نسخه آرشیو شده

آموزه‌ای که گريبان حکومت را گرفته است
از میان متن

  • جمهوری اسلامی حکومتی‌ است که بر اساس همين ادعا شکل گرفته که وقتی می‌کشيد بايد به اين پرسش هم جواب بدهيد که با بازماندگان فکری آن حرکت چه می‌کنيد
پنج‌شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۹:۴۵ | کد خبر: 60356

همایون خیری، نویسنده وبلاگ «آزادنویس» از تبعات حذف رهبران جریان‌های سیاسی گفته و به این سوال پاسخ داده است که آیا با کشتن رهبران یک حرکت سیاسی، آن حرکت متوقف می‌شود؟

در سه دهه‌ گذشته حرف رجوی و دار و دسته‌اش اين بوده که حکومت جمهوری اسلامی قابل اصلاح نيست و بايد آن‌ها را به زور اسلحه از قدرت کنار زد. هدف اين گروه، توجيه‌کننده وسيله‌شان بود و در نتيجه برپايی تشکيلات اشرف در خاک عراق و ارتباط نزديک با حزب بعث و صدام حسين معنی‌اش اين بود که هر راهی برای اين گروه قابل توجيه است. البته وضعیت گروه‌های عراقی در دوران جنگ در ايران هم به همين شکل بود و به نظر من، تفاوت عميقی ميان این دو گروه نيست. هرچند سقوط صدام مناسبتی با گروه رجوی ندارد، ولی يک نکته قابل توجه  به تفاوت ميان شکل مخالفت گروه رجوی با جمهوری اسلامی و معترضان فعلی مربوط است. جمهوری اسلامی هر دوی اين‌ها را به هم می‌چسباند تا بتواند برای همه‌ مخالفان و منتقدانش يک نسخه واحد بپيچد منتها پيش‌شرط‌هایی وجود دارد که نمی‌گذارد چنين اتفاقی ولو به زور هم بروز کند. مهم‌ترين پيش‌شرط به کاربرد اسلحه مربوط می‌شود.

دار و دسته رجوی همانقدر که اوايل دهه شصت و برای هدف قرار دادن مخالفان‌شان از سلاح در شهرها استفاده کردند، وقتی امکانات زرهی هم به دست آوردند در حمله شبه ارتشی به نيروهای ايرانی درنگ نکردند.

طبيعی‌ است که هنوز هم که مبنای مقابله‌شان با جمهوری اسلامی عبارت است از جنگ مسلحانه، اگر پايش بيفتد از اسلحه استفاده می‌کنند. يعنی اگر اسلحه به دست‌های گروه رجوی اينقدری که مدام کودتاچی‌ها درباره‌اش حرف می‌زنند، در جريان اعتراض‌های خيابانی حضور داشته باشند، دست‌کم آمار تلفات بسيجی‌ها و نيروهای پليس بايد به طور قابل توجهی بالا برود.

در تمام دوران اعتراض‌ها خبری از تلفات بسیج و پليس و لباس شخصی در دست نيست. همان‌هايی را هم که به اسم بسيجی شهيد معرفی کرده‌اند، بعد از مدتی معلوم شده از جنبه آماری دروغ بوده و حالا چسبيده‌اند به شهيد تراشيدن از ميان معترضان. نهايت داستان بسيجی‌ها و نيروی انتظامی کتک‌هایی بوده که از مردم خورده‌اند، که آن هم از فرط روی زيادی‌ است که دارند. بنابراين اگر اين همه از دار و دسته رجوی توی بزن‌ بزن‌ها بوده‌اند و کسی از نيروهای مختلف کودتاچی را نکشته‌اند، معنی‌اش اين است که يا از جنگ مسلحانه دست کشيده‌اند، که چنين چيزی را اعلام نکرده‌اند، يا اين که کودتاچی‌ها دارند دروغ می‌گويند.

خوب پس اين نيروی مقاومی که در برابر حضرات کودتاچی قرار گرفته عبارت است از يک گروه سه نفره و يک گروه عظيم مردمی. دنبال کردن نگاه اين گروه سه نفره و آن گروه بزرگ مردمی یکی از معضلات کودتاچی‌ها است که آن‌ها را از جنبه برنامه‌ريزی برای مقابله با اعتراض‌ها مستأصل کرده است.

يعنی اين گروه به مردم می‌گويند شما رهبر جنبش هستيد و مردم می‌گويند شما رهبريد و همين باعث شده تا کودتاچی‌ها هر کسی را با دليل و بی‌دليل بازداشت کنند و باز به جايی نرسند.

آن گروه سه نفره خودشان دارای وابستگی‌های سياسی به چند گروه ديگر هستند، منتها اعضای گروه‌های سياسی‌شان يا در زندان‌اند يا در خارج از کشور. همين گروه‌های سياسی وقتی بيانيه می‌دهند، به سادگی می‌شود فهميد که بيانيه‌شان را يک نفر نوشته و همان يک نفر هم هر چيزی دلش خواسته نوشته، مثل بيانيه جديد جبهه مشاركت. در واقع گروه‌های سیاسی وابسته به آن سه نفر از جنبه فکری هم وقتی بيانيه می‌دهند به جای بهتر شدن اوضاع همه چيز را خراب‌تر می‌کنند و در نتيجه کار رسیده است به اين که خود همان سه نفر و موسوی و کروبی بيانيه می‌دهند. در واقع حالا ديگر گروه‌های سياسی هم فقط به اسم وجود دارند.

