اکبر گنجی در بخش هفتم یادداشتهایش به مرور دیدگاههای آیتالله خمینی در زمینه حقوق اقلیتها و آزادی بیان پرداخته است. تاکیدها در متن از نویسنده است.
حقوق اقلیتها
حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی و جنسی، یکی از ارکان حقوق بشر کنونی است. جوامع دموکراتیک، علاوهٔ بر رعایت حقوق اکثریت، حقوق اقلیتها را هم رعایت میکنند. به عنوان مثال، فدرالیسم یکی از راههای رعایت حقوق اقلیتهای قومی است. آیت الله خمینی با این پرسش مواجه شد که در جمهوری فقیه سالار، حقوق اقلیتها چگونه رعایت و تأمین خواهد شد؟
پاسخهای او وعدههایی است برنیامدنی. مدعای او این است که اسلام هیچگاه پیاده نشده است، اگر اسلام ناب محمدی پیاده شود، دیگر با مسألهٔ اقلیتهای قومی مواجه نخواهیم بود. اقلیتهای مذهبی با سایر افراد کشور در کلیهٔ حقوق و قوانین مشترک هستند. اسلام فرقی بین کرد، ترک، لر، ترکمن، بلوچ، عرب و فارس قائل نیست. زبان ملاک جدا کنندهٔ افراد از یکدیگر نیست. بیگانگان به دنبال به جان هم انداختن مسلمین از طریق علم کردن نزاعهای قومی هستند. مسلمانها اکثر جمعیت جهان را تشکیل میدهند و از نظر منابع طبیعی در موقعیت بسیار خوبی قرار دارند. قدرتهای جهانی میدانند که اگر اسلام تحقق پیدا کند، همهٔ آنها نابود خواهند شد. به همین دلیل عرب و عجم و ترک و بلوچ را به جان هم میاندازند و روحیات ناسیونالیستی را تحریک میکنند. برادری اسلامی هرگونه جدایی قومی- زبانی را مرتفع میسازد.
حکومتهای سلطنتی حاکم بر ایران از طریق ظلم و بیداد، تبعیض بین مرکزنشینان و مردم مستقر در استانها ایجاد کردهاند. حکومت اسلامی این تبعیضها را از بین خواهد برد. در صدر اسلام وقتی میان علی بن ابی طالب و یک ذمی یهودی اختلاف ایجاد شد، قاضی منصوب حضرت علی او را احضار کرد و علی اجازه نداد بین او و یهودی فرق قائل شود:
«اگر یک همچو حکومتى پیدا بشود، من مطمئنم که این صحبتهاى حق من و حق تو از بین خواهد رفت. براى اینکه همه یک روالاند. همه یک جور حق دارند... بدانید آن روزى که حکومت اسلامى پیدا شد، کردها هم مى گویند هر که مى خواهد بیاید. فارسها هم مى گویند هر که مى خواهد حاکم بشود. عرب هم همین را مى گوید. همه همین را مى گویند.»
اگر حکومت بین شهرها فرق نگذارد، مسئلهٔ قومی هم وجود نخواهد داشت. حاکم اسلامی مکلف است که بین شهرها فرق قائل نشود. اگر مطالبات اقوام با مصالح مملکت و استقلال کشور منافات نداشته باشد، آنها را خواهیم پذیرفت. رهبر که خوب باشد، مسائل حل و مشکلات رفع خواهد شد. فدرالیسم جوامع غربی در جوامع اسلامی که مبنایش برادری و برابری است، زمینهای نخواهد داشت.
آزادی بیان و عقیده
آزادی بیان یکی از حقوق بشر و از انواع آزادیهای مورد نیاز برای برساختن رژیم دموکراتیک است. آیت الله خمینی انتقاد از اسلام، نظام جمهوری اسلامی و آنچه خود درست تشخیص میداد را تحمل نمیکرد.
آیت الله خمینی آزادی در چارچوب اسلام را به رسمیت میشناخت و هر نوع آزادی مغایر با چارچوبهای اسلام فقاهتی را «غربی» و «غربزدگی» قلمداد میکرد. آیت الله خمینی به یک نکته باور عمیق داشت و آن این بود که «مردم/ملت ایران اسلام را میخواهند». هیچ آرمان و ایدهای (دموکراسی، جمهوری، آزادی)، هر قدر مهم، اگر مستقل از اسلام باشد، ارزشی ندارد و مردم آن را نمیخواهند. رأی چنین مردمی میزان است. به تعبیر دیگر، میزان رأی مردمی است که اسلام را میخواهند و کار را به دست متخصصان اسلام (فقیهان) میسپارند و فقیه سالاری برپا میکنند. آزادی عقیده/بیان هم در همین چارچوب معنادار است. آیا مردم آزاد هستند حکم فقهی قصاص را انکار کنند؟ پاسخ آیت الله خمینی روشن بود. وقتی جبههٔ ملی چنین کرد، آیت الله خمینی حکم ارتداد آنها را صادر کرد. در سوم آبان ۱۳۵۸ در دیدار بانوان شاغل در روزنامهٔ کیهان، خطاب به آنها گفت:
«آقایانى که اسم از «آزادى» مى آورند، چه آقایانى که داخل در مطبوعات هستند و چه قشرهاى دیگرى که فریاد از آزادى مى زنند، اینها آزادى را درست بیان نمى کنند، یا نمى دانند... در قانون اساسى زمان سابق [قانون اساسی مشروطه] هم این معنا که هر چه بر خلاف قانون اسلام باشد قانون نیست و قانون باید موافق با قوانین اسلام باشد، هست. و هر قانونى که در ایران، قانون اساسى که در ایران بخواهد قانونیت داشته باشد، نمى تواند قانونى باشد که بر خلاف گفتهٔ پیغمبر اسلام، بر خلاف گفته قرآن باشد. پس آزادى- که گفته مى شود که مطبوعات آزادند، بیان آزاد است- معنایش این نیست که مردم آزادند که هر کارى مى خواهند بکنند... اینهایى که فریاد از آزادى مى زنند، اینها غربزدهاند؛ آزادى غربى مى خواهند. اینها که دم از دمکراتیک مى زنند، اینها همان دمکراتیک غربى را مى خواهند، آزادى غربى را مى خواهند؛ یعنى بى بند و بارى. در غرب هر چه شده است، ما هم باید تَبَع آنها باشیم! اینها جزو غربزدهها هستند. روزنامهها آزادند مطالب بنویسند، مسائل بنویسند اما آزاد هستند که اهانت به- مثلًا- مقدسات مردم بکنند؟! آزادند که فحش به مردم بدهند!؟ آزادند که تهمت به مردم بزنند؟! همچو آزادى نمى تواند باشد... ملت ما این همه زحمت کشیدند و این همه خون دادند و این همه گرفتارى پیدا کردند و این همه فریاد زدند، اینها براى اسلام این کارها را کردند. اسلام را مردم مى خواهند. اگر ما اسلام نداشتیم الآن هم همان معانى سابق بود. مردم [میخواهند] یک دمکراسى غربى باشد؟ یک آزادى مثل شوروى باشد؟ یک آزادى مثل- مثلًا- امریکا باشد؟ یا اسلام را مى خواهند اینها؟ اگر اسلام نبود، همه اینهایى که دارند مى گویند آزادى آزادى- همه اینها- یا در اروپا باید زندگى بکنند یا در بیغولهها! اسلام اینها را از بیغولهها بیرون آورد و از خارج کشور آورد به داخل. حالا که آورده، باز حرفهایى مى زنند که مسیرْ مسیر اسلام نیست. این کارى که اسلام کرد این بود که شماها را آزاد کرد، شماها را از حبسها بیرون آورد، شماها را از تبعیدات برگرداند. شماهایى که رفتید در خارج نشستید و تماشا کردید تا خون مردم ریخته شد، حالا فرصت به دستتان آمد و آمدید به ایران. همچو کرد که شما حالا آزاد شدید لکن آزادى که بر ضد اسلام صحبت کنید! آزادى که بر ضد همان که شما را آزاد کرده است بحث بکنید! آزادیى که همه چیز بگویید الّا اسلام! همهٔ حرفها را