اعتصاب غذا یکی از معمولترین واکنشهایی است که زندانیان سیاسی برای انتقال صدا و پیام خود و در اعتراض به فشارهایی که بر آنها وارد میشود، با اراده خود به آن دست میزنند.
ایران یکی از کشورهایی است که گروه بزرگی از ناراضیان سیاسی و معترضان و مخالفانی با اندیشهها و پیشینههای گوناگون در آن در زندان یا در حصرند. گروهی از آنها نیز تا به حال بارها اعتصاب غذا کردهاند. در میان زنان و مردان زندانی اعتصابکننده، تازهترین نمونه از این دست فخرالسادات محتشمیپور همسر مصطفی تاجزاده و محمد نوریزاد روزنامهنگار و فیلمساز هستند.
فراتر از بررسی میزان اثرگذاری اعتصاب غذا بر تغییر وضعیت زندانی سیاسی، یکی از اساسیترین پرسشهایی که مطرح میشود این است که چه شرایطی یک زندانی را به جایی میرساند که چنین روش سخت و طاقت فرسایی را با اراده خود انتخاب کند و در مسیر اعتصاب غذا کارش به بیمارستان یا در برخی موارد به مرگ منتهی شود.
عموما زمانی که زندانیان سیاسی راهی برای بیان اعتراض خود ندارند و صدای اعتراض آنها شنیده نمیشود و درعین حال برای آنکه نشان دهند از حقوق اساسی خود بیبهرهاند، تنها و آخرین امکانی که در اختیار دارند، اعتصاب غذاست.
برخی از این اعتصاب کنندگان در اعتراض به نداشتن حداقل حقوق انسانی ازجمله حق ملاقات با خانواده، حق تماس تلفنی و یا دراعتراض به نوع برخورد بازجویان، زندانبانان و احکام صادر شده از سوی قضات، دست به اعتصاب غذا زدهاند.
اعتصاب غذا به دو شکل خشک شامل نخوردن آب و غذا و به شکل تر که فقط نخوردن غذاست صورت میگیرد.
«اعتصاب غذا، زبان زندانی سیاسی است»
آسیه امینی، روزنامهنگار و فعال حقوق زنان درباره اعتصاب غذای زندانیان سیاسی و میزان اثرگذاری آن به مردمک میگوید: وقتی ما در دنیای آزاد نفس میکشیم نمیتوانیم درباره کسی که از سادهترین و ابتداییترین حقوق خود محروم است، قضاوت کنیم. بنابراین اعتصاب غذای زندانیان را باید در چارچوب شرایط خاص آنها ارزیابی کنیم.
به گفته او «اعتصاب غذا، اعتراض خاموش زندانیان سیاسی نسبت به شرایط ناعادلانه درون زندان است، زیرا آنها هیچگونه امکان اطلاعرسانی و اعتراض ندارند و اساسا اعتراض آنها شنیده نمیشود و حقوق اولیه آنها حتی فارغ از اینکه به حق یا ناحق زندانی شده باشند، نادیده گرفته میشود. بنابراین زندانی به جایی میرسد که تنها وسیله اعتراضش بدن اوست. در واقع اعتصاب غذا، زبان زندانی سیاسی است».
آیا این روش میتواند تاثیرگذار باشد؟
اکبر گنجی، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر، (زمان بازداشت: اردیبهشت ۱۳۷۹) که خود نیز در زندان حدود ۷۰ روز دست به اعتصاب غذای نامحدود زد، دراین باره به مردمک میگوید: همه کسانی که بهعنوان زندانی سیاسی در زندانها به سر میبرند، افراد بیگناهی هستند که به خاطر دفاع از آزادی زندانی شدند و نه تنها خود این افراد بلکه جامعه نیز آنها را بیگناه میداند و رژیم هم در زندانها سرکوب ومحدودیتهای بیشتری را بر این افراد تحمیل کرده و میکند.
به گفته وی «در چنین وضعیتی که یک زندانی بیگناه، از حقوق خود ازجمله تماس تلفنی، مرخصی، ملاقات حضوری، درمان بیماری در بیمارستان و غیره محروم میشود، تنها چیزی که برای ادامه مبارزه برای او باقی میماند تا از خود دربرابر رژیم سرکوبگر دفاع کند، جسم و جانش است».
آقای گنجی میگوید که «بسیاری از اعتصابکنندگان غذا، این اقدام را شکل دیگری از مبارزه میدانند که در محکوم کردن رژیم سرکوبگر و ناقضان حقوق بشر، جلب توجه عمومی و احساس همدردی با مظلوم قدرت زیادی دارد» اما براین نظر است که براساس شواهد تاریخی، «اعتصاب غذا لزوما در همه موارد نتیجه بخش نبوده و دراین باره تردید وجود دارد».
آسیه امینی، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر، نیز در ادامه درباره تاثیرگذاری اعتصاب غذای زندانیان سیاسی میگوید: این اقدام موج اعتراض ایجاد میکند، موجب افزایش فشارها و اعتراضات میشود و برخی لابیهای سیاسی را به سمت گفتوگو دراین باره سوق میدهد. به طور مثال ما بهعنوان شماری از فعالان حقوق بشر و فعالان زنان، خانم پیلای کمیسرعالی حقوق بشر را خطاب قرار میدهیم چون او در قبال کشورهای عضو سازمان ملل مسئولیت دارد و میتواند مساله زندانیانی که شرایط خاصی دارند را در روابط با دولت ایران مورد توجه قرار دهد.
نسرین ستوده، وکیل و فعال حقوق زنان، دیگر زندانیانی است که اوایل مهرماه سال ۸۹ دست به اعتصاب غذا زد. اعتصاب غذای او موجب شد تا شیرین عبادی و چند نفر از دیگر از فعالان حقوق بشر اواخر سال گذشته میلادی در حمایت از او در مقابل دفتر سازمان ملل در ژنو تحصن کنند. با این حال خانم عبادی چندی بعد در نامهای به کمیسر عالی حقوق بشر، تاکید کرد که خانم ستوده به حمایت بینالمللی نیاز دارد.
خانم ستوده از ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» در بازداشت است. او از اوایل مهر ۸۹ دست به اعتصاب غذا زد و پس از آنکه گروهی از فعالان مدنی و برخی از موکلان او با انتشار نامهای خواستار شکستن اعتصاب غذای او شدند و درپی امکان ملاقات با یکی از اعضای خانوادهاش، چهارم آبان ۸۹ پس از ۲۸ روز اعتصاب غذای خود را شکست.
خانم ستوده در ملاقاتی که پس از آن با همسر خود داشت به او گفته بود که در مدت اعتصاب غذا، «دو بار زیر سرم رفته است»؛ با این حال او بار دیگر اعلام کرده بود که تا رسیدن به خواستهایش اعتصاب غذا را به صورتی که فقط از آب استفاده کند ادامه خواهد داد.
آسیه امینی در این مورد میگوید: گاهی ممکن است خواستها تنها به شکستن اعتصاب غذا تنزل یابد، چون در آن شرایط کار دیگری نمی شود کرد. یعنی اگر آزادی زندانیان سیاسی در دسترس نبود، دست کم جان زندانی حفظ شود یا حداقل حقوق او مانند ملاقات یا خارج شدن از انفرادی امکانپذیر باشد. ولی نباید فراموش کرد که چنین هدفی کوتاه مدت است و خواسته اصلی ما باید این باشد که زندانیان اندیشه آزاد شوند و همه زندانیان از حقوق انسانی یک زندانی برخوردار باشند.
به گفته این فعال حقوق زنان، «در همه موارد اعتصاب غذا به نتیجه دلخواه زندانیان سیاسی نمیانجامد. اما در برخی موارد، بعضی از خواستهای آنها را برآورده میکند. اما در زمان اعتصاب غذا، معمولا فعالان حقوق بشر در خارج از زندان نیز تلاش میکنند تا به زندانی کمترین آسیب وارد شود. از آنجایی که اعتصاب غذا میتواند عوارضی خطرناک و جبرانناپذیر داشته باشد، گاه فعالان خواستار پایان آن میشوند».
خواستهای اعتصابکنندگان
ازجمله کسانی که به تازگی در زندان دست به اعتصاب غذا زدهاند، فخرالسادات محتشمیپور همسر مصطفی تاجزاده است که در روزهای گذشته به دلیل اعتصاب غذا بیهوش و روانه بیمارستان شد. خانم محتشمیپور در آستانه عید نوروز تهدید کرده بود در صورتی که اجازه ملاقات با همسرش که او نیز در زندان به سر میبرد صادر نشود، دست به اعتصاب غذا خواهد زد. او اسفند ماه سال ۸۹ و در جریان تجمع اعتراضی بازداشت شده بود. براساس گزارشها خانم محتشمیپور پس از مرخصی از زندان، بار دیگر اعلام کرده که دست به اعتصاب غذا خواهد زد.
محمد نوریزاد روزنامهنگار و فیلمساز دیگر زندانی سیاسی است که اواخر اسفند سال گذشته دست به اعتصاب غذای خشک زد و نامههای وی به دادستان تهران در این باره به تازگی بر روی وب سایت او منتشر شده است. آقای نوریزاد در این دو نامه که در روزهای ۱۴ و ۱۶ اسفند سال گذشته نوشته شده، اعلام کرده است که «تا رسیدن به خواستههایم، نه غذا دریافت خواهم کرد و نه تقاضای تماس تلفنی یا ملاقات یا مرخصی خواهم داشت».
سال گذشته نیز پانزده زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین که بیشتر آنها از فعالان روزنامهنگار و دانشجویی بودند، از چهارم تا ۱۸ مرداد ۸۹ در اعتراض به «بدرفتاری با خانواده زندانیان و عدم اجازه ملاقات»، دست به اعتصاب غذا زدند و خانواده آنها نیز از ۱۱ مرداد به این اعتصاب غذا پیوستند.
این زندانیان در سیزدهمین روز اعتصاب دستهجمعی خود، با صدور بیانیهای اعلام کرده بودند «تا زمانی که حقوق زندانیان براساس آییننامه سازمان زندانها برآورده نشود، به اعتصاب غذا ادامه خواهند داد و خواهان آزادی بیقیدوشرط بابک بردبار شده بودند که قرار بود دو هفته پیش از آن آزاد شود».
بابک بردبار، عکاس خبری روز ششم دی ۸۸ در جریان اعتراضات روز عاشورا هنگام عکاسی با مجوز رسمی از آژانس خبری عکس ایران بازداشت و ۱۶ مرداد ۸۹ پس از تحمل هفت ماه زندان و درپی اعتصاب غذای خود و ۱۵ زندانی دیگر، آزاد شد.
این زندانیان سیاسی اعتصابکننده در شانزدهمین روز اعتصاب غذای خود پس از دریافت پیامهای فعالان سیاسی دست از اعتصاب غذای خود برداشتند.
با این حال مسئولان زندان اوین پس از اعتصاب غذای این زندانیان اجازه ملاقات به خانواده آنها ندادند و اعلام کردند که این زندانیان به جرم اعتراض و اعتصاب غذا، ممنوعالملاقات شده و در سلولهای انفرادی بند ۲۴۰ حبس شدهاند.
جعفر پناهی، کارگردان سرشناس ایرانی نیز دیگر زندانی سیاسی است که سال گذشته دست به اعتصاب غذا زد. او به دنبال رویدادهای پس از انتخابات خرداد ماه ۸۸، در روز ۱۱ اسفند ۸۸ دستگیر شده بود، اواخر اردیبهشت ماه ۸۹ اعلام کرد که تا زمانی خواستههایش ازجمله «تماس و دیدار با خانواده و اطمینان کامل از سلامت آنها، حق داشتن وکیل بعد از ۷۷ روز و مشورت با او و آزادی بی قید و شرط تا تشکیل دادگاه و صدور حکم قطعی» تحقق نیابد، به اعتصاب غذای خود ادامه میدهد.
بسیاری از کسانی که طی سالهای اخیر در زندانهای ایران دست به اعتصاب غذا زدهاند، از جمله فعالان سابقهدار سیاسی نبودهاند. در میان آنها دانشجویان، هنرمندان و حتی حقوقدانان حضور دارند. کسانی که نه تنها برای اعتصاب غذا هیچ آمادگی خاصی نداشتند، بلکه در گذشته نه چندان دور پیش از بازداشتشان، احتمالا به ذهنشان هم خطور نمیکرد که ممکن است پشت میلههای زندان قرار گیرند... و ممکن است روزی فرا برسد که تنها راه اعتراض و تنها راه رساندن صدایی به دیگران، گذشتن از تنها چیزی باشد که در سلولی کوچک باقی مانده است: تن.
1-کسی که برای حقوق انسانی انسانها مبارزه می کند آیا حق دارد جسم و جان خود را در معرض آسیب خود ساخته قرار دهد؟
2-در دهه هایی که به راحتی آب خوردن زندانیان را اعدام می کردند آیا می توان نمونه هایی از اعتصاب غذا را در آن دوران شاهد آورد؟
3-روشنفکر ،زبان انبوه مردان و زنان اجتماعی است که از مشکلات گوناگون در رنجند و نمی توانند مشکلات خود را به شکلی مستدل و تاثیر گذار بیان کنند.آیا این روشنفکران اجتماع حق دارند ناتوانی و نا امیدی خود را فریاد کرده و به جای اینکه برای مردمشان از حکومتها امتیاز بگیرند خودشان تبدیل به قربانیانی شوند ،که ما مردم معمولی lمجبور شویم برای رنج آنها ماتم بگیریم؟
4-تا کنون روشنفکران زیادی حکومتها را زیر نقدهای برنده برده اند. چه تعداد روشنفکرانی را می شناسیم که توانسته باشند به لایه های درونی خود نفوذ کرده تا خودشان را آسیب شناسی و آسیب زدایی کنند؟
مجید در رادیو فردا از استاندارد دو گانه ج ا در مورد انقلاب های عربی گفته .
آقای مجید خان محمدی :
اپوزیسیون چپ هم مثل ج ا برخورد دوگانه دارد با جنبش های جهان عرب !
آنها هم تونس را تایید ، مصر را نیمه انقلاب ، اما لیبی را و عراق را که وابستگان سابق شوروی و دیکتاتوری آنها ساخت روسیه است به کلی انکار میکنند ! در مورد سوریه و الجزایر نسبت به دیکتاتور نظر مساعد دارند ! همان ادعای دیکتاتوری ها را تکرار میکنند ( القاعده می اید ، اگر اینها بروند دیکتاتور دیگری می اید ، انگلیس و امریکا و دست خارجی پشت انقلاب هاست ). در مورد بحرین و یمن باز دوگانه برخورد میکنند با اینکه میدانند که بحرین و یمن مثل لیبی برخورد نظامی شدید ندارند و حد اقل در ظاهر دنبال مذاکره و راه حل هستند و از همه مهمتر خطر نفوز ج ا و القاعده در بحرین و یمن بسیار بیشتر است تا لیبی ! مساله به اینجا هم ختم نمیشود اینها در مورد دیکتاتورهای
قرقیزستان و بلاروس و قزاقستان هم نظر مساعد دارند و کوبا و چاوز و پوتین را ستایش میکنند .
نتیجه اینکه :
ج ا که خود ساخته و پرداخته چپ روسی است با التقاط اسلام و مارکسیسم ، نوعا شبیه رژیم های ساخت روسیه و استالینیستی است . اما هنوز در بسیاری موارد سعی دارد که حد اقل در ظاهر توتالیتر نباشد . ( مثل چاوز )، اینترنت و ماهواره و مهاجرت را کاملا نبسته ( مثل کوبا و کره ) ، در سالهای اخیر ( دوران خامنه ای ) دست به کشتار های قومی و اعدامهای دسته جمعی در مقیاس سال ۶۷ نزده ( مثل سوریه ، لیبی ، کره شمالی ، ...)، یک انتخابات نیم بند هم برگزار میکند ، تیر اندازی به تظاهر کنندگان را حد اقل رسما با نام حکومت انجام نمیدهد ( قذافی میگوید خانه به خانه دنبال شما می ایم و شما را با مزدوران کرایه ای از بلاروس میکشم و با توپ و تانک و جت جنگی به آنها حمله میکند ).
بنابر این مشکل اصلی ایران نه اسلام ، نه ج ا ، نه انقلاب اسلامی است !
در ایران بر خلاف اعراب مارکسیسم روسی مشکل اصلی است .
چون :
۱)به این ج ا ( ولایت فقیه ضد امپریالیست ) حالت خصومت آمیز و رادیکال ضد غرب داده و این وضعیت را حفظ کرده . اسلام خط امامی ضد امریکا و غرب ، ولایت فقیه استالینیستی ضد امریکا و غرب هر دو مورد حمایت اینهاست .
۲) لیبرال های مذهبی و ملیون و کودتای نوژه را بیرون انداخته و خنثی ساخته ، انقلاب اسلامی را که صرفا ضد دیکتاتوری و شاه بود دزدید و تبدیل کرد به انقلاب ضد امپریالیستی ، ضد امریکا ، ضد اسرائیل ! و متحد شوروی ( روسیه ) ، کره شمالی ، کوبا ، فلسطین ، اورتگا ، چاوز ، بلاروس .
۳)حتا اگر ج ا بخواهد به سمت امریکا برود این مارکسیست های روسی نمیگذارند . مخالفت اینها با احمدی مشایی نه برای حقوق بشر و دموکراسی که از ترس نادیکی اینها با آمریکاست . وگرنه اینها قذافی و اسد و صدام را هم دوست دارند !
۴)حتا اگر جنبش طبقه متوسط و جوانان در ایران بخواهند شبیه مصر و تونس و یمن و بحرین و سوریه و .... به سمت لیبرال دموکراسی و غرب بروند اینها نمیگذارند ! حتا موسوی را به زور به جای کروبی و خاتمی و نوری چپاندند و به جنبش سبز دیکته کردند که به طبقه متوسط و خواست ان ( نه غزه ، نه لبنان ، جمهوری ا یرا نی ، مرگ بر روسیه ....) پشت کند و دنبال طبقه موهوم کارگر و حفظ خصلت ضد امپریالیستی و مارکسیستی برود ! در همان زمان به لیبرال ها و ملیون و مصدق و رضا پهلوی و مشروطه خواهان و مستقلین حمله بردند تا همه هوادارن جنبش را دلسرد و در گیر بحث های بیمورد کردند و از صحنه خارج .
(بحث هایی مثل اینکه : حکومت جمهوری باشد یا مشروطه ، فدرال باشد یا مرکزی دموکراتیک ، شاه کودتا کرد یا مصدق ، موسوی از کشتار ۶۷ خبر داشت یا نه ، کشتار ۶۷ را کروبی و موسوی باید محکوم کنند یا نه ، در حکومت آینده اصلا افراد دینیحقی داشته باشند یا نه ، حتا روشنفکران تغییر جهت داده و بنیان گذار تحولات اخیر : مثل سروش و افرادی که علیه رژیم جنگیده و زندانی و گلوله دریافت کرده اند مثل حجاریان ، نباید مشارکت داده شوند اما توده ایها و فدائیها که این رژیم را با عوامل نفوذی مثل شهبازی ها ساخته و پرداخته کردند و هنوز از رژیم منهای احمدی نژاد حمایت میکنند ، باید نقش اصلی داشته باشند ، علی لاریجانی و مطهری و توکلی اما کارت عبور داشتند از اینها ، امریکا به ایران حمله بکند یا نه ، جنبش مسلحانه باشد یا نه ، منتظر کردهای قبیله ای و یا ترک های متعصب بماند یا نه ، ....)
۵)اگر امریکا و جامعه جهانی بخواهد به ایران نیرو بفرستد همینها مخالفت خواهند کرد و بسیار شدیدتر از لیبی و سوریه پشت این رژیم که ساخت آنهاست خواهند ایستاد .
اینها بسیار دوست دارند که جنبش های آزادیخواهانه مسالمت آمیز در ایران به شکست بینجامد ، طرح های دیپلماتیک مصالحه جویانه بخش هایی از رژیم با امریکا و غرب به شکست بینجامد ، غرب ناچار از حمله به ایران شود و اینها میدان در شوند با ان عتیقه های آدمکش تروریست مثل چه گوارا ، کاسترو ، فدایی ها ی ژاندارم کش و رفیق تصفیه کن ، حزب کمونیست کارگری رفیق دگراندیش کش ، تجزیه طلبان روسی و صدامی و طالبانی از آب گل آلود مثل لنین پیشوای مذهبی شان ماهی بگیرند . چون میدانند که در ایران زمینه ای ندارند ، مردم غربزده یا اسلام زده هستند ، در شرایط آزاد و با رای گیری اینها به چاه تاریخ میفتند . پس دنبال کودتا هستند .
مشکل ایران مشکل مصر و لیبی و سوریه و یمان و بحرین و الجزایر نیست ! باید انحصار فراماسونر مارکسیست های روسی در داخل حکومت و در اپوزیسیون و در وسائل ارتباط جمعی با نقاب های مختلف شکسته شود .
باید روشنفکران و روزنامه نگا را ن و فعالین سیاسی مستقل این نقش فراماسونری را خنثی کرده و دست آنها را که اکنون به همه جا نفوذ کرده اند و پارازیت میفرستند رو کنند .
با اینها نه اصلاحات حکومتی پا میگیرد ، نه شانس تغییرات از داخل حاکمیت و سازش با غرب هست ، نه جنبش جوانان دموکراسی خواه و آزادی طلب کاری از پیش میبرد .
با اینها یا ما به جهنم کوبا و کره شمالی و افغانستان تره کی میرویم یا تجزیه ایران و درگیری های سکتاریستی بی پایان مثل عراق و افغانستان .