داریوش زاهدی و حامد علیعزیز در نوشتهای در مجله «فارن پالسی» با بررسی وضعیت اقتصادی ایران، میزان حمایت طبقه کارگر از محمود احمدینژاد را به بحث کشیدهاند.
این نوشته که باعنوان «انقلاب یقه آبی ایران؛ آیا محمود احمدینژاد پایه حمایتی خود در میان طبقه کارگر را از دست داده است؟» منتشر شده، چنین آغاز میشود:
محمود احمدینژاد در بیست و هشتم فوریه با جسارت اعلام کرد که «ایران از جمله چند کشور معدود دنیاست که در آن هیچکس شب گرسنه به خواب نمیرود.» این اولین ادعای گزافگویانه رئیسجمهور ایران در باره وضعیت اقتصاد کشور نیست. او اخیرا اعلام کرد که بیکاری در دو سال آینده ریشهکن خواهد شد. رئیسجمهور ماه نوامبر گذشته نیز سرسختانه اصرار داشت که اقتصاد ایران با وجود تحریمهای بینالمللی در حال شکوفایی است.
زمانی این نوع اعلانهای متکبرانه توانست احمدینژاد را در میان حامیان طبقه کارگر فرودستی که از صدقههای دولتی نفع میبردند محبوب کند. اما این روزها گزافگوییهای رئیسجمهور فراتر از واقعیت اقتصادی رفته است: برای یک ایرانی متوسط، زندگی سخت است. اقتصاد کشور ضعیف است، بیکاری بنابر آمار رسمی به ۱۴.۶ درصد افزایش یافته (رقم واقعی مطمئنا بالاتر است)، و تورم به حدی بالارفته که دولت یارانههای انرژی، مواد غذایی و سایر کالاهای مصرفی را قطع کرده است. بنابراین در حال حاضر تضاد بین خط دولت و واقعیت برای اولین بار به حدی شدید شده است که خوشبینی همیشگی احمدینژاد باعث از دستدادن حامیانش و نه جلب آنها میشود.
ادعای رئیسجمهور در باره گرسنگی در ایران به خصوص در میان طرفداران طبقه پایین آن بازتابی منفی داشت. در اول مارس وقتی احمدینژاد در شهر صنعتی خرمآباد سخنرانی کرد، جمعیت کارگری که زمانی به گرمی او را میپذیرفتند، حالا نسبتا سرد بودند. روی پلاکاردی که در میان جمعیت دیده میشد نوشته شده بود: «ما کارگران پارسیلون گرسنهایم.» پلاکارد دیگر این بود: «به خدا قسم، از تبعیضها و بیعدالتیها به ستوه آمدهایم.»
این کارگران از نظر تاریخی، سهم مهمی در ساختن پایههای حمایت از احمدینژاد داشتند. وفاداری آنها با گشادهدستی سخاوتمندانه دولت استحکام یافته است، آنها عمدتا پس از انتخابات مورد اعتراض ژوئن ۲۰۰۹ که هزاران معترض برای محکوم کردن نتایج انتخابات به خیابانها آمدند، در کنار رئیسجمهور باقی ماندند. افراد ناراضی خود را جنبش سبز نامیدند که اساسا از طبقات میانهحال جامعه، روشنفکران و دانشجویان تشکیل میشد. طبقه فرودست که هنوز هم نسبت به حکومت و احمدینژاد وفادار است و عنوان «آبیها» را دارند بر این واقعیت تاکید میکند که اگر شغلی داشتهاند، عمدتا در حرفههای یقه آبیها بوده است.
آبیها در حال سبزشدن هستند
اگرچه زمانی سبزها و آبیها با مرزهای اقتصادی- اجتماعی و سیاسی از هم جدا میشدند اما اکنون وضعیت وخیم اقتصادی این مرز را نامشخصتر کرده است، آبیها در حال سبزشدن هستند.
چگونه پایه رئیسجمهور متزلزل شد؟ احمدینژاد بیش از دو سال تلاش کرد تا مجلس ایران را متقاعد کند تا به او اجازه دهند یارانه سوخت و سایر یارانهها را کاهش دهد، حرکتی که بنابه نظر صندوق بینالمللی پول انتظار میرفت که «در خدمت یک هدف دوگانه به منظور ایجاد درآمد بیشتر برای کشور و مهارکردن استفاده اسرافگونه از انرژی باشد.» احمدینژاد در جدال سیاسی برای حذف یارانهها برنده شد، اما در کنترل تورم و آسیب اقتصادی ناشی از آن موفق نشد. تلاشهای دولت برای ملایم کردن اثرات تورمی اصلاحات مالی و پولی رئیسجمهور، به رشد بیرمق اقتصادی ایران، ورشکستگی شرکتها و وخامت بیکاری لطمه میزند.