بزنید، همه چیز خوب است لکن از اسلام صحبت نشود! اگر یک کسى از اسلام صحبت مى کند به او حمله بکنید! این حرفها نیست در کار. مطبوعات و کلیه [نشریاتى] که در یک کشورى هست به خدمت ملت باید باشد، براى یک ملتى باید آموزنده باشد، مسیر ملت را باید روشن کند؛ نه اینکه بر خلاف مسیر ملت عمل بکند. هرجا و هر روزنامهاى، هر مطبوعاتى، و هر چه که از این رسانههاى- به اصطلاح- تبلیغاتى هست، همه اینها باید مسیرشان همان مسیر ملت باشد و تخلف از این نکنند. این، هم بر صلاح خودشان است، هم بر صلاح کشور است، و هم موافق با قوانین موضوعه در یک کشور... من یک هشدارى مى دهم به روزنامه نویسها، به رادیو و تلویزیون، به جمعیتهایى که هر کدام حالا پیدا شدند، به همهٔ جمعیتها. این یک هشدارى است به اینکه همهٔ جمعیتها... فقط مسأله این نبود که ما آزادى مى خواهیم، آزادى منهاى اسلام را نمى خواهد دولت ایران، ملت ایران؛ ملت ایران اسلام را مى خواهد.»
در پاریس، «جمهوری»، «جمهوری فرانسوی» بود. در تهران به «جمهوری فقیه سالار» تبدیل شد. در پاریس، «آزادی عقیده/بیان» به طور «مطلق» تأیید گردید و گفته شد که مشابه همان رویهٔ جهان کنونی است. اما در تهران آزادی عقیده/بیان به سبک اروپایی، غربزدگی و استعمار نامیده و رد شد. او کوچکترین تفاوت/انتقاد را سرنیزه و مسلسل علیه اسلام قلمداد میکرد و میگفت این روشنفکران/آزادیخواهان نمیدانند که آزادی چیست؟ آزادی از نظر او یعنی اسلام و احکام فقهی. اسلام/احکام فقهی همه را «آزاد» کرده اند/میکنند.
آیت الله خمینی در سوم آذر ۱۳۵۸ در جمع پرسنل کمیته انقلاب اسلامی قزوین، خطاب به آنها گفت: «به این زودیها ما نمى توانیم این قشرهاى روشنفکر و این قشرهاى» آزادى «طلب را از آن محتوایى که در [مغز]شان پنجاه سال، سى سال، بیست سال تزریق شده است و تهى کردند خودشان را از خودشان، خودشان از خودشان غافل شدند، به این زودى، نمى شود اصلاحشان کرد... وقتى هم که آزادى مى خواهیم یک آزادى غربى مى خواهیم؛ ما باید غربى باشیم؛ یک آزادى مى خواهیم که همان شبیه آزادى غرب باشد. این معنا به این زودى از توى مغزهایى که شستشو شده است، چهل- پنجاه سال، بیست- سى سال و به جاى مغز ایرانى مغز اروپایى آمده است، به جاى فکر ایرانى فکر غربى جانشین آن شده است- این- به این زودى نمى شود رفعش کرد. این محتاج به یک طول مدتى است که فرهنگ یک فرهنگ مستقل؛ نه یک فرهنگ استعمارى که آنها براى ما دیکته کردند. آنها براى ما دیکته کردند. فرهنگ ما را طورى کردند که ما همه چیزمان الآن عوض شده؛ غربى شده، وقتى هم حرف مى زنیم حرفمان غربى است. وقتى اسم خیابان مى گذاریم اسم خیابانهاى غرب را مى گذاریم؛ اسم اشخاص غربى را مى گذاریم... تعارفهایمان هم با هم تعارف غربى است. آداب و معاشرتمان هم، با هم معاشرت غربى است... ما از سرنیزهها و مسلسلها و اینها فارغ شدیم، سر قلمها حالا بر ضد ماست. قلمها به جاى نیزهها آمده است! مقالهها به جاى مسلسلها، حالا به روى اسلام بسته شده است. الآن ما گرفتار سرنیزه نیستیم، ما گرفتار قلم هستیم، اهل قلم؛ ما گرفتار روشنفکرها هستیم. ما گرفتار آزادیخواهها هستیم که آزادى را نمى دانند چى است! یعنى چه آزادى؟ ما الآن گرفتار اینها هستیم و من امیدوارم که بیدار بشوند- یک وقت ملت ما-؛ یکوقت آزادیخواههاى ما هم بیدار بشوند؛ از این غربى بودن بیرون بیایند.»
در سخنرانی مورخ ۲۳ خرداد ۱۳۵۸ برای بازاریان تهران، تفسیر تازهای از آزادی ارائه میکند. آیت الله خمینی قبلاً نمیتوانسته برای مردم سخنرانی کند. اینک رژیم شاه سرنگون شده، مردم به نزد او میروند و وی آزادانه برای آنها سخنرانی میکند. اما آزادی این نیست که اسلام شما را آزاد کند (این مدعا که مردم اسلام را میخواستند/می خواهند یک چیز است، این مدعا که اسلام مردم را آزاد کرد یک چیز دیگر. دومی اگر هم معنایی داشته باشد، از اولی قابل استنتاج نیست) و شما آرای خودتان را آزادنه بیان کنید، حتی اگر مخالف اسلام باشد. آزادی محدود و مقید است به رعایت احکام فقهی. آزادیهای غربیان (شراب خواری، قمار، فحشا، که بر مبنای احکام فقهی مسلمین حرام است)، آزادی نیست. آزادیی که به نفی احکام شریعت بینجامد، مجاز نیست.
او میگوید: «ما الآن از قید و بندى که رژیم سابق داشت آزاد هستیم؛ و لهذا آزادانه شما پیش ما آمدید و سابقاً نمى توانستید؛ و ما هم آزادانه با شما صحبت مى کنیم، و شما هم با ما صحبت مى کنید؛ لکن ما با این آزادى باید چه بکنیم؟ آیا حالا که آزاد هستیم دیگر تمام قید و بندها را کنار بگذاریم؟ به مجرد اینکه آزاد شدیم هر چه مى خواهیم بگوییم؟ هر چه مى خواهیم بنویسیم؟! هر کارى مى خواهیم بکنیم؟ این است معناى آزادى که در جمهورى اسلامى است، که قیدها و بندها دیگر برداشته باید بشود؟ هر کس هر چه مى خواهد بگوید؟ یا نه، آن آزادى که اسلام به ما داده است، حدود دارد آزادى... آزادى این نیست که قلم را بردارید و هر چه دلتان مى خواهد بنویسید، و لو بر ضد اسلام باشد، و لو بر ضد قانون باشد... آزادى در اسلام در حدود قوانین اسلام است. آن چیزى که خدا فرموده است نباید بشود، شما آزاد نیستید که اقدام کنید به آن. همچو آزادى نیست که کسى بخواهد قمار کند، بگویند» آزاد است، خودش مى داند «بله، اگر چنانچه آزادى دمکراتیک بود و جمهورى، جمهورى دمکراتیک بود، آن آزادیها به حسب قاعدهاش هست... اینها که جمهورى دمکراتیک مى خواهند این را [فحشا، قمار، شراب، تریاک، هروئین، و...] مى خواهند. یک همچو آزادى را مى خواهند.»
همین موضوع در سخنرانی دیگری تکرار میشود. آیت الله خمینی پنج ماه پس از پیروزی انقلاب، در بیست و سوم تیر ۱۳۵۸، طی یک سخنرانی به مقایسهٔ آزادی در رژیم شاه و رژیم جدید میپردازد. میگوید، ایران زمان شاه:«یک حبسى بود مملکت ما که ۳۵ میلیون جمعیت توى حبس بودند! نه یک مطبوعات ما آزاد بود- یک کلمه نمى توانستند بنویسند- نه رادیو آزاد بود- یک کلمه نمى توانستند خلاف بگویند، همهاش دیکته بود! از طرف سازمان امنیت درست مى کردند و دست اینها و از طرف بالاترها هم درست مى کردند و دست آنها هم مى دادند... آزادى به این معنا که مردم در انتخابشان آزاد باشند، در اقوالشان آزاد باشند، مطالبى که دارند بتوانند بگویند، هیچ اصلًا نبود».
اما ایران کنونی، مخالفان با «قلمهای مسموم»، «مزخرفات خودشان را میگویند». او میگوید: «همین حالایش هم از همهٔ آنها بهتر است. دلیلش این است که ما اشخاص مختلف که آن روز نمى توانستیم در یک مجمعى، در یک مجلسى، با هم مجتمع بشویم، اگر شما مى آمدید اینجا وقتى بیرون مى رفتید باید بروید حبس، الآن آزاد نشستهاید، قلمها هم آزاد است. حتى آنهایى که بر خلاف نهضت هم هستند، به آنها حرفى نمى زنند، دارند مى نویسند و مى گویند، و مزخرفات خودشان را مى گویند... قلمهاى مسموم هى مى گویند چه شد، چه شد. چى مى خواهید بشود آقا.»
آیت الله خمینی، انتقاد را نیش مار و عقرب قلمداد میکرد. بعد هم تهدید میکرد اگر احساس وظیفه بکند، به هر کس هر چه داده، پس خواهد گرفت. معنای دیگر این تهدید این بود که من به روزنامهها آزادی دادهام و هر وقت دلم بخواهد آن را پس میگیرم. در پانزدهم بهمن ۱۳۵۹، طی سخنانی گفت:این روزنامههایى که هر کدام به جان هم افتادهاند و یک راهى را دارند باز مى کنند براى انتقاد از کشور، براى انتقاد از جمهورى اسلامى، براى انتقاد از گروه یا اشخاص، اینها شیاطینى هستند و قلمها در دست شیاطین است، خودشان توجه ندارند. روزنامهها و مطبوعات باید در خدمت این ملت و در خدمت اسلام باشند. باید همه با هم با برادرى رفتار کنند. اگر انتقاد دارند، انتقاد برادرانه داشته باشند؛ مصلحت گویى باشد. اگر روزنامهها، تبلیغات، همهٔ اینها در این معنا با هم متحد بشوند که قلمهایشان و گفتارشان گزنده نباشد، مثل عقرب نباشد؛ شما بدانید که زبان انسان اگر گزنده شد و از عقرب گزندهتر شد، در آن عالم به صورت یک عقرب گزنده بیرون مى آید. و آنهایى که دیگران را تضعیف مى کنند و غیبت دیگران را مى کنند زبانهایشان در روز قیامت به قدرى بلند مى شود که مردم از روى آن زبانها مى گذرند. امروز هم مطلب این است که مثل مار و عقرب هم را مى گزند. و خودشان نمى فهمند، یا مى فهمند و مى خواهند بگزند. خدا نکند که بفهمند! خدا نکند که دانسته اینها تضعیف کنند این کشور را. خدا نکند که روزى پیش بیاید که من احساس وظیفه بکنم. من به آنها نصیحت مى کنم که آرام باشید! به آنها نصیحت مى کنم که یکدیگر را نگزید. پنجه به روى هم نزنید. همه با هم این کشور را به پیش ببرید. اختلاف سلیقهها را در یک محیط خوب، برادرانه حل کنید. نگذارید که احساس وظیفه بشود. اگر احساس وظیفه بشود، من به هر کس هر چه دادم پس مى گیرم.»
آزادی نه «به عنوان ارزش» «(حق انتخابگری، حق انتخاب میان شقوق مختلف، حق خود ابرازگری، حق ناحق بودن، خودآئینی، و...) و نه «به عنوان روش» نزد او فاقد اهمیت بود. همه چیز به اسلام/اسلام فقیهانه تقلیل مییافت. استقلال و آزادی و جمهوری وقتی معنا داشت که احکام شریعت پیاده گردد و جمهوری فقیه سالار برپا شود.
پانوشت:
نقل قولهای آیتالله خمینی در این متن، از کتاب «صحیفهٔ امام»، جلد هفتم، هشتم، نهم، یازدهم و چهاردهم ذکر شده است.
فرشته خانم. لطفا بگوئید دکتر سروش کی این حرف ها را زده است؟ تازه خمینی مرده بود و سروش هم احساساتی شده و حرفهایی زده. حالا 21 سال بعد شما دارید اونها را حرف های سروش می کنید. ایا سروش امروز هم به همون حرف ها اعتقاد دارد؟ اگر هم داشته باشد، سروش باید توضیح دهد، نه گنجی که واقع گرایانه خمینی واقعی را به ما معرفی می کند. این افتاب دیروز و کیمای امروز شما پدر ملت ایران را در آورد.
گنجی سیاه و سفید می کند. امام جزو سیاه هاست. خوب است گنجی مقاله دکتر سروش در کتاب قصه ارباب معرفت را بخواند که گفته آفتاب دیروز و کیمیای امروز. امام حتی برای دکتر سروش آفتاب دیروز و کیمیای امروز است. امامی که رهبران جنبش سبز معرفی می کنند، امام دموکرات است.
آقایان موسوی و کروبی و خاتمی نمی دانم چرا اینقدر می گویند که همه چی پس از امام شروع شد. این اقایان تا وقتی امام بود و پست های مهم را در اختیار داشتند و وزن بیشتری در حکومت داشتند خوب بوده امام از وقتی که اینها حذف شدند بد شده؟ پس همه گروه ها و افرادی که زمان خمینی حذف و اعدام شدند خوب بود چون اقایان در حکومت بودند. پس دعوا فقط سر اینه که چرا آقایان را از بازی اخراج کردند> یعنی اگر اقایان را به بازی راه دهند کار تمام است> این چه تحلیلی است؟ چرا اقایان رک و راست سرکوب ها و جنایت های دوران آیت الله خمینی را محکوم نمی کنند تا ما به صداقت انان پی بریم؟
لطفا از شخصی کردن بحث پرهیز کنید. فقه امام مهم است و تحولی بزرگ در حوزه های علمیه ایجاد کرد. خوب است آقای گنجی از این زاویه هم به آرای امام بنگرند و بگویند که این تحول مثبت بوده یا منفی؟ فقه امام بهتر است یا فقه آیت الله خویی یا سیستانی؟ حتی من یک قدم دیگر پیش می روم و از آقای گنجی می پرسم: فقه امام تحول یافته تر از فقه آیت الله منتظری نیست؟ من به آرای سیاسی آیت الله منتظری و مخالفت های ایشان با امام کاری ندارم. فقه آیت الله منتظری، یعنی همانچه در حوزه تدریس می شد ، با دید انصاف اگر نگریسته شود، معلوم نیست تا حد فقه امام جلو آمده باشد. اکثر آنچه آیت الله منتظری گفته است همان فقه سنتی است.من فکر می کنم که بررسی های آقای گنجی یک سویه است و به همه جوانب امر توجه ندارد
این امام عزیز و ارجمند کاری کرد که تا مردم ایران زنده هستند آب شیرینی نوش جان نکنند. این امام عزیز کاری کرد که رضا شاه و محمد رضا شاه را روسفید کرد.این امام گرامی کاری کرد که شهبانو هم بتواند مظلوم نمایی کند. این امام عزیز کاری کرد که چریک فدایی سابق را به مرید فعلی رهبری خامنه ای تبدیل کرد. منظورم فرخ نگهدار است که کاسه لیسی خامنه ای رو می کنه.