بنابراين می‌شود گفت جمهوری اسلامی در متلاشی کردن گروه‌های سياسی مخالف یا منتقد خوب عمل کرده است. منتها اشکال کار دقیقا همینجا است که خيلی خوب عمل کرده‌ است.

در عالم سياست وقتی رهبران مخالفان‌تان را به طور کامل از بين می‌بريد به اين فکر نمی‌افتيد که حالا چند نفر ديگر را بايد از بين برد تا بلاخره همه‌ آن طرز فکر از بين رفته باشد.

در اين حالت تقریبا بايد همه آدم‌های کره زمين را از بين ببريد تا چنین اتفاقی بيفتد، چون مشابه همين حرف را خود حضرات جمهوری اسلامی می‌گويند و 1400 سال هم هست که بابت همين که يک اتفاق تبعات بعدی دارد، مرتب دارند حرف می‌زنند. ولی حتی اگر داستان کربلا و بزن بزن‌های آن موقع هم نبود و همه چيز را هم در دنيای مدرن می‌ديديم باز اين درسی‌ است که همه‌ نظام‌های سياسی در کشورهای توسعه‌یافته و توسعه‌نيافته ياد گرفته‌اند که متمرکز بودن مخالفان و منتقدان به نفع حکومت است، چون دست‌کم رديابی دلايل نارضايتی را برای اهل حکومت امکا‌ن‌پذير می‌کند. از قضا يکی از همين درس‌ها در خود جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است.

وقتی طالبان به کنسولگری جمهوری اسلامی در افغانستان حمله کردند و چند نفری را کشتند، يک گروه تندرو در جمهوری اسلامی عقيده‌شان بر اين بود که بهترين راه اين است که به افغانستان حمله کنيم و طالبان را بريزيم بيرون.

منتها يک گروه عاقل‌تری هم بودند که می‌گفتند اگر به طالبان حمله کنيم، آنوقت چه‌طور می‌خواهيم میان ملاعمر و باقی طالب‌ها فرق بگذاریم؟ اين‌ها که همه‌شان يکجورند! يا چطور مرزها را کنترل کنيم، باز اين‌ها که همه‌شان يکجور می‌روند و می‌آيند! همان گروه تندرو همين الان دارند در جمهوری اسلامی حکومت می‌کنند و از قضا فکر می‌کنند حالا اگر با طالبان نمی‌شد درافتاد، ولی با معترضان ايرانی می‌شود همان کار نکرده را انجام داد. موضوع کوک کردن مضمون «فتنه» هم از همين‌جا آب می‌خورد.

در واقع اين‌ حضرات حرف‌شان اين است که حالا که رهبران مخالف را می‌شناسيم، اگر اين‌ها را نابود کنيم سرچشمه را خشکانده‌ايم. درست همان حرفی که رجوی هم می‌زند که اگر چهار تا از رهبران جمهوری اسلامی را سربه نيست کنيم باقی مردم، همه هوراکشان می‌آيند دنبال‌مان.

داستان واقعن همين است که آيا با کشتن رهبران يک حرکت اجتماعی که ريشه در مناسبات سياسی دارد، تمام آن حرکت را می‌شود متوقف کرد؟ جواب منفی‌ است چون اوضاع به طور کامل برعکس می‌شود. يعنی حتی اگر از اهل همين حکومت هم باشيم و آموزه‌های همين حکومت را در زندگی‌مان به کار برده باشيم، باز هم متوجه می‌شويم با کشتن رهبران و مردم عادی نمی‌شود يک حرکت اجتماعی را متوقف کرد.

جمهوری اسلامی حکومتی‌ است که بر اساس همين ادعا شکل گرفته که وقتی می‌کشيد بايد به اين پرسش هم جواب بدهيد که با بازماندگان فکری آن حرکت چه می‌کنيد؟ اگر به کشتن و تمام شدن بود که مشکل کربلا هم همان 1400 سال پيش حل و فصل شده بود.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

ناشناس

بابا اگه موسوي و کروبي رو اعدام کنن خيلي هم بهتر هست اين خاتمي و هاشمي و ديگران که توي زندان هستند رو هم اعدام کنن. چون ديگه رهبرايي که هدفشون خط امام بودن و اجراي بدون تنازل قانوني اساسي و اصلاحات و از اين مزخرفات هست رو بدست خودشون حذف ميکنن و تکليف مردم با جمهوري اسلامي ديگه راحت مشخص ميشه: سقوط بدون تنازل نظام!

ناشناس | ۳۰ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۱:۲۲
tactici

Tactics might change, you never know

tactici | ۲۹ بهمن ۱۳۸۹ - ۲۰:۲۱
aghelaneh

kash hamleh kardeh boudand
aghla hala doust amrika boudim

aghelaneh | ۲۹ بهمن ۱۳۸۹ - ۲۰:۱۷
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی