کند که فقیهان عضو خبرگان بیش از اعضای غیر فقیه اختیار قانون گذاری دارند و قانون گذاری در برخی حوزهها منحصراً حق فقیهان است؟ مینویسد:
«دو- قانون اساسى و سایر قوانین در این جمهورى باید صد در صد بر اساس اسلام باشد. و اگر یک ماده هم بر خلاف احکام اسلام باشد، تخلف از جمهورى و آرا اکثریت قریب به اتفاق ملت است. بر این اساس، هر رأیى یا طرحى که از طرف یک یا چند نماینده به مجلس داده شود که مخالف اسلام باشد، مردود و مخالف مسیر ملت و جمهورى اسلامى است. و اصولًا نمایندگانى که بر این اساس انتخاب شده باشند وکالت آنان محدود به حدود جمهورى اسلامى است؛ و اظهار نظر و رسیدگى به پیشنهادهاى مخالف اسلام یا مخالف نظام جمهورى خروج از حدود وکالت آنهاست. سه- تشخیص مخالفت و موافقت با احکام اسلام منحصراً در صلاحیت فقهاى عظام است که الحمد للَّه گروهى از آنان در مجلس وجود دارند. و چون این یک امر تخصصى است، دخالت وکلاى محترم دیگر در این اجتهاد و تشخیص احکام شرعى از کتاب و سنت دخالت در تخصص دیگران بدون داشتن صلاحیت و تخصص لازم است. البته در میان نمایندگان، افراد فاضل و لایقى هستند که در رشتههاى حقوقى و ادارى و سیاسى تخصص دارند و صاحبنظرند که از تخصصشان در همین جهات قوانین استفاده مى شود؛ و در صورت اختلاف متخصصان، نظر اکثریت متخصصان معتبر است. چهار- من با کمال تأکید توصیه مى کنم که اگر بعضى از وکلاى مجلس تمایل به مکاتب غرب یا شرق داشته یا تحت تأثیر افکار انحرافى باشند، تمایل خودشان را در قانون اساسى جمهورى اسلامى دخالت ندهند و مسیر انحرافى خود را از این قانون جدا کنند... از گفتهها و نوشتههاى بعضى از جناحها به دست مى آید افرادى که صلاحیت تشخیص احکام و معارف اسلامى را ندارند، تحت تأثیر مکتبهاى انحرافى، آیات قرآن کریم و متون احادیث را به میل خود تفسیر کرده و با آن مکتبها تطبیق مى نمایند و توجه ندارند که مدارک فقه اسلامى بر اساسى مبتنى است که محتاج به درس و بحث و تحقیق طولانى است و با آن استدلالهاى مضحک و سطحى، و بدون توجه به ادلهٔ معارض و بررسى همه جانبهٔ معارف بلندپایه و عمیق اسلامى را نمى توان به دست آورد و من انتظار دارم محیط مجلس خبرگان از چنین رویهاى به دور باشد. پنج- علماى اسلام حاضر در مجلس اگر مادهاى از پیش نویس قانون اساسى و یا پیشنهادهاى وارده را مخالف با اسلام دیدند، لازم است با صراحت اعلام دارند و از جنجال روزنامهها و نویسندگان غربزده نهراسند، که اینان خود را شکست خورده مى بینند و از مناقشات و خردهگیریها دست بردار نیستند.»
نظر او در این دوران این است: «میزان رأی ملت است»، ملت اسلام را میخواهد، اسلام همان است که فقها میگویند، نه چیزی دیگر. در ۶/۳/ ۱۳۶۰ در دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان خطاب به آنها گفت:
«از زمان حضرت صادق که فقه اسلام و شیعه تدوین شد، همین روحانیین بودند که دست به دست دادند، و در غیبت کبرى هم همین روحانیین بودند که احکام اسلام را دست به دست دسته بندى کردند. اینها را، دست به دست، نسل به نسل، منتقل کردهاند تا به ما رسید... اگر این طایفه را کنار بگذارند، بعد از پنجاه سال رسم و اسمى از اسلام نخواهد بود.»
در ۲۹ مهر ۱۳۶۰ خطاب به شورای مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفته است: «اسلام همان است که از صدر اسلام تا کنون فقها آن را حس [حفظ؟] کردهاند. در بعضى موارد، قدرت داشتهاند و پیاده کردهاند و در بیشتر موارد، دست نخورده در قرآن و اخبار و کتابهاى فقه موجود است. باید توجه کنید تا کسانى ظاهر الصلاح، اسلامشناس نشوند و یکمرتبه متوجه شوید از راه راست منحرف شدهاید؛ یعنى، سعى کنید اسلامتان از روحانیت جدا نشود و با آنان که اسلامشان با روحانیت مخالف است، مخالفت کنید... ما چیزى جز پیاده شدن احکام اسلام در جهان نمى خواهیم.»
گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان غرب ستیزی بود. این گفتمان از دو آبشخور متفاوت تغذیه میکرد. اولی، مارکسیسم بلشویکی و نظریهٔ امپریالیسم لنین؛ دومی، کاریکاتوری از نظریههای مارتین هایدگر دربارهٔ غرب. آیت الله خمینی از این گفتمان و فضای ضد غربی ابتدای انقلاب، به نحو احسن برای جا انداختن «اسلام فقاهتی» و «فقیه سالاری» استفاده کرد. هر چه را که میخواست بزند، به غرب وصل میکرد. «حقوق بشر» و «آزادی» را هم غربی قلمداد میکرد. غرب هم به گمان او چیزی جز آدمکشی، آدمخواری و وحشیگری نبود.
او در ۲۱ خرداد ۵۸ گفت: «الآن هم یک دسته غربزدههایى هستند که اینها الآن در فکر این هستند که این جمهورى، اسلامىاش نباشد؛ همان «جمهورى» باشد. یک جمهورى دمکراتیک باشد... هر جا رفتند صحبت آزادى در غرب بوده است، هر جا رفتند صحبت «حقوق بشر» و جمعیت حقوق بشر و طرفدار حقوق بشر در غرب بوده... تربیت غرب انسان را از انسانیت خودش خلع کرده؛ به جاى او یک حیوان آدمکش گذاشته است... غرب حیوان بار مى آورد. آن هم نه حیوان آرام، یک حیوان وحشى! آدمکش! آدمخوار! پیشرفت، پیشرفت انسانى نیست. پیشرفت حیوانى است. تربیت انسانى نیست. در غرب تربیت حیوانى است... غرب پیشرفت کرده، پیشرفت کرده در اینکه حیوان تربیت کرده! آلات قتاله درست کرده... آزادى که غرب مى خواهد یک آزادى بى بند و بار است... جمهورى دمکراتیکى که این آقایان مى خواهند همان جمهورى، طرز جمهوریهاى غرب مى خواهند... قوانین غربى ما نمى خواهیم. ما نمى خواهیم تربیت، تربیت غربى باشد.»
یکماه بعد، در ۲۸ تیر ۵۸ در جمع کارکنان صدا و سیما، «استقلال فکری» را در برابر «غرب زدگی» نهاد. «استقلال فکری» به این بود که «هیچ چیزمان» غربی نباشد. اگر چنین بود، جمهوریمان چگونه میتوانست جمهوری غربی/فرانسوی باشد؟ گفت: «نترسید از اینکه به شما بگویند کهنه پرستید ۵۰ سال به ما گفتند، بگویند، ما همینیم. مسائل را جدى بگیرید، نه مسائل را گوشتان به این باشد که از اروپا چى مى گوید؛ گوشتان به این باشد که غرب چه خبرى دارد؛ گوشتان به این باشد که مسائل در غرب چه جورى حل مى شود. ما شرقى هستیم، ما یک مسائل خودمان براى خودمان داریم، یک چیزهایى در بین خودمان باید باشد. ما باید استقلال فکرى داشته باشیم. ما باید پیوند فکریمان را از غرب جدا کنیم. اگر بخواهیم خودمان زندگى بکنیم، خودمان مستقل باشیم، پیوند به آنجا نداشته باشیم. باید استقلال فکرى پیدا بکنیم، استقلال فکرى به این است که هیچ چیزمان مربوط به آنها نباشد. همه چیزمان مستقل باشد. افکارمان مستقل باشد. رادیویمان مستقل باشد. تلویزیونمان مستقل باشد. سینمایمان مستقل. جدا بشود از آن مسائل غربى، خودمان على حده براى خودمان یک زندگى داشته باشیم. نترسید از اینکه به شما بگویند کهنهپرست.»
آیت الله خمینی از یک طرف هر اندیشهای را که نمیپسندد، مارک «غربی» بر آن میزند و مدافعانش را «غرب زده» به شمار میآورد و گمان میکند به صرف آنکه نسب جغرافیایی ایدهای را روشن سازیم، کار آن ایده را یکسره کردهایم. او به صدق و کذب مدعیات صدق و کذب بردار؛ و به کارآمدی و ناکارآمدی ایدههای عملی، کاری ندارد. اگر این رویکرد صادق باشد، اسلام هم برساختهای غیر ایرانی است. مطابق رویکرد آیت الله خمینی، میتوان از «عربی» و «عرب زدگی» سخن گفت.
آیت الله خمینی در دیدار با مردم عرب زبان خوزستان، در ۲۵/۴/ ۱۳۵۸، خطاب به آنها میگوید: «شما اولى به اسلام هستید از دیگران. شما عرب هستید، و اسلام از عرب است و پیغمبر اسلام عرب است، بنا بر این عرب نسبت به اسلام بیشتر باید توجه داشته باشد، چون اسلام از خود اوست و دیگران دنباله.»
اگر پیامبر اسلام عرب است و اسلام (خصوصاً اسلام فقاهتی که برساختهٔ اعراب پیش از پیامبر گرامی اسلام است و پیامبر احکام جاری و ساری میان آنها را امضا کرد) هم عربی است، آیا اجرای احکام اعراب ایرانیان را«عرب زده» نمیسازد و «استقلال فکری» آنها را نابود نمیسازد؟ البته روشن است که ما به تعیین نسب اندیشهها به عنوان معیار رد و قبول آنها باور نداریم و آن را معیاری بیکفایت و نادرست میدانیم. اما نقد ما معطوف به معیار آیت الله خمینی بود و هست.
او در سخنرانی مورخ ۲۳ تیر ۵۸ میگوید: «اشکال سر این است که ما آدابمان را هم از آنها [غربیان] مى خواهیم بگیریم؛ قوانینمان را هم مى خواهیم از آنها بگیریم. آن وقت هم که قانون اساسى را نوشتند، از بلژیک و بعضى جاهاى دیگر گرفتند و نوشتند. همه چیزمان را خیال مى کنیم آنها مقدماند، در صورتى که در تمدن مقدّم نیستند؛ بلکه بسیار عقب افتادهاند. آنى که جلو هستند این است که آلاتى درست کردند آدمکش! دنیا را به آتش مى زنند اینها... اگر تمدن این است، همه عالم باید از تمدن بیزار باشند... آن چیزى که انسان را متمدن مى کند، در غرب از آن خبرى نیست، اگر باشد، در شرق است.»
اگر تدوین قانون اساسی بر اساس قوانین دیگران (غربیان) نادرست است، تدوین قانون اساسی بر مبنای قوانین جاری در شبه جزیرهٔ عربستان ۱۴۰۰ سال پیش هم نادرست است. هر دو در غیر ایرانی بودن در یک سطح قرار میگیرند، با این تفاوت که یکی متعلق به ۱۴ قرن پیش است و دیگری، متعلق به دوران جدید است و طبعاً محصول قرنها اندیشه و تجربه. اگر قرار نبود «هیچ چیزمان» غربی باشد، چرا در پاریس وعده داد که یک جمهوری «مانند جمهوری فرانسه» در ایران تأسیس خواهد کرد؟ «غربزدگی» بد بود، اما «عرب زدگی» خوب. قوانین حقوق بشری غربیان بد بود، اما عرف اعراب (سنگسار، قطع دست، قصاص، تازیانه، نابرابری زن و مرد، انواع و اقسام تبعیضها و...) خوب. میگفت مگر مردم «بیعقلند» که به خاطر قانون اساسی آمریکا و اروپا جلوی توپ و تانک بروند، مردم برای اسلام (منظور برساختهٔ عرفی اعراب بود، یعنی همان احکام فقهی) جلوی توپ و تانک رفتند.
آیت الله خمینی در سوم مرداد ۵۸ خطاب به دانشجویان گفت: «ما مى خواهیم یک مملکت اسلامى درست بکنیم. یک مملکت غربى نمى خواهیم درست کنیم. مملکت اسلامى قانونش باید اسلامى باشد. باید هم آن کسانى را که تعیین مى کنید، براى خُبره بودن و براى بررسى، خبره اسلامى باشد. مثل این مى ماند که مثلًا ما بخواهیم یک کسى را معالجه کنیم، یک فقیه را چون فقیه است بیاوریم براى معالجه! باید طبیب باشد تا معالجه کند. فقیه هم هر چه فقیه باشد عقلش نمى رسد راجع به طب... اگر کلمه اسلام را ما برمى داشتیم کنار مى گذاشتیم، مردم مگر بىعقلند که بروند جلوى توپ و تانک. مردم براى اسلام مى روند... حالا بعد از اینکه رسیدیم به اینجا، ما بیاییم یک قانون امریکایى درست کنیم، یک قانون اروپایى درست کنیم، یک قانون اساسى غربى درست کنیم، خون جوانهامان را هدر بدهیم... مجلس خبرگان را که مى خواهید درست بکنید، باید افراد خبیر به احکام اسلام و اشخاصى که امین هستند و اشخاصى که تحت تأثیر مکتبهاى انحرافى نیستند و اشخاصى که دلسوز به این ملت هستند و اشخاصى که دلسوز به اسلام هستند، یک همچو اشخاصى را.»
نتیجهٔ این فرایند، اصل چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی از کار درآمد. مطابق این اصل «کلیهٔ قوانین و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، ادارای، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید براساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق با عموم همهٔ اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهدهٔ فقهای شورای نگهبان است.»
بدین ترتیب، عرف اعراب زمان پیامبر گرامی اسلام بر قانون اساسی ایران حاکم شد، عرفی که با دموکراسی و حقوق بشر تعارض بنیادین دارد. «عربزدگی» جانشین «غربزدگی» شد. برساختههای اعراب را هم به «مقدسات» تبدیل کردند.
پانوشت:
نقل قولهای آیت الله خمینی از کتاب صحیفه امام جلدهای هشتم، نهم، چهاردهم و پانزدهم آمده است.