نسخه آرشیو شده

پرویز کلانتری: همه رنگ‌ها جای‌شان را به سیاه داده‌اند
تصویری از یکی از تابلوهای مجموعه جدید پرویز کلانتری با نام «اساطیر و موبایل»
از میان متن

  • «درسه دهه اخیر٬ انقلاب ۵۷ یک‌باره هویت ما را زیر سوال برد٬ هنوزخودمان را پیدا نکرده بودیم که جنگ از راه رسید و بعد هم هنر اسلامی را همچون چماق برسر ما هنرمندان کوبیدند، الان هم نمی‌دانیم که باید ایرانی باشیم یا اسلامی.»
موضوع مرتبط

روشنک شهابی
یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۸:۳۲ | کد خبر: 62452

فروردین امسال٬ پرویز کلانتری وارد هشتادمین سال زندگی‌اش شد. اما سن و سال باعث نشده است که کلانتری از تجربه‌های جدید دست بکشد. او این روزها مجموعه‌ای را آماده کرده که در آن به دست اسطوره‌های هنری جهان گوشی موبایل داده است.

کلانتری یکی از نقاشان پیشگام و مدرنیست ایرانی است که درعرصه‌های مختلف هنرهای تجسمی٬ ازجمله کاریکاتور، گرافیک، تصویرسازی کتاب درسی، نقاشی و حتی مجسمه‌سازی به صورت حرفه‌ایی فعالیت کرده است و به عنوان یکی از نقاشان ایرانی در جهان چهره شناخته شده‌ای است.

پرویزکلانتری اول فرودین ۱۳۱۰ در طالقان متولد شده است. او از دوران کودکی به دنبال نقاشی رفته است و در دانشکده هنرهای زیبا نقاشی خوانده است. پی‌گیری و حفظ فردیت پرویز کلانتری درکار‌هایش از اوچهره‌ای جهانی ساخته است.

یکی از نقاشی‌های او با نام «شهر ایرانی از نگاه نقاش ایرانی» درسازمان ملل نصب شده است و یکی از نقاشی‌های او را سازمان یونسکو به صورت تمبر منتشر کرده است.

با او درباره تجربه‌های جدیدش و تاثیر وضیعت کنونی ایران برآثارش گفت‌و‌گو کرده‌ایم.

مهم‌ترین دغدغه شما این روز‌ها چیست؟

دغدغه فعلی من مساله هویت است. هویت مقوله سیالی است. وقتی ازهویت حرف می‌زنیم معلوم نیست منظورمان ازهویت کدام دوره است، هویت قبل ازاسلام، بعد ازاسلام، صفوی، قاجاریه یا دوره‌ای که درآن هستیم. امروزه ما درجهانی هستیم که به زور نمی‌توان هویت جعلی ساخت. ما ایرانی‌ها ملتی هستیم که هویت‌مان ازدیروزتا امروز تداوم داشته است.

درسه دهه اخیر٬ انقلاب ۵۷ یک‌باره هویت ما را زیر سوال برد٬ هنوزخودمان را پیدا نکرده بودیم که جنگ از راه رسید و بعد هم هنر اسلامی را همچون چماق برسر ما هنرمندان کوبیدند، الان هم نمی‌دانیم که باید ایرانی باشیم یا اسلامی.

دغدغه هویت چه تاثیری بر نقاشی‌های شما گذاشته؟

این روز‌ها به خاطر مسئله هویت که مهم‌ترین دغدغه‌ زندگی‌ام شده است٬ هویت فرهنگی را دست‌مایه نقاشی‌هایم کرده‌ام و قصد دارم با زبانی طنزآمیز اسطوره‌های ایران و جهان را به دنیای امروزی فرا بخوانم. اسم مجموعه جدیدم «موبایل واساطیر» است. من چون اهل موبایل نیستم٬ در نقاشی‌های جدیدم موبایل را به دست اساطیر داده‌ام.

در یکی از نقاشی‌های این مجموعه که در نمایشگاه «گوش ونگوگ» به نمایش گذاشته شد٬ ونگوگ گوش خودش را بریده و توی گوشی موبایل می‌گوید که صدا نمی‌آید. هدف‌ام از کشیدن این نقاشی این بود که بگویم هنرمندانی چون ونگوک که نماینده هنرمندان برجسته‌ای است که آثارمهمی خلق کرده‌اند، هرگز پاسخی را که می‌خواستند از جامعه دریافت نکرده‌اند.

درنقاشی دیگری هم که برای این مجموعه کشیدم٬ دختری امروزی روبه‌روی تابلویی ایستاده و دارد به شیرین که درحال آب‌تنی کردن است، نگاه می‌کند و خسرو از لای درخت‌ها مشغول تماشای شیرین است.

این دختر جوان و شیرین با موبایل در حال حرف زدن هستند، کسی چه می‌داند شاید درباره هویت زنانه‌شان حرف می‌زنند. خیلی جالب است که بگویم دراین نقاشی دختر امروزی با روپوش و روسری بیان اروتیک‌تری نسبت به شیرین دارد و اتفاقا خسرو نیزمشغول عکس گرفتن ازاو است.

با توجه به بیان اروتیکی و زن‌های عریانی که در برخی از نقاشی‌های این مجموعه دیده می‌شود٬ آیا فکر می‌کنید با توجه به وضیعت فعلی ایران وسخت‌گیری‌هایی که برای به نمایش گذاشتن آثار هنری وجود دارد، گالری‌داری حاضر بشود این نقاشی‌ها را به نمایش بگذارد؟

من نمی‌توانم بیش ازاین خودم را سانسور کنم. اگرشرایط ارائه کارهای جدیدم در ایران فراهم نباشد، آن‌ها را خارج از کشور به نمایش خواهم گذاشت.

شما قریب به پنج دهه است که درآثارتان از کاهگل استفاده می‌کنید٬ آیا قصد دارید در آثار جدیدتان باز هم ازکاهگل استفاده کنید؟

هم‌چنان در کارهای جدیدم از کاهگل استفاده خواهم کرد. البته شیوه برخوردم با کاهگل تغییر کرده است. در آن دوران٬ چون خودم برای نخستین بار به فکرم رسید که از کاهگل در نقاشی‌هایم استفاده کنم٬ کارم بسیار دشوار بود٬ چون کاهگل را باید خودم می‌ساختم.‌ گاهی که کاهگل را روی بوم می‌زدم٬ آن قدر کار سنگین می‌شد که دردسر‌های زیادی به همراه داشت. حالا کارم راحت‌تر شده است و از گل‌های مجسمه‌سازی که در بازار موجود است برای ساخت کاهگل استفاده می‌کنم و اتفاقا کارایی خوبی هم داشته است.

درباره پروسه کار و کشیدن یکی از تابلوهای‌تان کمی توضیح بدهید.

به خاطر سال‌ها کاروتجربه٬ نقاشی کشیدن برای من کار بسیار دوست‌داشتنی و دلنیشنی است. من یک تابلو را از یک روز تا سه هفته کامل می‌کنم. بخشی از موضوع را مدیون سفرهایی به دل کویر ایران هستم برای آموزش نقاشی به دانشجویان معماری که در‌‌‌ نهایت منجر به استقاده کاهگل و خلق خانه‌های روستایی و گلی کویرهای مرکزی ایران درکار‌هایم شد.

شما درمقطعی از فعالیت هنری‌تان روی هفته‌بازارهای ایران تمرکز کردید که در شهر‌ها و روستاهای مختلف برپا می‌شود و آثار قابل تاملی خلق کردید که رنگ‌های شاد در آن‌ها موج می‌زند. چرا در نقاشی‌های جدیدی که از این بازار‌ها می‌کشید، با همه تحولی که در این بازار‌ها به وجود آمده٬ هنوز هم‌چنان‌‌ همان فضاهای پیشین را می‌بینیم؟

پیش ازاین٬ هفته‌بازارهای ایران رنگی بود و همه محصولات خودشان را از تخم‌مرغ تا میوه وصنایع‌دستی می‌آوردند می‌فروختند وهمه چیز رنگ بود٬ اما حالا همه رنگ‌ها جای‌شان را به رنگ سیاه داده‌اند و دست‌فروش‌ها فقط کالاهای چینی می‌فروشند. درچنین شرایطی٬ من هم بر اساس تصاویری که درذهن دارم وعکس‌هایی که آن روزگار از هفته‌بازار‌ها گرفته‌ام٬ نقاشی می‌کنم. همین موضوع موجب می‌شود که نقاشی‌هایی که می‌کشم به نوعی تکرار فضاهای گذشته وکارهای خودم باشند.

با توجه به این که شما از جمله هنرمندانی بودید که در دوران جنگ در ایران ماندید٬ این موضوع چه تاثیری روی کارهای شما گذاشته است؟

دردوران جنگ خانواده من هم مثل خیلی‌های دیگردرتهران ماندند و ما شب‌های خاموشی و بمباران بسیاری را تجربه کردیم. در این دوران٬ تمام پنجره‌ها را با پتو پوشانده بودیم تا نورداخل خانه درشب دیده نشود و من گوشه اتاق میز خیاطی قدیمی مادرم را گذاشته بودم و هر شب حدود ۱۰تایی نقاشی کوچک می‌کشیدم که بعضی‌هایشان را با مداد رنگی و گواش کار می‌کردم.

از دوران جنگ مجموعه بسیار خوبی برایم مانده است. از طرح‌هایی که در این دوران کارکردم برای نقاشی‌هایی که بعد‌ها کشیده‌ام استفاده کردم. در نقاشی‌هایی من جنگ به آن شکلی که هنرمندان حوزه هنری از آن استفاده کرده‌اند جایی ندارد. در واقع٬ جنگ باعث شد که من در نقاشی‌هایم به صلح فکر کنم و مجموعه‌ای از نقاشی‌هایم را که درباره صلح بود و روی شیشه‌های رنگی کار کرده بودم٬ در چین به نمایش بگذارم.

«من نمی‌توانم بیش ازاین خودم را سانسور کنم. اگرشرایط ارائه کارهای جدیدم در ایران فراهم نباشد، آن‌ها را خارج از کشور به نمایش خواهم گذاشت.»

با توجه به این که شما بیشتر برای مجموعه‌دار‌ها کار می‌کنید٬ این موضوع چه تاثیری روی کارهای شما گذاشته است؟

این روز‌ها من خیلی دوست دارم در نقاشی‌هایم رنگ بگذارم یا کارهای مینی‌مالیستی‌ام را ادامه بدهم، اما چون من برای مجموعه‌دار‌ها نقاشی می‌کنم و آن‌ها هم فقط کارهای بزرگ چندلته‌ای و تقریبا بی‌رنگ می‌خواهند، نمی‌توانم هر چیزی که می‌خواهم بکشم. وقتی برای مجموعه‌دار و برای ارائه اثر درحراجی‌ها کار می‌کنی٬ دیگر هرچیزی را نمی‌توانی بکشی، چون دو بار که اثرت در حراجی فروش نرود، از فهرست مجموعه‌دار‌ها خط می‌خوری.

درنقاشی‌های اخیرتان که سال گذشته در گالری ساربان به نمایش گذاشتید٬ نوعی مینی‌مالیسم به چشم می‌خورد که فضای کارهای شما را ریاضی‌وار می‌کرد. چه دلیلی باعث شده کارهای شما به این سمت گرایش پیدا کنند؟

من نقاشی‌های مینی‌مالیستی‌ام را هم که در آن‌ها به نوعی ریاضی هم به چشم می‌خورد دوست دارم. این مینی‌مالیسم را من مدیون دوره‌ای هستم که به عنوان کاریکاتوریست برای مطبوعات کارمی‌کردم.

پیش ازاین که به دانشگاه بروم٬ دردوران جوانی‌ام به عنوان کاریکاتوریست و به طور حرفه‌ای برای مطبوعات کارمی کردم. درآن دوران «پرویزخطیبی»، طنز‌پردازمعروف همکار من بود. او به من توصیه کرد که درکاریکاتور با ساده‌ترین خطوط حرف‌ام را بیان کنم و این موضوع تاثیر به‌سزایی درنقاشی‌ام گذاشت.

شما در جوانی به واسطه کار درموسسه فرانکلین و نقاشی کتاب‌های درسی به همراه گروهی برای فراگیری روش‌های جدید تولید کتاب راهی آمریکا و نیویورک شدید. چرا این موضوع موجب نشد که نقاشی‌های شما از فضای ایرانی خود فاصله بگیرد؟

من در دوره‌ای راهی آمریکا شدم که خودم راهم را پیدا کرده بودم. اگر جوان‌تر بودم حتما فضای غرب روی نقاشی‌هایم تاثیر می‌گذاشت. با این که هر سال تقریبا چهار ماه درآمریکا زندگی می‌کنم٬ اما آن جا هم که می‌روم باز همین چیزهایی را می‌کشم که در ایران می‌کشم.

در ۱۵ سال اخیر٬ در عرصه داستان کوتاه هم فعال بوده‌اید. این داستان‌ها گاه با خاطره‌گویی و طنز همراه هستند. قصد دارید در عرصه نویسندگی هم حضور داشته باشید؟ دغدغه نوشتن چگونه شما را که نقاش صاحب‌نامی هستید درگیر کرد؟

این روز‌ها من خودم را آدم دووجهی می‌دانم؛ نقاشی که دوست دارد داستان هم بنویسد. این دغدغه سال‌ها است که با من است. بار‌ها هم تلاش کرده‌ام که رمان بنویسم. مدتی هم به روستایی رفتم و در فراغت شروع به نوشتن رمانی کردم٬ اما در این رمان بازهم به هویت و میراث فرهنگی که این روز‌ها در حال نابودی است اشاره کردم. در میانه راه دیدم که این سوژه‌ای که پیش گرفته‌ام و محیط و فضای داستان خیلی به فضای ایران ما شباهت دارد. از میانه راه برگشتم و این کتاب را نیمه‌کاره گذاشتم. می‌دانستم نمی‌توانم این کتاب را در ایران چاپ کنم. حتی داستان کوتاه هم نوشتن‌اش دشوار است. چون در همه کارهای من این رگه‌های طنز و خاطره‌گویی به نوعی دیده می‌شود. قصد دارم یک داستان رئالیستی بنویسم و از موقعیتی حرف بزنم که رخ داده٬ اما شرایط انتشارش نیست. در واقع٬ من در داستان‌هایم٬ داستان خودم و اطرافیان‌ام را می‌نویسم.

شما درعرصه نقاشی صاحب‌سبک هستید و در نویسندگی با این که تاکنون چهار مجموعه داستان منتشر کرده‌اید و به نظر می‌رسد برای حرفه‌ای شدن در کار نویسندگی هنوز باید کار کنید. آیا در این عرصه با مشکل روبه‌رو نشدید؟

نویسنده‌ها وقتی هنرمند دیگری وارد حرفه آن‌ها می‌شود و داستان هم می‌نویسد او را جدی نمی‌گیرند. من با این که مشوق اصلی‌ام در داستان نویسی مهرداد بهار، عباس معروفی و هوشنگ گلشیری بودند و درجلسات کانون نویسندگان داستان‌خوانی داشتم و داستان‌هایم به انتخاب عباس معروفی در مجله گردون منتشر شد٬ اما بازهم به عنوان نویسنده جدی گرفته نمی‌شوم.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی