نسخه آرشیو شده

از رنجی که می‌بریم
عکس از flickr/faceme
از میان متن

  • باحجاب بودن در اینجامعه (که اتفاقاً بسیار هم ادعای چند فرهنگی بودن و آزادی دارد) هنوز انتخاب سختی است
موضوع مرتبط

جمعه ۰۶ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۷:۱۵ | کد خبر: 60595

نویسنده وبلاگ مکشوف نگاهی دارد به تصور بخشی از جامعه مذهبی ایرانی به تحصیل و فرهنگ غرب.

پی‌تر برگر و توماس لاکمن در کتاب «ساختار اجتماعی واقعیت» بستر شناخت واقعیت را زندگی روزمره، تجربهٔ کنش و تعاملات اجتماعی می‌دانند. زندگی روز‌مره از نظر آن‌ها واقعیتی عینی است که پایهٔ بقیهٔ شناخت‌ها را در ذهن ما شکل می‌دهد. در واقع آن‌ها بر این عقیده‌اند که کنش متقابل با محیط اجتماعی، فرهنگ‌ها، و محصولات آن‌ها باعث شکل‌گیری شناخت در انسان می‌شود.

---------

امروز با یکی از دوستانم در ایران چت می‌کردم که دختر مذهبی با تحصیلات و فعالی است. حرف‌هایمان با چند سوال و نظرخواهی مربوط به حوزهٔ کارش شروع شد. بعد دو تا سوال دیگر پرسید که خیلی دلم می‌خواست رو‌ در رو برایش توضیح می‌دادم که نمی‌شد طبعاً.

اول پرسید: «دانشگاه‌های کانادا دوره‌های علمی مدیریت رسانه یا روانشتاسی رسانه دارن می‌زارن؟» * من جواب دادم هر دانشگاهی که در حوزه‌های مطالعات رسانه، مدیریت، روان‌شناسی، مطالعات فرهنگی، جامعه‌شناسی و بقیهٔ علوم مرتبط کار کند، ممکن است روی این گرایش‌ها کار کند بسته به حوزهٔ تخصصی اساتید و گرایش دانشجو‌ها. برایش گفتم این‌ها چیزهای جدیدی نیست که کانادا یا بقیه ممالک غرب یکهو به نظرشان مهم رسیده باشد و شروع کنند رویش کار کردن. در واقع سال‌هاست که سرمایه‌گذاری کرده‌اند روی بخش علوم اجتماعی و انسانی. گیریم دانشگاه‌های بزرگ و‌شناس آمریکا زود‌تر و کانادا کمی دیر‌تر به سبب قدمت کمی که جامعه دارد. البته هنوز هم سرمایه‌گذاری روی بخش فنی و علوم طبیعی بیشتر است.

من چند سال است که در این فضا درس می‌خوانم. چیزی که دیده‌ام در رابطه با این گرایش‌های تخصصی این است که وقتی دانشجویی درخواست پذیرش می‌فرستد برای دانشگاهی در مقطع فوق یا دکتری باید طرح و موضوعی که علاقه‌مند است در آن کار کند را به دانشگاه ارائه دهد (گرچه پیش می‌آید که بعد از ورود موضوع کارش را عوض کند). این طرح تحقیق می‌شود یکی از عناصری که در کنار بقیهٔ مدارک در پذیرش دادن به دانشجو موثر است. علتش هم این است که هر دانشکده برنامه‌ها‌ی کوتاه و بلند مدتی دارد برای رسیدن به هدفش (یکی از اصلیترین اهداف گرفتن بودجه از دولت یا سازمان‌های دیگر است). مثلاً دانشکدهٔ جامعه‌شناسی سعی می‌کند هم تعدادی دانشجو بگیرد که به کار کمّی علاقه‌مندند و هم تعدادی دانشجو که تحقیقات کیفی انجام می‌دهند. در مورد موضوع کار تحقیقاتی هم وضع به همین منوال است. اینجا در اکثر دانشگاه‌ها رشته‌های مستقلی برای «جامعه‌شناسی شهری»، ‌ «جامعه‌شناسی توسعه»، «جامعه‌شناسی ارتباطات» ‌ و... وجود ندارد. استاد‌ها هر کدام در یک یا چند حوزهٔ مشخص فعالیت می‌کنند و دانشجویی که با آن‌ها کار می‌کند طبعاً در آن حوزه‌ای متخصص می‌شود که درموردش تحقیق می‌کند. موضوع تحقیق را هم خود دانشجو انتخاب می‌کند. این موضوع می‌تواند در حوزهٔ کار تحقیقی‌ای باشد که استاد برایش بودجه دارد که در این صورت از بودجهٔ استاد هم می‌تواند استفاده کند یا می‌تواند روی موضوعی مستقل کار کند، استاد راهنماییش ‌کند و درآمد دانشجو از Teaching Assistantship (کمک استادی) تامین شود.

همه این توضیحات را دادم که به این نکته برسم که از این‌که استادی/ دانشکده‌ای قبول می‌کند که روی موضوعی مثل مدیریت رسانه‌ای در حوزهٔ خاورمیانه کار کند «توهم توطئه» نسازید۱. فکر نکنید که خیلی باهوش و استعداد هستید که یک هم‌چین «خطری» را از جانب «دشمن» حس کرده‌اید. موضوع ساده‌تر از چیزی است که از تویش توطئه در بیاید۲. زمینه‌ای که من پشت سوال دوستم می‌بینم، (با‌شناختی که از موقعیت و محیط او دارم) همین گفتمان «همهٔ دنیا با ما دشمن‌اند» ‌ است. همین که همهٔ دنیا یکی یک تبر دستشان است و حمله کرده‌اند به ریشه‌های ناب ایرانی-اسلامی ما. همین که «جهانی شدن» بالذات چیز مذمومی است مگر آن را در گفتمان دینی (آن هم شیعی) تبیین کنیم۳.

سوال دوم دوستم این بود که: «یه گرایشه جدیدی بین زنان غیرمسلمان غربی بوحود اومده: روسری سر کردن و حجاب کردن. شما خبر دارید؟» * چشم‌های من گرد نشد از این پیش‌فرضی که حتی به صورت سوالی هم پرسیده نشد بلکه به عنوان یک فکت واقعی در نظر گرفته شد: ‌ «یک گرایشی وجود دارد» چون باز هم این سوال در بستر بسیار آشنایی ایجاد شده: ‌ ادعای این‌که «موجی در دنیا راه افتاده به نام گرایش به فطرت».

البته کمی که دقت کنی می‌بینی این فطرتی که دوستان ازش صحبت می‌کنند چیزی است در مایه‌های قوانین شرعی شیعهٔ ۱۲ امامی، ورژن جمهوری اسلامی. یعنی اصولاً وقتی می‌خواهند بار ارزشی حرفشان را بالا ببرند به موضوع «فطری» ‌بودن و نه «دینی» بودن اشاره می‌کنند برای اثبات حق بودن نظرشان. وقتی هنوز ایران بودم حرف گرایش زنان غربی بود به اعادهٔ ارزش‌های خانوادگی و «جنبش بازگشت به خانه» در تقابل با جنبش زنان ایران. آن زمان چیزی که از جنبش زنان سر زبان‌ها بود ورژن روشنفکرانه‌ای بود در حد فمنیزم تندروانه‌ای که از نیازهای واقعی زنان جامعه فاصله داشت (البته‌‌ همان موقع هم آدم‌های کاردرستی وجود داشتند که می‌دانستند اعادهٔ حقوق قانونی زن در جامعه به آن فمنیزم تند و تیزی که عده‌ای برایش جان می‌دادند و عده‌ای هم مقابلش قداره می‌کشیدند ربطی ندارد و برای رسیدن به حداقل‌های حقوقی تلاش می‌کردند). خلاصه که آن جنبش را مثال می‌زدند که بگویند فطرت زن به خانه‌نشینی نزدیک‌تر است و این‌که مسئولیت حفظ و پرورش خانواده بسیار خطیر‌تر است از «جلوه‌گری» او در مجامع عمومی.

به دوستم جواب دادم که بگذار از جای دیگری شروع کنم: ‌از نوع پوشش کانادایی‌ها و احساسی که نسبت به محجبه‌ها دارند. تا اینجا که من از دوستان کاناداییم شنیده‌ام بچه‌هایشان اجازه ندارند هر چی دلشان خواست بپوشند و بروند مدرسه یا توی خیابان. این را هم از تجربیات بچه‌گی خودشان یاد گرفته‌اند و این چیز جدیدی نیست در اینجامعه. مادر و پدر‌هایشان دائم لباس و رفت و آمد‌هایشان را کنترل کرده‌اند تا سنی که آن‌ها از خانهٔ پدری رفته‌اند. البته همیشه هم از نسل جدیدی که لباس‌ پوشیدنشان به سمت عریانی پیش می‌رود و غیرقابل مهار هم هست شاکی‌اند.

برایش گفتم تصویری که از جامعهٔ غربی، در ایران به نمایش درآمده از نظر من بسیار کم با واقعیت جامعهٔ اینجا مطابق است. گفتم اینکه بگویی عده‌ای به صورت فطری به سمت «روسری» سر کردن رفته‌اند چیز عجیبی است برای منی که ۶ سال است اینجا زندگی می‌کنم. باحجاب بودن در اینجامعه (که اتفاقاً بسیار هم ادعای چند فرهنگی بودن و آزادی دارد) هنوز انتخاب سختی است. بار‌ها از دوستان کاناداییم شنیده‌ام که کانادایی‌ها از باحجاب‌ها می‌ترسند؛ که اگر آماری گرفته شود و از مردم بپرسند اولین گروهی که دلشان می‌خواهد از جامعه کنار گذاشته شوند چه کسانی هستند خواهند گفت «باحجاب‌ها»؛ چون‌که فکر می‌کنند زیر روسری همهٔ ما یک بمب مخفی است که در صورت بروز اتفاقی ما منفجرش خواهیم کرد (صدقه سر تندروی رسانه‌ها و بنیادگرایی افرادی مثل بن‌لادن و مقتدی صدر و امثالهم). اکثریت جامعه سختشان است که با افراد باحجاب حشر و نشر داشته باشند. البته در محیط‌های دانشگاهی و بسته به زمینهٔ خانوادگی‌ای که افراد درش بزرگ شده‌اند و هم به دلیل قانونی که تمام اعضای جامعه را به لحاظ حقوقی بدون در نظر گرفتن دین،‌نژاد، جنس (و غیره) «تقریبا» ‌۴ یکی می‌داند، ظاهر جامعه برای باحجاب‌ها خوب و آرام است ولی گرایش به شبیه شدن به آن‌ها به نظرم ادعای غیر واقعی و عجیبی است.

در این سال‌ها از میان دوستان غیر مسلمانم فقط یک دوست لهستانی داشته‌ام که به علت علاقه‌ای که به فرهنگ‌های سنتی و بومی دارد و هم نشست و برخواست با دوست‌پسرهای مسلمانش، بسیار علاقه‌مند به فرهنگ و پوشش اسلامی است. من تا به حال ندیده‌ام که روسری سرش کند ولی چندین بار به من گفته که به روسری‌ها و شال‌های من چشم دارد و یک روز همه را از من بلند خواهد کرد و دانه‌دانه سرش خواهد کرد. این «موج‌ فطری پوشش اسلامی در جامعهٔ غرب» را من ندیده‌ام دوست عزیز. از بین همین‌ها هم که مسلمان می‌شوند عدهٔ کمی‌ زیر بار حجاب می‌روند چه برسد به بقیه.

--------

برگردیم سر بحث شناخت. عدهٔ کمی از دوستان مذهبی من در ایران، خوب و زیاد کتاب می‌خوانند، فیلم می‌بینند، دنیای مجازی را می‌شناسند؛ ابزارهایی که باعث تعامل و شکل‌گیری شناخت آن‌ها از دنیای بیرون می‌شود. رسانه‌های داخل ایران هم تحلیل‌های گنگ برپایهٔ نظریات اغلب نادرست تحویل جامعه می‌دهند. حباب ناپیدایی دور جامعه کشیده شده که شناخت آدم‌ها را از دنیای بیرون و حتی جامعهٔ خودشان دچار اختلال کرده۵.

[۱] این‌که دانشگاه‌های معتبر موسسات و دانشکده‌های جداگانه‌ای برای مطالعات خاورمیانه، شرق دور، آفریقای شمالی/جنوبی/مرکزی، آمریکای لاتین دارند را من هم می‌دانم و می‌گذارم به حساب روند ایجاد شناخت در جامعه‌ جهانی. این میان رجال سیاسی/برنامه‌ریزان اقتصادی/... همه‌ می‌توانند از نتایج به دست آمدهٔ تحقیقات این موسسات انواع استفاده را ببرند چه برای بهبود وضع موجود و چه در جهت جنگ‌افروزی بر هم زدن صلح.

[۲] در این چندسال زیاد پیش آمده که با دوستانم در ایران راجع به موضوع پایان‌نامه‌هایم حرف بزنم و چشم‌هاشان درخشیده باشد که «آهان! ببین چه زرنگند. از تو استفاده می‌کنند برای رسیدن به شناخت عمیق جامعهٔ «اسلامی» ‌ایران که بعد تیشه به ریشه‌مون بزنن» در این جور مواقع من چه جوابی دارم به‌شان بدهم غیر از اینکه موضوع بحث را تغییر بدهم به چیزی قابل فهم‌تر؟

[۳] من در ضمن منکر دین ستیزی بعضی از کنش‌گران و نظریه پردازان سیاسی نیستم. ایده‌ای که خسارت‌های سنگینی به جامعهٔ جهانی زده و محدود به اسلام و شیعه هم نیست.

[۴] این «تقریباً»‌ای که می‌گویم با استاندارد جامعهٔ ایده‌آل است و اصلا با جامعه‌ای مثل ایران قابل مقایسه نیست. این «تقریباً» مثالش می‌شود این‌که زنان روبنده‌دار در بعضی استان‌های کانادا طبق قانون مجبورند موقع حضور در دادگاه و یا رای دادن نقاب را از صورت برداند برای تطبیق مدارک که این هم فعلا با سر و صدا و انتقادات صریح و جدی روبه‌روست.

[۵] لازم است توضیح دهم که این‌ها «نیش» نیست و حتی از سر لج؟

* عین جمله‌های خوش است

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آیدا

این جناب فراماسونری مارکسیست روسی که پای بسیاری مقالات، متن بی سر و ته مشابهی می نویسند با اسمهای مختلف واقعاً تکراری شده اند. البته دموکراسی است و ما هیچ کاره، اما خودشان باید از جواب نگرفتنهایشان فهمیده باشند که تئوریهای توطئه شان خریدار ندارد.
این مقاله حرف دل خیلی از ماست. کلاً سالها دور بودن از دنیا جامعه ایرانی را متوهم و -بدون قصد اهانت- بی سواد کرده. دوستان بدون اینکه زحمت یک ذره مطالعه به خود بدهند چرندیات صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد را غرغره می کنند. “نیش و لجتان” به جاست!

آیدا | ۰۳ مرداد ۱۳۹۰ - ۰۵:۲۰
masaleh asli

خبر گزاریها و کسانی که موفق به خارج شدن از لیبی شده اند خبر از کشتار مردم و حتا کودکان  د رلیبی میدهند . همه متفق القولند که نیروهای مزدور خارجی در این کشتارها دست دارند . 
تا چندی پیش وب سایت های فراماسونری مارکسیست روسی به دروغ مدعی شدند حزب الله لبنان در سرکوب تظاهرات ایرانیها دست دارند . پیک نت عکسی چاپ کرد و مدعی شد که لبنانی است که بعد ها در بقیه وب سایت ها اسم و رسم ان فرد که عضو بسیج یکی از ادارات بود  آمد . همینطور عکسی چاپ کرد که بعد از ترور  استاد دانشگاه در محل ایستاده بود و مدعی شد یک لبنانی است و .....
اما حالا که قذافی دیوانه دارد از نیروهای خارجی استفده میکند اینها ساکتند . تازه اگر خبر لیبی را با اکراه بنویسند با همدردی میگویند : لیبی در آتش ! یا لیبی دمکراسی یا تجزیه ! .... اگر مقاله را بخوانید پر است از ادعاهای بیشرمانه این دیوانه که رژیمش ساختاری کمونیستی از نوع شوروی سابق و شدیدا ضد دموکراسی و امنیتی دارد علیه مردم بی سلاح که در دسته های چندین هزار نفری از جانشان گذشته و در خیابان ها ایستاده اند .
قذافی انها را سوسک خواند . از اوباش هوادار خودش خواست که خانه به خانه دنبال آنها بروند و آنها را پاکسازی ! کنند . خودش و پسران هرزه اش ( آقازاده ها) ۱۴۰ میلیارد دلار پول د رخارج کشور جمع کرده اند . به هر خواننده آمریکایی مثل مرا یا کری ، بیانسه ، عاشر ، لانا ریچی یک میلیون دلار پول داده اند که برای آنها برنامه خصوصی اجرا کنند . همین الان نماینده لیبی در سازمان ملل گفت که باید سازمان ملل جلوی او را بگیرد .
اگر قذافی با این کشتار وسیع بماند ج ا هم به او تاسی میکند . البته این خواست فراماسونری مارکسیست های روسی است . آنها از اینکه رژیم های ضد امریکا در منطقه از بین بروند ناراحتند .
همینجا معلوم میشود که امثال نیک آهنگ و نوری الا که سخنی علیه این دیکتاتورها نمیگویند اما به دروغ به ترکیه و لیبرال ها و روشنفکران دینی و اصلاح طلبان غیر روسی حمله میبرند دروغ گویان لافزنی بیش نیستند . چه بسا در خط حفظ رژیم باشند با ماسک انحلال طلبی دروغین . تاریخ ما پر است از خائنین چپ که همیشه به خائنین راست خدمت کرده اند در سرکوب میانه روها و لیبرال ها و ملیون .

masaleh asli | ۰۶ اسفند ۱۳۸۹ - ۲۳:۰۱
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی