عباس میلانی، ایرانشناس و نویسنده ساکن آمریکا، در یادداشتی که در نشریه فارین پالیسی منتشر شده، با مقدمهای درباره تاریخ باستانی ایرانزمین، درباره اوضاع آینده ایران را با توجه به تقابل کنونی محمود احمدینژاد و رهبری نوشته است
در حالی که بیشتر مردم منطقه خاورمیانه زندگی خود را به خاطر آینده دموکراتیک به خطر انداختهاند، در ایران، جناحهای مختلف حکومت سرگرم بحث درباره فضائل کورش کبیر هستند.
هیچ کدام از طرفین، دیدگاه تاریخی تازهای در این مورد ندارند، با این حال بحث در مورد تاریخ ایران باستان امری پرمخاطره بوده است. امروز پرسش این است که آیا جمهوری اسلامی باید توجه بیشتری به میراث ایران پیش از اسلام داشته باشد. پاسخهای محمود احمدینژاد رئیس جمهوری ایران به این سوال، بقای جمهوری اسلامی را به خطر انداخته است.
این بحث به خودی خود تازه نیست. در طول چند دهه، اگر نگوییم قرنها، معمای دوگانه هویت ایرانی و ماهیت اسلام در ایران، پژوهشگران و سیاستمداران ایرانی را به یکسان آزار داده است.
هویت ایرانی، دو پاره شده و بین سنتهای زرتشتی و مانیگرایی پیش از اسلام و تحولات ۱۳۰۰ سال اخیر بعد از اسلام تقسیم شده است. اما هرگز در این مورد که کدام یک از این پارهها، ارجحیت دارد، اجماعی وجود نداشته است.
حتی در نخستین قرنهای پس از ورود اسلام به ایران، اگرچه ایرانیها نقش تعیین کنندهای در شکلگیری قوانین اسلامی، حکومتداری و ادبیات داشتهاند، با این حال همیشه تنش زیادی میان ایرانیان و اعراب وجود داشته است: متاخرین (اعراب)، معمولا متقدمین (ایرانیها) را با تحقیر، «عجم» صدا میکردند.
برخی از عربها (و برخی ایرانیها)، حتی مشروعیت شیعه، به عنوان مذهب مسلط امروز ایران را زیر سوال برده و معتقد هستند که شیعه، در واقع شکل نحیف و مبدل ناسیونالیسم ایرانی است.
در واقع، بسیاری از پژوهشگران بر این عقیدهاند که ایدههای بنیادین و منحصر به فرد شیعه مثل مفهوم «مهدی» و خوشبینی هزارساله به ظهور او، ایدههای پیش از اسلام ایرانی و برگرفته از فلاسفه زرتشتی و مانوی است.
حل کردن این تنشها، طی این سالها، مسئله همه حکومتهای ایرانی بوده است. شاهان پهلوی با برجسته کردن دوران پیش از اسلام، به دنبال تضعیف نقش اسلام در زندگی مردم عادی بودند.
مهمترین نمونه این تلاشها در سال ۱۹۷۶ روی داد، زمانی که شاه ایران، صدها میلیون دلار برای جشن ۲۵۰۰ ساله پادشاهی ایران و برپا کردن چادرهای مخصوص اطراف تخت جمشید، پایتخت ایران باستان هزینه کرد.
او حتی تقویم شمسی را به تقویم شاهنشاهی تغییر داد و مبدا آن را به جای تاریخ هجرت پیامبر، به عصر کورش برگرداند. پادشاهی که طبق روایت تورات (عهد عتیق)، نجات بخش یهودیها از اسارت بابلیها بود. اگرچه این تغییر تقویم سالانه، تنها دو سال دوام آورد.
اما با به قدرت رسیدن حکومت اسلامی در سال ۱۹۷۹، حاکمان اسلامی تلاش کردند تا گذشته پیش از اسلام ایران را پاک کرده و تنها بر مولفه اسلامی آن تاکید کنند.
این سیاستی بود که نیازمند تغییرات سنگین فرهنگی بود آن هم در کشوری که بدون اغراق، مردمش هنوز اشغال هزارساله اعراب را تقبیح کرده و با غرور از زبانشان میگویند که در عصر امپریالیسم عربی توانست جان سالم به در ببرد.
احمدینژاد و غرور ملی
آیتالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، تعطیلات پیش از اسلامی ایران را هدف قرار داد: او نوروز، جشن سال نوی ایرانی در اولین روز بهار را به تمسخر، جشن «کفار» نامید.
اما بیشتر ایرانیها دربرابر این جاه طلبیهای حکومت مقاومت کردند. واکنش عمومی در برابر این نوع تمایلات حکومت، در قالب بزرگداشت جشنهای سنتی ایرانی به صورت متظاهرانه و حمایت از مبارزه برای «خالص» کردن زبان و حذف تمام اسامی و واژههای عربی از آن بود.
و درست چند سال پیش، در دوره محمد خاتمی، رئیس جمهوری اصلاح طلب ایران پیش از محمود احمدینژاد، یک پژوهشگر ایرانی، رسالهای پنج جلدی درباره رویدادنگاری دو قرن مبارزه ایرانیها پیش از گرویدن به اسلام منتشر کرد که در تضاد با تاریخ رسمی حکومت بود که بر اساس روایت آنها ایرانیها با اشتیاق و به محض شنیدن پیام اسلام، آن را پذیرفتند.
این همان غرور ملی است که محمود احمدینژاد و مشاورش اسنفدیار مشایی آن را در فراخوان اخیرشان برای «اسلام ایرانی»، مورد استفاده قرار دادهاند. آنها ناسیونالیسم ایرانی را ستون دولت محمود احمدینژاد قرار داده و بارها بزرگی ایران پیش از اسلام را مورد ستایش قرار میدهند.
محمود احمدینژاد به جای بیاعتنایی به نوروز، امسال با دعوت از سران ۲۰ کشور به تخت جمشید در نوروز، به آن ارزش خاصی بخشید. تخت جمشیدی که روزهای نخست انقلاب، صادق خلخالی، قاضی تندرو اسلامی میخواست با بولدوزر آن را خراب کند اما با مقاومت مردم محلی مواجه شد.
اگرچه محمود احمدینژاد تسلیم انتقادهای شدید روحانیون محافظه کار شد و این مراسم را در تخت جمشید برگزار نکرد اما او در عین حال زیربار حرف آنها نرفت و مراسم را در تهران برگزار کرد. این اقدام او به عنوان چالشی در برابر روحانیون حاکم تلقی شد.
آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، از ملاقات با مهمانان دعوت شده خودداری کرد و حتی در زمان برگزاری جشنها، تهران را ترک کرد. محمود احمدینژاد و مشاورش، اسفندیار رحیم مشایی همچنین نقش مهمی در بازگرداندن منشور استوانهای کورش از موزه بریتانیا به ایران داشتند. استوانهای گلی که نخستین اعلامیه حقوق بشر در تاریخ به شمار میرود.
محمود احمدینژاد، خود بارها به ستایش از کورش پرداخت به ویژه زمانی که استوانه کورش برای اولین بار وارد ایران شد.
اقدامهای محمود احمدینژاد و رفیق شفیقاش شاید خیلی بیضرر به نظر برسد اما موجب خشم عمیق روحانیون محافظهکار شده است.
در هر کشور دیگر، چنین ستایشی از یک حکمران گذشته، حتی پادشاهان کتاب مقدس، امری طبیعی است اما در جمهوری اسلامی ایران، به این کار به عنوان چیزی شبیه «فتنه» نگاه میشود.
در نخستین روزهای انقلاب، صادق خلخالی، رئیس دادگاههای انقلاب و از حواریون محبوب خمینی، از کورش به عنوان یک «بچه یهودی» و یک «بچهباز» نام برد.
اما اکنون محمود احمدینژاد میلیونها دلار خرج کرد تا استوانه کورش را از لندن به ایران بازگرداند و به ستایش از ارزشهای آن پرداخت.
همزمان، با وجود افزایش انتقادها از سوی برخی روحانیون عالیرتبه نظام در ایران، آقای مشایی به سخنوری درباره استوانه کورش، ملیگرایی ایرانی و اسلام ایرانی ادامه میدهد.
آنچه که دلیل یک رنجش جزئی بود اکنون در آستانه تبدیل شدن به بزرگترین چالش رهبران ایران پس از خرداد ۱۳۸۸ و انتخابات ریاست جمهوری است.
این شکاف جدید در درون حکومت اسلامی، در حالی آشکار شده که رهبران جنبش سبز در حصر خانگی هستند و نشانهای از سازش در آنها نیست. حتی اکبر هاشمی رفسنجانی، روحانی قدرتمند ایران نیز، از پیوستن کامل به اردوی آیتالله خامنهای خودداری کرده است. و نشانههایی در دست است که حکومت از نظر اقتصادی با وضعیت بسیار بدی مواجه است.
اکبر گنجی، روزنامه نگار سرشناس مخالف حکومت که اکنون ساکن آمریکاست، میگوید که تیم محمود احمدینژاد در تهیه فهرستی از افرادی که در نقض حقوق بشر دست داشته و باید از سفر به غرب محروم شوند، با اتحادیه اروپا، همکاری کرده است. فهرستی که تنها متحدان آیتالله خامنهای را دربر میگیرد و هیچیک از افراد تیم محمود احمدینژاد در آن نیست.
براساس گفته اکبر گنجی، رئیس جمهوری ایران، تیمی از مشاوران قابل اعتماد خود را برای مذاکرات محرمانه به ایالات متحده و اتحادیه اروپا فرستاده است.
برخی منابع داخل ایران میگویند، تیم رئیس جمهوری، سعی کرده است، مدارکی را از وزارت اطلاعات، به منظور تهدید و حق السکوت رهبران دیگر، سرقت کند.
بحران شدیدتر میشود
بحران زمانی شدیدتر شد که آقای احمدینژاد وزیر اطلاعات را از کار برکنار کرد و آیتالله خامنهای با این برکناری مخالفت کرد. این دومین وزیر روحانی بود که محمود احمدینژاد طی دو سال گذشته، از کار برکنار میکرد. او چند هفته پیش نیز، وزیر امورخارجه را که از متحدان آقای خامنهای بود از کار برکنار کرد.
آقای خامنهای به جای حل بحران در پشت درهای بسته، که عادت گذشتهاش بود، این بار به وزیر عزل شده نامهای نوشت و او را در سمتش ابقا کرد، در حالی که قانون اساسی این حق را به او نمیدهد که دست به چنین کاری بزند.
اگرچه اکثریت اعضای مجلس با نوشتن نامه سرگشادهای از رئیس جمهوری خواستند که از اقدام ضد قانون اساسی آیتالله خامنهای تبعیت کند، اما رئیس جمهوری ایران تا کنون دخالت رهبر در این کار را نپذیرفته است. او از شرکت در جلسات هئیت دولت طفره رفته و هنوز اظهارنظر علنی در این باره این تصمیم رهبر نکرده است.
یا باید آیتالله خامنهای کوتاه بیاید و به محموداحمدینژاد اجازه دهد وزیر را اخراج کند- که ضربه مهم دیگری بر اقتدار سیاسی او خواهد بود- یا محمود احمدینژاد باید برود که در این صورت بحران سیاسی جدیدی برای حکومت خواهد بود که تحملش را نخواهد داشت.
البته اگر محمود احمدینژاد تسلیم شود، در برابر مخالفانش آسیب پذیرتر خواهد شد و این مسئله به بیثباتی حکومت دامن خواهد زد.
پس احمدینژاد سرگرم چه بازی سیاسی است؟ علت این موج ناگهانی میهن پرستی چیست؟ و چرا مبارزه علنی بر سر وزیر اطلاعات؟
برخی این حرکتها را به مثابه بخشی از محاسبات احمدینژاد برای آماده شدن برای انتخابات آینده با فاصلهگیری از خامنهای و حکومت آخوندی تعبیر میکنند.
بر مبنای این تئوری، احمدینژاد میداند که روحانیت ایران چقدر بدنام است و میخواهد یا با آنها چالش کند یا دست کم از آنها فاصله بگیرد.
تصمیم او در مورد عزل وزیر اطلاعات، یک رویارویی ساده را به نقطه انفجار رسانده است.
پرسش کلیدی دیگر این است که چرا خامنهای و متحدان او در سپاه پاسداران الان تصمیم گرفتند این مبارزه را انتخاب کنند.
از یک سو، خامنهای و سپاه پاسداران، پیچهای سیاسی را سفتتر کرده و در استفاده از زور بیپروایی نشان میدهند. اما مهمتر از آن، با بحرانی شدن اقتصاد و وزش بادهای دموکراسی در منطقه، به نظر میرسد، خامنهای میخواهد رئیس جمهوری را قربانی کرده و او را مسئول بلاهای اقتصادی کشور معرفی کند.
اما آیا احمدینژاد بدون مبارزه، تسلیم خواهد شد؟