در این چند وقت آنقدر تحت تاثیر وقایع مصر و تونس قرار داشتهایم و آنقدر از این دو کشور شنیدهایم که گویا هرگونه احتمال اختلاف میان شرایط کشور خود با این دو کشور را فراموش کردهایم.
جو عمومی به قدری نسبت به وقایع این دو کشور حساس شده بود که حتی رهبران و چهرهها و گروههای شاخص مخالفین نیز به تشبیه حرکتهای مردمی در ایران و دیگر کشورهای منطقه پرداختند و در چنین شرایطی عجیب نیست که شعار راهپیمایان معترض ایرانی به «مبارک، بنعلی، نوبت سیدعلی» تغییر یابد. اما این رویا پا را از خیالبافی فراتر گذاشته و کم کم به مرز توهمی گمراه کننده رسیده است.
باز هم در همین مدت آنقدر در تحلیل شرایط مصر و تونس و مقایسه آنها با ایران خوانده و شنیدهایم که اگر قرار بر نتیجهگیری بود تا کنون گرفته بودیم. اینجا من تنها به صورت کاملا گذرا اشاره میکنم اگر مشکل تونس به ظاهر با فرار بنعلی پایان یافت و یا توافق نهایی در مصر بر سر کنارهگیری مبارک صورت پذیرفت، تنها میتوان نتیجه گرفت که حکومت در این دو کشور از یک استبداد شخصی ناشی میشده است. اختلافات و تداوم برخی نارضایتیها پس از کنارهگیری این دو مستبد طبیعی است و هیچ یک ناقض چنین پیشفرضی نیست که حاکمیت در مصر و تونس نه در دستان یک طبقه، بلکه در دستان معدود اشخاص حقیقی قرار داشت اما در ایران داستان به کلی متفاوت است.
در ایران کنارهگیری هیچ شخصی به تنهایی نه مشکلی را حل میکند و نه معترضان را آرام میسازد. حتی بر فرض محال که چنین وقایعی را هم ممکن قلمداد کنیم باید بپذیریم که اگر در مصر و تونس، نزدیکان حاکم مستبد آشکارا او را به کنارهگیری ترغیب میکردند تا شاید خود را نجات دهند، در ایران دست کم یک طبقه کاملا شکل یافته، بقا و دوام خود را در بقا و دوام شخص اول حکومت میدانند و حاضر هستند تمام توان و نیروی خود را به کار گیرند که او را در صدر امور حفظ کنند.
مسئله تنها به معدود مقامات مسوول و پرنفوذ در صدر حاکمیت و دولت محدود نمیشود. دامنه این گروه از این چهرهها هم فراتر رفته، اکثریت نیروهای پرشمار سپاه و تمامی پیادهنظام بسیج را هم شامل میشود. پس از این مراحل حتی گروههایی به ظاهر غیرسیاسی نظیر برخی مراجع تقلید هستند که بقای حاکمیت اسلامی فعلی را، علیرغم تمامی انتقاداتی که ممکن است به آن داشته باشند به نبودش ترجیح میدهند و این همه بجز طیفهایی از توده جامعه هستند که به هر دلیل دیگر به حاکمان فعلی اعتماد دارند. همین مسئله است که سبب میشود هیچگاه نتوان از «ایرانیان» به عنوان یک جامعه یکدست نام برد و هر بار ناظر بیطرف ناچار میشود از پیشوندهای توصیفی نظیر «مخالفان» و یا «موافقان» استفاده کند. به صورت خلاصه اگر مردم مصر و یا تونس به صورت مستقیم با شخص اول کشور خود درگیر بودند، معترضان ایرانی با لایحههای پیچیدهای مواجه هستند که از راس حاکمیت شروع شده و حتی به عمق جامعه نیز کشیده میشود.
به باور من جنبش سبز ایران پس از وقایع ۲۵ بهمن ماه وارد مرحله جدیدی شده است که سرعت وقایع در آن شدت بیشتری خواهد یافت. نیازی به استدلال یا ارایه شواهد نیست تا دریابیم به همان میزان که جنبش سبز تاکنون از تحمیل خواستههای خود به حاکمیت درمانده، حاکمیت هم از حذف و سرکوب این جنبش عاجز بوده است. به عبارت دیگر تا کنون هیچ یک از دو طرف برای از پا درآوردن حریف برنامه مشخص و کارآمدی نداشتهاند، اما از این پس شرایط تغییر خواهد کرد.
من گمان میکنم که حضور مردم در راهپیمایی ۲۵ بهمن به نوعی توازن از دست رفته قوا را به صورت موقت ترمیم کرده است. بدین ترتیب هریک از طرفین بار دیگر فرصت دارند که ابتکار عمل را در دست بگیرند. پیروز کسی است که سریعتر و درستتر تصمیم بگیرد و حریف را به واکنش واداشته و یا اساسا از کار بیندازد. در چنین شرایطی لزوم پرهیز از هرگونه خیالپردازیهای رمانتیک و ترمیم نگاهی واقعبینانه به وضعیت جنبش بیش از هر زمانی احساس میشود. دیگر فرصتی برای نان به هم قرض دادن نداریم. نمیتوان انتظار داشت تا شعار «جذب حداکثری» به آرمان خیالپردازانه «توافق تمامی معترضین» بینجامد. ما باید بپذیریم که اینجا تونس و یا مصر نیست. تفاوتها نیز به هیچ وجه ناشی از مقاومت بیشتر مردم این دو کشور و یا نگاه عمیقتر آنان نیست، بلکه به اساس و بنیان حاکمیت در این کشورها باز میگردد. پس هسته مرکزی جنبش سبز که توانایی توافق بر سر رهبری بیچون و چرای موسوی و کروبی را دارند باید هرچه سریعتر حساب خودش را جدا کرده و ابتکار عمل را در دست بگیرد.
طرح مطالبات، ارایه راهکارهای گفتوگو و حتی چانهزنی با عناصر میانهروی حاکمیت اولین و در عین حال مهمترین تصمیماتی هستند که هم میتوانند ابتکار عمل را به جنبش بازگردانند و روزنهای برای برون رفت از بحرانی که تمامی کشور را برای نزدیک به دو سال فلج کرده است به دست دهند. در این راه جنبش باید تصمیمش را گرفته و هرگونه تعارف را کنار بگذارد و به جای تداوم بحثهای فرسایشی با طیفهای افراطی خارج از حاکمیت، مخاطب را به نیروهای داخل حاکمیت تغییر دهد. این تصمیمی است که بدون تردید در آغاز امر با ریزشهایی ظاهری مواجه خواهد شد، اما در طولانی مدت کیفیت جنبش را افزایش میدهد.
توده ایها و چپ روسی اقماری آنها در خودنویس و بقیه جاها راه افتاده اند که اندیشه پوسیده مارکسیسم لنینیسم را نجات دهند . چند روزی به نفع انقلاب سفید مصر نوشتند تا از ان سکوی پرشی درست کنند برای تکان دادن رژیم اما حالا که رودست خوردند به تکفیر و انکار انقلاب مصر رو آورده اند چون پدر خوانده لاوروف گفت این انقلاب ها در کشورهای اطراف خزر نمیشه !
سر تا پای این استدلال را نگاه کنید ، قبلا آنرا جاهای دیگر ندیده اید ؟ از پدرانتان سوال کنید ببینید چه قدر آشناست . بوی ترس و ضربه مغزی از ان می اید . یک هذیان تکراری و خسته کننده که نشان از پایان یک اندیشه اسقاطی فرتوت دارد که چون بیمار در حال احتضار گاهی خانه روشنی میکند و امید واهی به فرزندان ضربه خورده و مبهوت و نگران از آینده در کنار بستر مرگ یک عزیز را میدهد . خودش هم میداند که یک جای کار لنگ است اما جرات ندارد به خودش حقیقتی را که واضح است بگوید . همه آنها که مرگ پدر و مادر را شاهد بوده اند در ان لحظات اول هرگز حاضر به پذیرش فاجعه نشده اند .
داستان تفکر توده ای است . داستان مارکسیست لنینیستها یی است که بیش از یک قرن خلاف واقعیت مسلم بیرونی دست و پا زده اند . داستان تئوری توطیه همیشگی آنهاست . داستان سیاه و سفید بودن دنیا و چریکی که با رگبار گلوله و کشتن ۴ تا ژاندارم است یا داستان سیاستمداری که با نفوز در ارکان قدرت و زد و بند های تشکیلاتی و وصل شدن به مافیای جهانی متوهم دیکتاتوری پرولتاریا و استفاده از نیروهای پدر خوانده روسیه یک کودتایی بکند و همه را قلع و قمع نموده و یک دیکتاتوری فقر گستر که همه را در زندان بیخبری و بی فکری و شخص پرستی و آیین پرستی و توهم از توطیه دشمن فرضی در بند کرده و در گوشها پنبه و مغز ها را شسته مثل کاسترو و کیم جنگ ایل بسازند تا معلوم شود که ایرانیها هم مثل کره شمالی و کوبا آدمهای ساده و passive و فریب خورده و قانع کم ندارند .
آب به لانه موریانه مارکسیستی افتاده . مصریها و تونسی ها و یمنی ها و بحرینی ها و لیبیایی ها و سوری ها و الجزایری ها ، ..... همینطور دارند سیل میسازند . ابزارشان نه کلاشینکف که اینترنت است و آگاهی . همان چیزی که کاسترو و کیم جنگ ایل از وحشت ان را از مردم دور نگه میدارند تا مبادا مردم کره و کوبا بفهمند که دشمن آنها نه در واشنگتن که در هاوانا و پیونگ یانگ است . که در آمد مردم بسیاری از کشور های جهان ( ترکیه ، کره جنوبی ، مالزی ، اندونزی ، سنگاپور ، تایوان ، ....) بسیار بیشتر از ماهی ۱۲ تا ۲۰ دلار و جمعیت فقیر و گرسنه آنها بسیار کمتر از یک میلیون بیکار و ۵ میلیون گرسنه است ، با اینکه نظامشان سرمایه داری است . تازه کمونیست هایی که نظام سرمایه داری را ناشیانه کپی کرده اند نیز وضع بهتری از آنها دارند .
چپ روسی ایران چون حریف بوکسوری که چندین ضربه سنگین دریافت کرده تلو تلو خوران به طنابهای گوشه رینگ میچسبد. ترسیده ، دستپاچه است . بوی توطیه مشامش را آزار میدهد . ذهنش سالهاست لبریز از توهم توطیه است . چون قدرت تحلیل ندارد فورا به نزدیکترین تحلیل که نشان از نا آگاهی دارد و استیصال دست می آویزد :
-احمدی توطیه کرده یارانه ها را آزاد کرده ! فقط یک مغز معیوب پوسیده از این رویداد چنان نتیجه ای میگیرد ! لابد پول حاصل از این توطیه به جیب کمونیست های آمریکای جنوبی و اعراب ضد اسرائیل و روسیه میرود . چون لاوروف همین دیروز گفت که انقلاب اینترنتی به درد کشورهای اطراف خزر ( حیات خلوت ما ) نمی خورد .
-امریکا مبارک را میخواست ببرد ، همش نقشه بود ! چیزی عوض نشده ، لابد سرمایه داری از مبارک خوشش نمی آمد چون زیاد خدمت میکرد . اسرائیل هم او را دوست داشت . اسلام گرایان را سرکوب کرده و به لانه موش فرستاده بود و با اسرائیل صلح پایدار داشت .
لابد سقوط یک دیکتاتور ۳۰ ساله و اخراج فلاکت بار او که به قیمت کشتار مردم و فریب مردم جهان از جا جنب نمیخورد و برچیدن کابینه او و معلق کردن قانون اساسی او و تعطیل مجلس او و فریز کردن دارایی های او و ممنوع الخروج کردن ۳ وزیر اصلی او و تعهد به برگزاری انتخابات بدون نظارت استصوابی ظرف ۶ ماه در برابر چشمان جهان دمکرات و اینهمه جوان انرژی گرفته بیدار شده ظرف ۱۸ روز تغییر نیست ؟ در کوبا و کره شمالی در ۵۰ سال گذشته چه تغییری به وجود آمده ؟
-رژیم توطیه کرده آزادی نمیدهد ، میخواهد ما به خشونت انقلابی متوسل شویم و بعد ما که عرضه هیچ کاری را نداشته ایم در ۱۰۰ سال اخیر جز تخریب چهره های ملی و ساخت و پاخت با شوروی و( روسیه ) و اشغال خاک ایران (اینجا و آنجا با تجزیه طلبی و آتش افروزی میان اقوام )، دست به اسلحه ببریم و جنگ داخلی راه بیندازیم !!! و لابد حاصل این توطیه سرمایه داری مثل توطیه سرقت انقلاب اسلامی پر شدن جیب روسها و جداشدن تکه هایی از خاک ایران و منظم شدن ان به روس ها است . سود کلان امریکا هم لابد دریافت تیم های جنایتکاری انتحاری وضربه خوردن از تروریست ها و از دست دادن نفوز در کشور های منطقه و از دست دادن حامیان قدیمی و باز شدن فضای سیاسی جوامع عقب مانده منطقه است .
-آسمان و ریسمان بهم بافتن تا ناتوانی ایدیولوژیکی خود از تحلیل و ضع جدید را پنهان کردن .
خانم سوسن ( آقای نیک آهنگ ): عصر جدید آغاز شده . مارکس و لنین نه اینترنت میدانستند چیست ، نه ماهواره ، نه از رویای نسل جوان امروز خبری داشتند ، نه اقتصاد گلوبال به شکل امروزی وجود داشت ، نه مهاجرت به این شدت بود ، نه اینقدر دانشگاهی و تحصیل کرده مثل مور و ملخ از بنگلادش تا آفریقا وجود داشت . با طنابی که از تنبان مارکسیسم لنینیسم ساخته اید و به ان آویزانید به هیچ کجا نمیرسید. امروز رییس جمهور امریکا یک سیاه است ، ریس سنا فرزند یک کارگر ایرلندی ، ریس کنگره فرزند یک جاروکش رستوران . امروز یک جوان ایرانی میرود امریکا یک ebay درست میکند ۴ میلیارد دلار ! از هیچ . امروز حقوق و مزایای یک مدیر یک موسسه اقتصادی در سال به میلیونها دلار میرسد( بدون اینکه یک پنی سرمایه داشته باشد )، امروز چینی ها ، هندی ها ، ویتنامی ها به جای پناه بردن به خزعبلات قرن نوزده مارکسیست ها دارند تولید میکنند در یک نظام سرمایه داری .
همه این دیکتاتوری ها فرو خواهند ریخت . نظم نوینی در جهان در حال شکل گیری است . امثال شما حد اکثر در یکی دو کشور برای مدتی بتوانند با عوامفریبی و هیاهو و بلوا مدتی این دیکتاتورها و اندیشه دیکتاتوری پرست راهنمای شما را زنده نگر دارند . حد اکثر !
-در کوبا سرمایه داری آزاد شد . چون جز سرمایه داری راهی نیست . وقتی این سونامی به ایران برسد رژیم را با عنتر هایش ( شما مارکسیست های روسی ) خواهد برد .
خود دانید .