نسخه آرشیو شده

راه اعتصاب: خیابان
از میان متن

  • اعتصاب در وضعیت کنونی ما و به خلاف نمونه‌های بظاهر مشابه، ‌ قادر نخواهد بود نقش بسیج سبز‌ها و انباشت نیروی آن‌ها را در وهلهٔ نخست ایفا کند
موضوع مرتبط

پنج‌شنبه ۰۵ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۷:۳۶ | کد خبر: 60584

نویسنده وبلاگ میخک عقیده دارد که در حال حاضر، حضور ایرانیان معترض به حکومت در خلال اعتراضات خیابانی، موثرتر از اعتصاب‌های اقتصادی است.

اگر به جنبش‌های دیگر نگاه کنیم، تقریباً بیشترشان با اعتصاب بوده که به پیروزی رسیده‌اند، یا دست کم از این طریق بوده که ضربهٔ کاریشان را به دستگاه غاصب زده‌اند؛ خلاصه اینکه اعتصاب، ‌چنان که دوستی گفته، «رمز پیروزی»شان بوده است.

بستن راه‌های کسب درآمد دستگاه حاکم از طریق مختل کردن شبکهٔ تولید و فلج کردن این دستگاه که بیش از هر چیز وابسته به قدرت مالی خویش بوده، راهی‌ست که بالاخره دیر یا زود مبارزان باید به آن بروند. به همین خاطر، بعد از شکل‌گیری جنبش سبز و بخصوص وقتی دشمنان مردم نشان دادند در کشتار و سرکوب وحشیانهٔ مردم در خیابان‌ها حد و مرزی نمی‌شناسند، بسیاری از همراهان جنبش سبز به این نتیجه رسیدند که باید جنبش به سمت اعتصاب فراگیر حرکت کند که به گمان آن‌ها راهی بود کم‌هزینه‌تر و البته بمراتب مؤثر‌تر برای به زانو درآوردن رژیم قلدر و دلخوش به زور خویش در برابر مردم بی‌دفاع.

منتها اگر بپذیریم که اعتصاب به خودی خود یکی از شگردهای مبارزه است (گیریم یکی از کلیدی‌ترین این شگرد‌ها)، باید ببینیم این شگرد در چه موقعیت و بسته به چه شرایطی امکان‌پذیر و از این گذشته مؤثر خواهد بود. از فردای پیروزی انقلاب ایران، حکومت اسلامی که خود به پشتوانهٔ جنبشی مردمی و خاصه اعتصاب‌های فراگیر توانسته بود حکومت شاه را سرنگون کند و بر جای او بنشیند، خوب فهمید که مهم‌ترین نیرویی که هر دستگاه خودکامه‌ای را می‌تواند به زانو در آورد، وحدت و تمرکز نیروی کار است.

بنابراین در تمام این سه دهه، قلع و قمع هرگونه تلاش اولیه برای تشکیل سندیکا، تشکل‌های کارگری و سازماندهی نیروی کار دغدغه‌‌ی دائمی بازوی سرکوبگر حکومت بوده است. تا آنجا که امروز هم، گذشته از کم عنایتی محتوایی جنبش سبز به خواسته‌های فرودستان، و بویژه کارگران، دلیل اصلی غیاب کارگران در جنبش به عنوان قشری منسجم را باید در همین فقدان ریشه‌ای هرگونه سازماندهی فراگیر جستجو کرد. از طرف دیگر، می‌دانیم که حکومتی که تمام برج و بارویش را بر مبنای چاه‌های نفت بنا کرده، فقط وقتی می‌تواند واقعا در تنگنای مالی قرار بگیرد که نفت و صنایع مربوط به آن کارآییشان را از دست بدهند.

تجربهٔ انقلاب ۵۷ و نقش محوری اعتصاب کارکنان شرکت نفت در به زانو درآوردن حکومت شاه، مؤید این نکته است. موضوع این نیست که اعتصاب واحدهای تولیدی دیگر اهمیتی سیاسی نمی‌توانند داشته باشند، بلکه فقط منظور یادآوری این نکته است که حکومتی که خود در سال‌های گذشته عامل ورشکستگی بیشتر بنگاه‌های تولیدی بوده، طبعاً با اعتصاب پراکندهٔ چند واحد تولیدی دست کم از لحاظ منابع مادی حیات خود را در خطر نخواهد دید. اضافه کنید این نکته را که بخش عمده‌ای از شریان‌های اقتصادی و صنایع مادر اکنون در کنترل نیروهای وابسته به سپاه است. در مجموع، در شرایطی که هیچ زیربنایی برای سازماندهی فراگیر و هماهنگ قسمت اعظم نیروهای کار بیکباره وجود ندارد، نیروی سرکوبگر توان این را دارد که به انواع ترفند‌ها و روش‌های خشن، حتا با توسل به جستجوی خانه به خانه‌، هسته‌های کوچک‌تر و موضعی‌ اعتصاب را به محض شکل‌ سیاسی به خود گرفتن در هم بشکند.

مشکل اما بعد دیگری هم دارد: کم‌توجهی گفتار رایج در جنبش سبز به برابری به عنوان یک اصل، و مشخصاً به شرایط زندگی و کار فرودستان و زحمت‌کشان هنوز نگذاشته تا خواسته‌ها و بلکه موجودیت این قشر ذاتاً درونی جنبش و جزو ماهیت آن شود و رابطه‌ای ارگانیک و خودکار بین نیروی محرک سیاسی انباشته در جنبش و حرکت‌های صنفی و نامتمرکز این قشر وجود داشته باشد. گفتار جنبش سبز هنوز متوجه نیست که نیروی بالقوهٔ عظیمی که قشر زحمت‌کشان در اختیار دارد تنها موقعی می‌تواند به صورت بالفعل به نیروی محرکی برای کل جنبش تبدیل شود که از آن طرف خود جنبش ماهیت خویش را با ماهیت این قشر و نیاز‌ها و مطالبات آن پیوند بزند و تمام قد و با تمام نیروی سیاسی خویش پشت حرکت‌های صنفی و کارگری در بیاید. در غیر این صورت نمی‌توان توقع داشت که خواسته‌ها و حرکت‌های صنفی، بدون ادغام شدن در گفتار سیاسی، از بیرون مولد نیروی لازم برای حرکت رو به جلو در جنبشی سیاسی باشد.

از نکات بالا می‌توان نتیجه گرفت که درست به سبب شرایط فعلی، اعتصاب نمی‌تواند به عنوان موتور جنبش نیروی محرک اولیهٔ آن را تأمین کرده و یک تنه آن را به جلو براند. به عبارت دیگر، اعتصاب در وضعیت کنونی ما و به خلاف نمونه‌های بظاهر مشابه، ‌ قادر نخواهد بود نقش بسیج سبز‌ها و انباشت نیروی آن‌ها را در وهلهٔ نخست ایفا کند. در حالی که در چنین نمونه‌هایی شکل‌گیری و بسط ریشه‌های جنبش و مهیا شدن آن برای حرکت‌های جمعی بزرگ‌تر از خلال اعتصاب صورت می‌گیرد، و سرریز شدن توده‌ها به خیابان در واقع فاز آخر این فرایند را رقم می‌زند، تجربهٔ سال گذشتهٔ جنبش نشان داده که ترک خیابان توسط مردم مساوی با تحلیل رفتن نیروی ناشی از خیزش توده‌ها و نیز مهیا کردن فرصت برای سرکوب حساب‌شده‌تر و البته زیرپوستی و کمتر رسوا برای نیروهای کودتا خواهد بود. خیابان مولد بی‌بدیل انرژی جنبش سبز است به این خاطر که آن «جایی» است که نیروهای منفرد، پخش و غیرمتشکل، فرصتی برای تراکم پیدا می‌کنند؛ تنها فرصت واقعی تا بدنه‌های اجتماعی تک‌افتاده یکدیگر را پیدا کنند و سازماندهی خودجوش امکان‌پذیر شود.

با این حساب، می‌شود گفت که اگر چه اعتصاب فراگیر و بخصوص در شاهرگ‌های اقتصادی حاکمیت همچنان در مبارزهٔ ما هم مرحله‌ای راهبردی است که برای پیروزی نهایی بناگزیر باید از آن گذر کرد، ولی به جای آنکه آن را به عنوان نقطهٔ جهش جنبش یا جایگزینی برای حضور در خیابان برگزنیم، امکان و تأثیرگذاری آن موکول است به ادامهٔ حضور مردم در خیابان.

در حقیقت با آوردن خواسته‌های نیروی کار به خیابان و ادغام گفتار آن در دل خویش است که جنبش سبز می‌بایست نخستین گام را برای به هم وصل کردن حرکت‌های پراکنده و روز به روز پرشمار‌تر کارگری، که فعلاً خاستگاهی اغلب صنفی دارند، بردارد. تنها پس از عملی شدن چنین اتحادی در خیابان و به عنوان نتیجهٔ غایی آن است که اعتصاب ‌ضربه‌‌ای نهایی خواهد بود برای سرنگونی رژیم کودتا. خالی کردن خیابان در شرایط کنونی به بهانهٔ تدارک اعتصاب، نه تنها کاری از پیش نمی‌برد بلکه احتمالاً آن را دوباره تا مدتی از نفس خواهد انداخت. مختصر اینکه، اگر راه شماری از جنبش‌ها از اعتصاب گسترده به خیابان رسیده، در جنبشی با ویژگی‌های جنبش سبز این رابطه در عمل تنها معکوس می‌تواند باشد و راه خیابان است که در آخر به اعتصاب منتهی شود.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی