تینا روزنبرگ برنده جایزه پولیتزر برای کتاب «سرزمین مسخ شده، رویارویی ارواح اروپا پس از کمونیسم» در یادداشتی در بلاگ «دیدگاه» روزنامه نیویورک تایمز به بررسی زندگی کاری برادران علایی در ایران پرداخته است.
آرش و کامیار علایی، دو پزشک ایرانی، اخیرا به خاطر تلاشهایشان برای درمان بیماران ناقل ویروس اچ.آی.وی جایزه معتبر شورای جهانی بهداشت را دریافت کردند.
هر دو برادر سه سال پیش به اتهام «براندازی نرم» بازداشت، محاکمه و به زندان محکوم شدند. کامیار پس از دو سال و نیم، چند ماه پیش از زندان آزاد شد ولی آرش در نیمه راه دوران محکومیت خود در زندان بسر می برد.
خانم روزنبرگ در یادداشت خود با عنوان «در ایران؛ برادری پزشکان و بیماران» مینویسد:
کمتر پزشکی در دنیا یافت میشود که خدمتی بزرگتر از برادران آرش و کامیار علایی برای کشور خود انجام داده باشد. کامیار 37 ساله در آلبانی، مرکز ایالت نیویورک زندگی میکند و در حال تحصیل برای گرفتن دکترای خود در بهداشت عمومی است. آرش 42 ساله در زندان بدنام اوین در تهران زندانی است جایی که برادرش کامیار نیز پیشتر بسر میبرد.
کامیار چند ماه پیش از زندان آزاد شد اما به دلیل نگرانی در باره آرش سکوت اختیار کرد. اینک که آرش نیمی از دوره شش ساله حکم خود را سپری کرده است کامیار شروع به صحبت از طرف برادرش کرده است. در ایران امکان آزادی کسانی که یک بار بازداشت شدهاند و نیمی از دوره زندانیشدن خود را گذراندهاند مرسوم است، اگرچه کامیار خود مدتی بیشتر از دوره حکمش در زندان ماند. این دو برادر هفته گذشته تقدیرنامه مهم شورای جهانی بهداشت جاناتان مان برای بهداشت جهانی و حقوق بشر را دریافت کردند.
داستان این دو برادر یادآور جدی خطراتی است که حتی مدافعان ورزیده و جاافتاده تغییر اجتماعی نیز با آن روبرو هستند. اما کار آنها حاصل خود را داده و آن تغییراتی است که برادران علایی باعث ایجاد آن شدهاند، تغییراتی که هنوز در ایران باقی است و احتمالا باقی خواهد ماند.
تینا روزنبرگ در نیویورک تایمز مینویسد که میخواهد به موفقیتهای دو انسانی اشاره کند که تحت شرایط خصمانه و در نهایت خطرناک، کارهایی خارقالعاده انجام دادهاند.
نویسنده حکایت میکند که در اواخر سال گذشته در باره برنامههای فوقالعاده ایران در مبارزه با ایدز سخن گفته است، بیماری که در ایران نیز مانند کشورهای دیگر بیشتر در میان کسانی شایع است که داروی مخدر تزریق میکنند. او اشاره به سالهای نخست انقلاب اسلامی میکند که اقدامات بسیار شدیدی علیه مصرفکنندگان مواد مخدر وضع شده بود، هیچ درمانی مطرح نبود و داشتن هروئین میتوانست باعث مجازات مرگ شود.
چنین سیاستهایی منجر به افزایش شدید ویروس اچ.آی.وی در میان مصرفکنندگان مواد مخدر شد که ایدز را به صورت گسترده شایع کرد. اما در دوره حکومت محمد خاتمی، ایران رویکرد خود را عوض کرد و یک سیاست انسانی عملی درباره مصرفکنندگان مواد مخدر بنیان گذارد که شامل استفاده گسترده از مبادله سرنگ و فراهمکردن درمان نگهدارنده با متادون حتی در زندانها بود. این سیاست به شدت ابتلا به ایدز را در مصرفکنندگان داروی مخدر کاهش داد و از گسترش ویروس اچ. آی.وی به جمعیت عمومی جلوگیری کرد. برادران علایی ار جمله بزرگترین قهرمانان این داستان هستند.
