نویسنده وبلاگ جنگی که بود اعتقاد دارد نیروی انتظامی، به عنوان لایه اول باید تظاهرات های، هر چند بدون مجوز و غیر قانونی را در این حد به رسمیت بشناسد که قصد مدیریت آن را داشته باشد.
پیش نوشت
* مخاطب این نوشته حزب اللهیها هستند؛ تا به امروز به دلایل مختلف، خصوصا مصلحت از گفتگوی عمومی درون گفتمانی پرهیز کردهایم، ولی چه به این نظریه که گذشت زمان خطر را به شدت کاهش داده است، چه با این نظر که باید یک جایی روند اصلاح شود؛ به نظرم باید قفل سخن را باز کرد؛ در این نوشته چون هدف دعوای سیاسی ندارم، و مخاطبانم برادرانم هستند، از ذکر رذالتهای طرف مقابل گذر میکنم، زین جهت این نوشته، حمایت از طرف خاصی تعبیر نشود؛ در این میان جمعی اقلیت اما هیاهوکار پس از دوسال انقدر اهمیت ندارند، که حرفهایی که باید در مقیاسی بزرگ با هم بزنیم را در جمعهای چند نفره دفن کنیم.
* نگارنده منکر خشونتها و وندالیسم جماعت سبزنام نیست؛ اما گنجاندن تمام این مطالب در حوصلهٔ یک وبلاگ نمیگنجد چه برسد به یک نوشته، زین جهت از اشاره به این موضوعات و مصادیق آنها گذر میکنم.
* نوشته پیشرو، حاصل حضور و مشاهدهام در خیابان است، که شروعش از حضور در آماده باش بسیج محله بود، که در تقسیم بندی بچههای حوزه ۱۱۷ (حوزهای که ۲۵ خرداد ۸۸ مورد حمله قرار گرفته بود)، در صادقیه مستقر شدیم، و نیمی دیگر در آزادی؛ تا ساعت سه و خوردهای که من بودم، آنچنان بیکار بودیم که گذران وقت به خواندن بالاترین و بازی پینگ پونگ گذشت. تماس محمد و کمیل، مشتاقم کرد که با دو دوست دیگر به سمت میدان انقلاب برویم، موتوری کرایه کردم که البته، در نزدیکی جمالزاده به دلیل بسته شدن خیابان توسط برادران، باقی راه را پیاده رفتم تا به جمالزاده رسیدم؛ و تا حدود ساعت پنج، در جمالزاده بودم؛ البته برای مصون ماندن از هر حرکتی، با چفیه کنار بچههای ناجا ایستادم و تنها اقدام عملی که انجام دادم هدایت جماعت به خیابانهای پایینی، و دو باری بوسیدن دست و صورت افرادی بود که به نظرم مورد خشونت ناحق لباس شخصی عصبی قرار گرفتند از ایشان میخواست پایین بروند و ایشان سرعت لازم را نداشتند. بعد هم که به سمت انقلاب و کشاورز رفتم که به طرز عجیبی به کشاورز که میرسیدید اوضاع آرامتر بود و من نظامی زیادی در این محل ندیدم؛ سپس راهی ونک و دفتر دوستی شدم که تا ساعت ده همان جا بودم؛ نکته جالب این بود که تقریبا سلاح گرم در دست نیروها جز نیروهای ارشد نیروی انتظامی ندیدم؛ نسبت به باقی وقایعی که شرکت کرده بودم (تقریبا جمیع تجمعات دو طرف را شرکت کردهام)، استفاده از روشهای برخورد با شورش، چون پینت بال، استفاده به موقع از گاز اشک آور و … موجب امیدواری بود.
روایت مفصل است، میتوان شرح جزئیات داد، از بسیجی که به دلیل فحاشی مورد عصبانیت و عتاب دیگر اعضای گروه بسیج شهری ملبسی بود که در آن محل مستقر بودند؛ تا رفتار خشن بعضی لباس شخصیها، نوع برخوردهای مختلف معارضین، کتک خوردن حزب اللهیها، بستری شدن ۲۵ نفر از رفقا، دوباره برگرداندن شهاب واجدی به بیمارستان پس از مرخصی و …. ولی هدف بحثهای مصداقی و شرح خاطره نیست؛ پس میروم سر اصل مطلب:
نوشت
آنچه که در مشاهدات من تا ساعت ۶ حضورم در مناطق شلوغ ثابت بود؛ عدم دخالت کامل نیروهای ناجا بود؛ نیروهای ناجا به صورت دستهای ایستاده بودند؛ و حداکثر فعالیت چند نفر از ایشان هدایت جمعیت بود. این درحالی بود که تا حد امکان بسیج شهری نشان دار هم از درگیری منع شده بود؛ و به جز اواخر که گارد موتور سوار وارد عمل شد، عمده برخوردهایی که من دیدم برخوردهایگاه به شدت خشن لباس شخصیها بود.
نوع برخوردهای پراکنده واقعا برای من قابل هضم نیست، یعنی دقیقا من هدف این برخوردها و آزاد گذاشتن دست لباس شخصیها را نمیفهمم، زمانی که با گاز اشک آور، و حداکثر، در صورت لزوم، استفاده از پینت بال امکان پراکنده کردن یا حرکت دادن تجمعات هست، چه نیازی به درگیر شدن جماعتی، با شلنگ، باتوم شخصی و تسبیح با این افراد است؟
برای اینکه بحث عاطفی نشده و موارد را گفته باشم، اجازه بدهید لیستی بنویسم:
۱. وقتی که برادران لباس شخصی، که بسیاری از آنها هم شاید نیت خیر، حمایت از رای اکثریت، دفع شر و … را دارند، چهرهای تیپیکال مشابه جمعیت انبوهی دارند که شاید هیچ وقت در این درگیریها شرکت نکنند؛ آیا این اعمال خشونت به حق یا ناحق، منجر به گذاشتن به کارنامه آن جمعیت انبوه نشده و موجب گسترش شکاف و نفرت اجتماعی نمیشود؟ – دقت کنید فقط درباره تظاهرات پراکنده اخیر نمینویسم -
۲. هدف ما چیست؟ گرفتن انتقام؟ برخورد انقلابی؟ جنگ داخلی؟ یا حفظ نظام و ثبات کشور؟ هدف من یک نفر که ثبات کشور انقلاب جهت تامین منافع بین المللی و داخلی است، انقلابی بودن با ثبات داشتن منافاتی ندارد. اما برخوردهای خشن، و خارج از دایره نیروهای انتظامی، به نظرم حاصلی، جز تهییج، جَری کردن، پاره کردن پردههای حیا، و همچنین تحقیر افراد حاصلی ندارد.
۳. برخورد یک نیروی انتظامی، موجب تحقیر نمیشود؛ چون یک نیروی ملی، است کهگاه با خود ما حزب اللهیها هم در برابر سفارتها یا در درگیریها برخورد میکند؛ اما اجازه دادن به لباس شخصیها برای برخورد، به عنوان یک نماینده خود خوانده از اکثریت حاکم، چیزی جز نمایش یک درگیری داخلی و افزایش شکاف بین دو تفکر نیست؛ اگر دستهای از این لباس شخصیها (با شعور کم ندیدهام بینشان)، این را نمیفهمند، وظیفه ناجا است که به ایشان بفهماند.
۴. وقتی کشوری، حاصل از یک انقلاب پرخون و یک جنگ پرهزینه، ثبات پیدا میکند و چند رده نیروی نظامی و انتظامی دارد، چه نیازی به استفاده از دوباره از نیروهای غیر نظامی است؟ پس نیروی نظامی و انتظامی به چه دردی میخورد؟ چرا باید دستهای از بچه حزب اللهی سر پیکان این قضیه بشوند که هم آسیب ببینند هم هزینه معنوی ایجاد شود؟ آیا میخواهید نمایش مخالفت مردمی بدهید؟ این روشش نیست، نمونه خوبش را در روز قدس هم دیدیم؛ درگیری بود، زد و خورد بود، ولی یک جمعیت انبوه، بدون وسیله درگیر شدند و فضا را پاک کردند، و هرگز هم انقدر فضا خشن و بغض آلود نشد.
۵. و مهمتر از همه من نمیفهمم، وقتی میشود کم هزینه تجمعات را مدیریت کرد چرا اینکار انجام نمیشود؟ چرا ما از دنیا درس نمیگیریم؟ چرا حتما باید چند ماه بگذرد تا پینت بال جایگزین سلاحهای قبلی شود؟ و این چنین است که میپرسم، چرا واقعا چیزی به اسم دانش مدیریت بحران در مدیریت فعلی انتظامی شهر وجود ندارد؛ در پی نوشت، نمونهای از ایدههایی که میتوانست بدون درگیری شدید قضایا را ختم به خیر کند نوشتهام.
۶. نقد رفتاری اخلاقی این دسته از لباس شخصیها، یک نقد مفصل میطلبد، که شاید در یک نشریه یا بولتن داخلی فضای بهتری برای پرداختن به برخوردهایی باشد، که وقتی دربرابر فحاشی و درگیری فیزیکی سبزها قرار میگیرد، شاید لایههای حمایت از نظام و اسلامش کم شده و بوی بغض شخصی میگیرد. هر چقدر دوستان از مختار بگویند، من یک موضوعی در نظرم است، که ما نظام اسلامی داریم و باید رفتارمان اخلاقی باشد، اگر قرار باشد ما هم سکولار و ماکیاولستی رفتار کنیم، نزاع بر سر اسلامیت چیست؟ در یک جمهوری سکولار هم شاید به این سطح از فناوری و آبادانی مناطق مستضعف برسیم. رفتار غیر اخلاقی، اثری وضعی خواهد داشت، که در حمایت خدا از ما هم تاثیر جدی خواهد داشت. درک کنید!
۷. سوق داده شدن جماعت، در برخوردها به مسیرهای مسدود که راه در رو برای خارج شدن از تظاهرات را نداشت؛ خود عامل تهییج بیشتر و حفظ جمعیت بود که گویی دوستان هنوز به آن توجه ندارند.
در پایان، ایده من این است:
نیروی انتظامی، به عنوان لایه اول باید تظاهراتهای، هر چند بدون مجوز و غیر قانونی را در این حد به رسمیت بشناسد که قصد مدیریت آن را داشته باشد. سپاه به عنوان یک نیروی امنیتی زبده، باید در پشت قضایا دِپو شود به جای آنکه از آن برای نمایش قدر خیابانی استفاده شود. برادران سپاه، در راستای همین به رسمیت شناختن رسمی، همچون تظاهراتهای عمومی، که بیشتر از چنین تظاهراتی در معرض خطرات بمب گذاری و تیر اندازی هستند، امنیت فضای را از چند ساعت قبل تامین کنند. نیروی انتظامی، به جای تجمعهای تودهای و حمله، در تمام مسیر مستقر شود؛ این چنین است که هم میتوان از برخورد لباس شخصیها جلوگیری کرد، هم جلوی وندالیسم و وحشیگری افسار گسیختهای چون حمله ناگهانی به حوزه ۱۱۷ را گرفت که باز بچههای بسیج مجبور به دفاع از اسلحههای انبار شده باشند. در واقع به همین دلیل عدم حضور امنیت زای نیروی انتظامی است که وقایع آبرو بر و هزینه زایی چون تیر اندازیهای کور انجام میشود.
از بسیج شهری سازماندهی شده، همچون بخش عمدهای از شهر، میتوان برای حفظ امنیت مناطق دیگر شهر و حفظ ثبات آنها، تشکیل ایست بازرسی در خیابانهایی که منتهی به مسیر تظاهرات میشوند جهت کاهش وقایع ناگوار استفاده کرد؛ همچنین بسیج شهری، در زمان مجتمع شدن نیروی انتظامی، نیروی مناسبی، برای حفظ امنیت اماکن خاص چون مساجد و ساختمانهای خاص است؛ همچنین در صورت آموزش درست جهت نفوذ در تظاهرات و پراکنده کردن آن استفاده کرد.
در این میان نیروهای امنیتی آنچنان که دیروز در نزدیکی پایگاه مقداد عمل شد، رهبران و تهییج کنندگان جمع را از آنها جدا کنند؛ و در میانه راه، ناجا با مسدود کرد مسیرها، جمع را کم کم منحرف کند و توانایی مشخص کردن حد نهایت و مقصد نهایی را داشته باشد که در نهایت با ابزار در دستش دارد – چون گاز و پینت بال-، و با کمترین برخورد نزدیک پراکنده کند.
در این میان یقینا بخشی از معارضین، لجوج خواهند بود و نیاز به استفاده از خشونت فیزیکی جدی تری است؛ اما در این میان از الویت نیروی انتظامی، یگان ویژه و سپس نیروهای سپاه بگذریم، تازه به بسیج شهری ملبس میرسیم، و در نهایت نیروهای لباس شخصی؛ که در حال حاضر کاملا معکوس این جریان در حال وقوع است.
پی نوشت
* شاید فضا یکم آرام شد، درباره اینکه چرا دستهای از بچه حزب اللهیهای ما اینگونه شدند هم بنویسم.
* نویسنده این یادداشت، حتی اگر آنچنان که نظر اصلی ش بود، از سر مصلحت به احمدینژاد رای نداده بود؛ باز هم توقعش از حاکمیت حفظ جمهوریت و عدم عقب نشینی در برابر کسانی بود که رای اکثریت و نفس انتخابات را هدف گرفته بودند و مقصر اصلی وقایع فعلی این اتفاقات را جریان اصلاح طلب میداند؛ اما در کنار این طلب مدیریت عاقلانه فضا را داشت که چنین هزینهای به کشور وارد نشود؛ این چنین است که درباره نقش احمدینژاد و بعضی از اصولگرایان در شدت گرفتن این فضا هم میتوان نوشت. از سوی دیگر نگارنده،شان بالایی برای آبروی جمهوری اسلامی، بسیج و حزب الله قائل است؛ و این چنین است که از نیروی انتظامی توقع بالاترین نسبت به نیروهای مردمی دارد.
* دیروز، در مسیر نزدیک به پایگاه مقداد، جهت عدم تکرار واقعه حوزه ۱۱۷، به دلیل توده توده بودن معارضین، بچههای بسیج با تیپ غیر مذهبی وارد جمعها شده، و پس از شناسایی سه-چهار سردستهٔ هر توده، با محاصره کردن وی، و تهدید کردن با اسلحههای موجود، چون شوکر، آرام آنها را از تظاهرات جدا میکردند و تحویل نیروهای امنیتی میدادند؛ اینچنین زمانی که جمع به نزدیکی مقداد میرسید مضمحل شده و راحت پراکنده میشد؛ و تا رسیدن توده بعدی وقت استراحت بود. من به نظرم این اتفاق جدا قابل تحسین است، خصوصا که مقداد از ۱۱۷ سلاح بیشتری دارد، و درصورت نفوذ منافقین به این مقر واقعه ترسناکی در انتظار شهر بود. | پیش از این هم در دفاع از بچههای ۱۱۷ و تیر اندازیشان نوشتهام.
* در همین زمینه، مدیریت فضا یادی بکنیم، از برخورد متفاوت مدیریت لطفیان/نظری/نقدی و قالیباف/طلایی در قضایای ۱۸ تیر، در حالی که مدیریت وقت پلیس خصوصا به دلیل رابطه قدیمی با انصار، توانایی یا خواست برخورد با ایشان را نداشت؛ رفتارهای لباس شخصیها در کوی، خود موجب تهییج، و داغ کردن و گسترش شد که حکایت مفصلی دارد؛ اما با تغییر مدیریت نیروی انتظامی، در ایامی که همچنان الله کرم در دانشگاهها مشکل ایجاد میکرد، قالیباف وی را میخواهد و در جلسهای با او قرار میگذارد که در صورت تکرار حضور در دانشگاه با وی دربرابر دانشجویان برخورد خواهد شد؛ همین هم میشود، پس از این جلسه، چند وقت بعد که الله کرم نیروهایش را به سمت دانشگاه تهران میبرد، دربرابر چشم دانشجویان، مورد برخورد جدی نیروی انتظامی قرار میگیرد؛ این اتفاق که در واقع منشا اصلی کینه الله کرم از قالیباف است؛ نه در حمایت از یک جمع معارض، که در ادامه اقداماتی چون سخنرانی در دانشگاه و برخورد با وندالها انجام شد، با این هدف که فضا آرام و مدیریت شود. ما این روزها در حال جنگ نیستیم، و بعضیها نمیخواهند این را درک کنند، که در این قضاها چه کسی راست میگوید یا دروغ مهم نیست؛ مهم این است که قضایا به خشونت کشیده نشود و با برخورد اشتباه و آزاد گذاشتن دست لباس شخصیها گسترش نیابد. چون همان سال ۷۸ این گسترش درگیری موجب، رخصت یافتن اعراب جدایی طلب در خوزستان، درگیریهای سیستان و همچنین شکسته شدن حریم هوایی ایران توسط ارتش لائیک ترکیه شد. در این حالت هرچند، مقصر اصلی شروع کننده باشد، ولی ما نباید اشتباهات ما در جلوگیری از وقایعی که قابل کنترل بودند -چون لباس شخصی ها- غافل شد.