در واقع بنابر گزارشهای اخیر، از جمله نوشته جواد صالحی اصفهانی در انستیتوی بروکینز، اقتصاد ایران روی پرتگاه قرار دارد. طرح جدید یارانههای احمدینژاد که تخفیفهای زیاد قیمت سوخت و مواد غذایی را حذف میکند، تورم را به رقم ۱۵ درصد رسانده است که احتمالا بالاتر هم میرود. قیمت مواد غذایی و مصرفی حتی با سرعت بیشتری بالا میرود، قیمت نان دوبرابر و قیمت بنزین چهاربرابر شده است.
دولت تلاش میکند تا اثرات افزایش قیمتها را به وسیله «صدقههای پولی» به شهروندان کاهش دهد. اما براساس شواهد مختلف، وضعیت اقتصادی روبه وخامت میرود، چیزی که میتواند وسیله تهاجم زیادی به جریان مخالف بدهد. گزارش واحد اطلاعات اقتصادی ایران که در ماه دسامبر گذشته منتشر شد، پیشبینی کرد که تورم حداقل تا چهار سال آینده، گریبان کشور را خواهد گرفت. همه این افزایش هزینهها حلقه معیوبی را فعال خواهد کرد که جواد صالحی اصفهانی را میترساند: ایرانیها به جای آنکه کالاهای ساخت داخل را بخرند، احتمالا بیشتر مصرف کننده کالاهای وارداتی میشوند؛ خرجکردن «پول یارانه خود برای کالای وارداتی که قیمتش افزایش نمییابد.» شیوه ترجیحی احمدینژاد برای مبارزه با تورم یعنی بالانگهداشتن مصنوعی ارزش ارز ایران و انباشتن بازار با کالاهای وارداتی ارزانقیمت عمدتا از چین، وضعیت را بدتر میکند. و در نهایت بودجه اخیر احمدینژاد با افزایش باورنکردنی ۱۳ میلیارد دلاری صادرات نفت در سال ۲۰۱۱ به تشویش عمومی دامن زده است.
فشار رکود اقتصادی بر دوش جوانان
جوانان سختی این رکود اقتصادی را به دوش دارند. براساس برآوردهای پژوهشگران، امید معماریان و تارا نسوادرانی، بیکاری در بین جوانان ایرانی در حد ۷۰ درصد است. اگرچه در نگاه اول این رقم اغراقآمیز به نظر میرسد اما این برآورد احتمالا دور از واقعیت هم نیست. کارشناسان اقتصادی مستقل همواره براین نظرند که میزان واقعی بیکاری در ایران احتمالا دوبرابر رقم رسمی اعلامشده است و بیکاری در میان جوانان دو برابر آن میباشد. بهعلاوه به نظر نمیرسد که صدقههای پولی احمدینژاد وضعیت را بهتر کند. در واقع واحد اطلاعات اقتصادی پیشبینی میکند که بیکاری جوانان در سال آینده بیشتر هم خواهد شد. یک گزارش جدید از سوی پژوهشگران دولت ایران نشان میدهد که در حدود نیمی از ایرانیها که در مراکز شهری زندگی میکنند زیر خط فقر هستند. جوانان ایرانی طبقات پایینتر با توجه به بیکاری و زندگی با امکانات کم و نیز عدم توانایی دولت در فراهمکردن مشاغل مناسب برای آنها، احتمالا به سرعت احساس ناکامی میکنند.
جنبش سبز میداند مخالفتش در صورت پیوستن آبیها به آن بسیار قویتر خواهد شد. اگرچه رهبران جنبش سبز، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در حبس خانگی بسرمیبرند اما پیش از حبسشان تلاش کردند تا آبیها را نیز به طرف خود جلب کنند. مثلا جدیدترین مانیفست سبز که در فوریه سال جاری منتشر شد و از سوی موسوی و کروبی امضا شده بود تلاش داشت تا با جلب نظر کارگران و کشاورزان و نیز اقلیتهای قومی و مذهبی، پایه جنبش را فراتر از طبقات میانهحال و تحصیلکرده برده و گستردهتر سازد. این مانیفست نه تنها فراخوانی برای انتخابات رقابتی آزاد و عادلانه و نیز ایجاد دولت پاسخگوی حامی حقوق مدنی، اقلیتها و زنان بود بلکه ضرورت ارتقای عدالت اجتماعی و اقتصادی را طلب میکرد.
اگر این رویکرد حتی به صورت حاشیهای موفق شود، شکافهای داخل ساختار امنیتی دولت نیز احتمالا توسعه مییابد. نیروهای امنیتی بسیج که به نقش برجستهشان در سرکوب اعتراضات سال ۲۰۰۹ معروف شدهاند، «عاملان» حکومت کنونی هستند و بسیج عمدتا از جوانان طبقه پایینتر تشکیل شده است. هنگامی که وضعیت اقتصادی خانوادههای آنها بدتر شود دیگر وفاداری بسیج به دولت نمیتواند قطعی تلقی شود. اگر خانوادههای طبقه کارگر در خیابانها به معترضان سبز بپیوندند، نیروهای بسیج بایستی در مقابل دوستان و اعضای خانواده خود که در میان جمعیت هستند و مسئول کنترل آن هستند بایستند. شاید چنین چیزی آنها را وادارد تا در باره آتشگشودن به روی تظاهرکنندگان دوباره بیاندیشند.
همانطور که رهبران جنبش سبز میفهمند، آینده این جنبش به شدت وابسته به توانایی آن در یافتن نقاط مشترک با آبیها است. پسرفت مداوم اقتصادی چنین فرصتی را فراهم میکند اما تنها زمان خواهد گفت که آیا این امر به وقوع خواهد پیوست.
دیگه نمیدونم چی بگم !
امان امان !
طبقه کارگر حالا چی هست ؟ چه شکلیه ؟ کیلو چنده ؟ همین ساندیس خورها را میگین ؟ چند طبقه است ؟ جاهای دیگه دنیا هم از این طبقه دارن ؟ کجا حکومت دست این طبقه است ؟ منظورتون اگه سندیکای کارگری هست ، مثل سندیکای معلمان ، سندیکای هنرمندان ، سندیکای پارچه فروشان و صنف خبازان تهران ؟ سندیکای رانندگان تاکسی ؟ سندیکای راندگان اتو بوس ؟ ..... این که اینهمه قر و غمبیل نداره . هر نفر یک رای داره در دموکراسی . اولین کسی هم که رایش را اشتباهی میده همین طبقه کارگر هست . بیشتر وقت ها هم آنرا اشتباهی میفروشه چون نیازمند تره ، سواد سیاسی درست هم نداره چون وقت نداره بره دنبال اینترنت و ماهواره و .... پول هم نداره بره ترکیه ، امارات ، سنگاپور ، مالزی ، اروپا ، امریکا ، ... چشمش بیفته به دنیا های دیگه و راه و رسم های دیگه ، دلش بخواد .
اگه منظور شما ها بسیج و حزب الهی هاست که خیلی خرید که نمی فهمید که با بالا رفتن قیمت نفت و دست باز دولت در اثر طرح یارانه ها انقدر پول هست که به اینها داده بشه تا علیه منافع خودشون یک وقت اشتباهی شوت نکنن .
خدا بگم اون مارکس و لنین را چه کار کنه که این اراجیف را ۱۲۰ سال پیش از روی بخار معده و گاز روده دادند چند تا مزدور روسیه پخش کردند تو ایران . شده سم جنبش ، پیشرفت ، ترقی ، عقل و منطق ! همون افیونی که خودش گفت !
در هیچ کجای این جهان حتا در سرزمین سابق لنین روسیه کسی گوز سر بالا هم نمیده برای این چرندیات . تمام شد . ما تا کی باید دو زاریمون با تاخیر صد ساله بیفته !
چین ، ویتنام ، روسیه ، برزیل ، شیلی ، ..... ریدند به این حرفها . اخوی کاسترو هم رفت سراغ آزاد کردن مالکیت خصوصی و نظام سرمایه داری ! یارانه صابون و شامپو را برداشت ، یک میلیون بیکار را هم فرستاد به امید خدا برن کسب و کار بزنند !