وقتی کامیار در سال 1997 دانشجوی پزشکی در تهران بود، بیمار جوانی را در بیمارستان دید که در قرنطینه بود و از همکارانش علت آن را پرسید. آنها گفتند که این مرد جوان به ایدز مبتلا است. کامیار از خود پرسید که آیا باید از آن فرد بترسد و فکر کرد که این کار درست نیست. او سعی کرد بیشتر در باره بیماری مطالعه کند و متوجه شد که چگونه این بیماری، درست فهمیده نشده و اسم بدی دارد. کامیار موضوع را با برادرش که پزشکی شاغل بود در میان گذاشت. وقتی کامیار فارغالتحصیل شد دو برادر شروع به درمان بیماران مبتلا به ایدز کردند.
همدلی شهامت نیست اما شهامت میآفریند
به این ترتیب همانندسازی برادران علایی با یکی از منکوبترین و منفورترین گروهها یعنی مبتلایان به ایدز، در ایران آغاز شد. تصور آنها در باره پزشکی چیزی بیش از این حرفه بود. کامیار در این زمینه گفت:«متوجه شدم که بیشتر مثل یک مددکار اجتماعی عمل میکنم.» او پس از بسته شدن کلینیک هر روز به خانوادههای بیماران سر میزد و با آنها حرف میزند یا به مدیران جاهایی که بیماران کار میکردند و اخراج شده بودند میرفت و از آنها میخواست که بیماران را به کار بازگردانند. او در باره مسکن بیوههای آلوده به ویروس اچ.آی.وی وارد مذاکره میشد و یا گروهی از مردان را جمع میکرد تا آخر هفته به کوه بروند. این دو برادر حتی برای زوجیابی، بیماران را به یکدیگر معرفی میکردند که یک مورد آن به صورت فیلمی جذاب با نام «محمد و دلال ازدواج» از سوی بی.بی.سی تهیه شده است.
بیماران به سرنگهای تمیز نیاز داشتند بنابراین علاییها شروع به مبادله سرنگ کردند. بسیاری از بیماران خواستار متادون بودند و این دو برادر برای آنها فراهم میکردند. به گفته کامیار در این زمینه آنها از «رویکردی رستورانی» استفاده میکردند به این معنا که هرکس هرچه میخواست به او می دادند درست مانند یک رستوران که اگر کسی درخواست چای یا نوشیدنی کند همان چیز را به او میدهند.
بدنامیای که بیماران علاییها با آن روبرو بودند مشابه بدنامی بیماری ایدز مصرفکنندگان مواد مخدر در همه جهان است. اما برخی از مشکلات، خاص ایران بود. علاییها باید با روحانیان ایران مذاکره میکردند. پزشکان برجسته و رهبران مذهبی میانهرو از آنها حمایت میکردند و به آنها کمک میکردند تا برای کارشان دلیل قرانی داشته باشند: حفظ سلامت و کمک به اقشار آسیبپذیر ضروری است که این، «شر کمتر» بود.
مثلا برادران علایی مصمم شدند که در زندانها شروع به کار کنند زیرا زندانی بودن، عامل بزرگ خطر ابتلا به اچ.آی.وی بود. آنها طرح خود را به مقامات ارائه کردند به این صورت که پیش از ملاقاتهای حضوری مردان زندانی با همسرانشان به آنها کاندوم داده شود و موردمشورت قرار گیرند تا به این ترتیب از زنان آسیبپذیر حمایت شود. دادن متادون و مبادله سرنگ بعدا افزوده شد.
کامیار گفت که پس از دوران خاتمی نکته مهم، ادامه کار بود. او و همکارانش مدیریت خوبی در این زمینه داشتند اما به گفته او اگر دولت تغییر میکرد چه اتفاقی میافتاد. به این دلیل آنها به صندوق جهانی مبارزه با ایدز، سل و مالاریا پیشنهادی ارائه کردند و توانستند بالغ بر 15.8 میلیون دلار برای ایران دریافت کنند. آنها در آغاز اطمینان حاصل کردند که پول دریافتی نه از سوی دولت بلکه از سوی یک سازمان مستقل وابسته به ملل متحد هزینه شود. آنها شروع به جستوجو کردند و کلاسهای آموزشی برای کارکنان مراکز بهداشتی و زندانها در افغانستان و تاجیکستان برگزار کردند. آنها حتی دریافتند که اقدام پیشگامانه ایران محافظهکار در سیاستهای «کاهش خسارات»* این امکان را به کشورهای خارمیانه میدهد که به اقدام مشابه دست زنند. آنها در باره سیاستهای کاهش خسارات ، تحقیق و نتایج آن را در کنفرانسهای بینالمللی ارائه کردند.
برادران علایی رقیبها و دشمنانی داشتند و کشمکشهای معمولی در باره پول و اعتبار هم مطرح بود. اما به طور کلی دولت خاتمی خشنود بود چرا که سیاست مواد مخدری ایران در آن زمان باعث ایجاد حسننیت در سطح بینالمللی شده بود، آنهم در شرایطی که حسننیت درباره ایران، اندک بود. این سیاستها راه همکاری سایر دولتها با تهران را روی موضوعی گشود که میتوانستند روی آن به توافق برسند. اما وقتی محمود احمدینژاد جای خاتمی را گرفت، تماسهای در سطح بین المللی با نگاهی بدبینانه از سوی دولت نگریسته شد. به طوری که از نظر دولت دادن یک مقاله به یک کنفرانس مانند مشارکت اطلاعات داخلی ایران با دولتهای دیگر بود.
کامیار گفت که دستاندرکاران شروع به ایجاد محدودیت برای آنها کردند. او با استفاده از موقعیت تصمیم گرفت که برای ادامه تحصیل به دانشگاه هاروارد برود. وقتی بورس تحصیلی فراهم نشد او برای تحصیل در باره سیاست و مدیریت بهداشتی به دانشگاه ایالتی نیویورک در آلبانی رفت که یکی از بزرگترین موسسات ایدز آمریکاست. بخت این دو برادر در تابستان 2008 که کامیار درحال دیدار از ایران بود برگشت.
زندانی شدن و ادامه تلاش به صورتی دیگر
در شب 25 ژوئن سال 2008 پلیس آرش را در یک پمپ بنزین بازداشت کرد. روز بعد پلیس به خانه والدینش که او در آنجا زندگی میکرد رفت تا نوشتهها و کامپیوتر او را بگیرد و کامیار هم بازداشت شد.
برخی از همکاران برادران علایی از هشدارهایی حکایت میکنند که پیشتر به آنها داده شده بوده است. بیژن نصیریمنش یکی دیگر از پیشگامان سیاستهای «کاهش خسارات » در ایران گفت که او پیامهایی دریافت می کرده که به گفتوگوی او به زبان انگلیسی با افراد زیادی در دنیا اشاره میشده. او ادامه میدهد که از این پیامها احساس ناراحتی زیادی داشته اما میگوید این یک تهدید آشکار نبوده و فکر هم نمیکند که علاییها نیز تهدید جدی دریافت کرده بودند. نصیریمنش اینک در وانکوور کانادا زندگی میکند و روی سیاستهای «کاهش خسارات » کار میکند.
کامیار هم گفته که هیچ گونه تهدیدی وجود نداشته و هیچ نشانهای پیش از بازداشت وجود نداشته است. وقتی او بازداشت شده فکر کرده که سوء تفاهمی پیش آمده و اشتباها دستگیر شده است. کامیار 63 روز در سلول انفرادی در زندان اوین بسر برده، زندانی که به خاطر بیرحمی به زندانیان سیاسی آن در دنیا بدنام است. او در سلولی بوده که چیزی بیشتر از یک پادری روی زمین در آن نبوده، چیزی برای خواندن نداشته و خود را بیشتر با عبادت، مدیتیشن و خواندن اشعاری که پدرش در دوران کودکی به او یاد داده بوده سالم نگهداشته است.
گروههای پزشکی خارج از ایران و در سراسر دنیا برای آزادی این دو برادر تلاش کردند. پزشکان حقوق بشر، کارشناسان برجسته ایدز 80 کشور را جمع کردند تا عریضه امضا کنند، نامه بنویسند و در حمایت از آنها سخن بگویند. برادران علایی چیزی در باره این تلاشها نمیدانستند. آرش حتی نمیدانست که برادرش کامیار هم بازداشت شده بوده تا زمانی که چند ماه بعد که هر دو به دادگاه رفته بودند این را فهمید. دادگاه آنها چند ساعت به درازا کشید. کامیار به سه سال و آرش به شش سال زندان به خاطر «ارتباط با دولت خارجی» محکوم شدند.
زندانیان سیاسی و مجرمان معمولی در زندان اوین بسر میبرند و متهمان در رابطه با مواد مخدر در آن نیستند. اما برادران علایی نشان دادند که اگر دولت خواسته که کار آنها را متوقف کند، فرستادن آنها به زندان گزینه غلطی بوده است. آنها اجازه کار پزشکی نداشتند اما هیچ کس نمیتوانست جلوی حرفزدن آنها را بگیرد. کامیار در این زمینه می گوید:«ما شروع به حرف زدن در باره اچ.آی.وی کردیم اما فهمیدیم که زندانیها نیاز به اطلاعات اولیه بیشتری مانند لزوم دست شستن دارند.» زندانیها غالبا سراغ آنها میرفتند تا پرسشهایی در باره سلامتی خود بکنند. او با اشاره به این که چیزهای زیادی یاد گرفته است گفت که با زندانیها مانند یک گروه بیمار حرف میزده است.
برادران علایی شروع به برنامه ترک سیگار کردند. آنها ورزش و مسابقات فوتبال و والیبال را در زندان سازمان دادند، انگلیسی درس دادند و سایر زندانیان را به کار گماردند تا زبانهای دیگر را تدریس کنند. کامیار زبان اسپانیولی مطالعه کرد. او اگرچه ممکن است هیچ گاه نتواند به کار خود در زمینه ایدز در ایران ادامه دهد اما میتواند هر جایی که به او نیاز باشد کار کند. به گفته خود او «هر جایی که باشی میتوانی کارت را بکنی.»
چگونه مردم مثل علاییها می شوند؟ افرادی که با فشار دولت و جامعه خود مقابله میکنند تا کاری را که فکر میکنند درست است؟ آنها خود را به طور خاص شجاع نمیدانستند. آن ها طرحی نریخته بودند که به زندان بروند، حتی آنها این موضوع را به عنوان یک احتمال هم در نظر نداشتند. او میگوید:«در نهایت ما فکر میکردیم شاید کارمان متوقف شود.» آنها در کمشکش خود در ایران پیشگام بودند اما تنها نبودند. آنها واقعا موفق شدند زیرا توانستند همکاران و متحدانی خلق کنند.
آن چه برادران علایی داشتند چیز دیگری بود: همدلی. آنها با بیماران خود یکی شدند؛ ترک بیماران برای آنها غیرقابل تصور است. کامیار گفت:« من دو سال و نیم یعنی 870 روز یا 20880 ساعت در زندان بودم. وقتی کسی در انفرادی است مانند این است که در حال مردن است و همه چیزهایی را به خاطر می آورد که از زمان تولد تا آن لحظه انجام داده است. وقتی در انفرادی بودم یادآوری همه کارهایی که برای بیماران کرده بودم به من کمک زیادی کرد. وقتی داستان آنها را مرور میکردم احساس شادی میکردم.»
خانم روزنبرگ مینویسد که همدلی ، شهامت نیست اما شهامت میآفریند. همدلی چیزی است که کسانی مانند برادران علایی در سراسر دنیا در آن شریکند، افرادی که روی موضع خود ایستادند و دنیا را تکان دادند.
* سیاستهای کاهش خسارات به سیاستهای بهداشت عمومی اطلاق میشود که تلاش میکند عوارض خسارات بار ناشی از مصرف مواد مخدر، محرک یا فعالیتهای خطرآفرین دیگر را به حداقل برساند. دسترسی آسان معتادان به سرنگ بهداشتی یکی از این سیاستها شمرده میشود.