آرش غفوری، روزنامه نگار، به بررسی روابط قدرت در درون حلقه اصولگرایان ایران میپردازد و معتقد است که هنوز احمدینژاد بازیگر برنده این بازی است.
در تابستان سال ۸۹، پرونده قضایی محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدینژاد با درخواست وی از یک مقام عالی نظام در دادگاه مسکوت گذاشته شد. پیش از این در تابستان سال ۸۷ هم که بحث دوستی مردم ایران با مردم اسرائیل توسط اسفندیار رحیم مشائی داغ شده بود و نوک انتقادها به سمت دولت اشاره میرفت بازهم محمود احمدینژاد از رهبری عالی نظام درخواست کرده بود که هر طور که صلاح میداند موضوع را فیصله دهد و از موضع فصلالخطاب عمل کند. آیت الله خامنهای هم در نمازجمعه ضمن آنکه به انتقاد از طرح این بحث پرداخت اما از منتقدان خواست بیشتر به آن دامن نزنند.
در تابستان ۸۸ هم آیت الله خامنهای برای یک بار دیگر به کمک محمود احمدینژاد آمد. در آن هنگام که به نظر میرسید احمدینژاد دستور آیت الله خامنهای برای برکناری رحیم مشائی از معاونت اولی را با اکراه پذیرفته است و در اوج اختلافات پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری، اصول گرایان بارها و بارها مشائی و گاهی هم احمدینژاد را مورد انتقاد قرار میدادند. آیت الله خامنهای در بیت رهبری و پس از یک سخنرانی طرح مسئله اصلی و فرعی را به میان آورد و گفت که نباید به خاطر یک مسئله فرعی، مسائل اصلی فراموش شود. پس از پایان سخنرانی، یکی از نمایندگان رهبری به سراغ حسین صفار هرندی، وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد در دولت احمدینژاد رفت تا به او بگوید یکی از مخاطبان «آقا» از طرح این مسئله، همین آقای صفار است که آن روزها در هر برنامهای به انتقاد از مشائی میپرداخت. پیام «آقا» واضح بود. مسئله مشائی مسئلهای فرعی است، مبادا با طرح آن، از مسئله اصلی که جنبش سبز است فراموش شود. امری که مهمترین برگ برنده محمود احمدینژاد در دعواهای فعلی درون حاکمیت ایران است.
در میان انتقادهای تند امروز اصولگرایان از احمدینژاد که حتی تا مرز سئوال از رئیس جمهور هم پیش رفتهاند، تنها چیزی که ترمز آنها را میکشد همین مسئله اصلی و فرعی است که اصولگرایان هنوز مطمئن نیستند مسئله اصلی رهبری نظام تا چه حد باید تحت الشعاع عقدهای فروخفته اصول گرایان از محمود احمدینژاد قرار گیرد.
اگر کار دست اصولگرایان مجلس یا رفقای محافظه کارشان در قوه قضائیه و یا بزرگان آنان در جامعه روحانیت و حتی مجلس خبرگان بود، امروز احمدینژاد حداقل به لحاظ قانونی، کفایت ریاست جمهوری را توسط آنان از دست میداد. اما مشکل آنها اینجاست که توان و جرات برخورد با رئیس دولت را ندارند و اتفاقاً از آنجا که نه شخصیت قانونی کافی و نه مشروعیت مردمی لازم برای برخورد با رئیس جمهور را نیز ندارند، بیشتر سعی دارند در حاشیه جنگ روانی موجود برای خودشان یارگیری کنند. به همین دلیل هم هست کسانی که تا دیروز از کاسه لیوان احمدینژاد برای تبرک مینوشیدند و برای دستبوسی وی حاضر بودند بارها نیشه و کنایههای رئیس دفترش را بپذیرند امروز که سمبه به ظاهر پرزور است برای دولت خط و نشان میکشند، غافل از آنکه هنوز آیت الله خامنهای اجازه برخورد به آنها نداده است و البته به هزار و یک دلیل، نخواهد داد.
در میان هزار و یک دلیل عدم برخورد با احمدینژاد، یک دلیل عدم پیش بینی حوادث پس از احمدینژاد و عدم ظرفیت سیاسی نظام برای برگزاری یک انتخابات ریاست جمهوری دیگر است و همین یک دلیل هم کافی است که نیازی به بیان هزار دلیل دیگر نباشد. به عبارت بهتر نظام که انتخابات سال ۸۹ شوراها را به دلیل واهمه از حضور خیابانی مردم به تعویق انداخت و امروز برای برگزاری انتخابات مجلس نهم با هزار اما و اگر همراه است، اگر قرار باشد انتخابات ریاست جمهوری برگزار کند باید منتظر حوادثی مشابه بهار و تابستان ۸۸ باشد، امری که نه آیت الله خامنهای به آن رضایت خواهد داد و نه نظام به آن تن میدهد. از این روز داستان برخورد اصول گرایان با احمدینژاد، حداقل تا زمانی که موجودیت نظام به واسطه حضور احمدینژاد به صورت صد درصد به خطر نیفتد، بیشتر از آنکه یک بازی روانی باشد یک شوخی تبلیغاتی است و احمدینژاد هم این را میداند.
در عین حال اگرچه ادعای برخورد با اطرافیان دست اول احمدینژاد که امروز به نام جریان انحرافی مشهور شدهاند زیاد به چشم میخورد، اما باز هم در حلقه اول احمدینژاد، یعنی مشائی، رحیمی و البته هاشمی ثمره، کسی جرات برخورد و نزدیک شدن به آنها را ندارد و اصول گرایان که قدرت دسترسی به آنها را ندارند تنها از راه دور است که خط و نشان میکشند.
اصول گرایان مخالف احمدینژاد خوب میدانند که احمدینژاد نردیکان خودش را کنار نمیگذرد و در عین حال برای آنها خط قرمزی قائل است که اگر این خط شکسته شود دست به هر کاری خواهد زد. بنابراین وقتی قرار باشد از لحاظ قانونی به این حلقه نزدیک شوند تنها اجازه رهبری عالی نظام را میخواهند که ایشان هم به دلیل همین تفکیک مسئله اصلی و فرعی به این امر تن نمیدهد. از این رو بازی اطرافیان احمدینژاد بیشتر از آنکه مانور قدرت اصول گرایان در مجلس یا قوه قضائیه باشد، دست و پا زدن شناگران اصول گرا در باتلاقی است که احمدینژاد برای آنها فراهم کرده است.
احمدینژاد در میان تمام صفات خوب و بدی که دارد، تنها بازیگر در نظام سیاسی فعلی ایران است که زمین بازی را – حالا درست یا غلط - خودش تعیین میکند. در عین حال همانند غلامحسین کرباسچی، شهردار پیشین تهران، از معدود مدیران در نظام جمهوری اسلامی پس از انقلاب است که تا آخرین لحظه مدیران خودش را مورد حمایت قرار میدهد. این دو صفت مثبت احمدینژاد، پیش بینی بازی وی را برای حریف آسان میکند. اما از آنجا که زمین بازی توسط وی تعیین شده است حریفش را مجبور میکند در زمینی بازی کند که او تعیین کرده است و در عین حال از آنجا که اصولگرایان مشروعیت مردمی هم ندارند – و احمدینژاد حداقل از لحاظ مشروعیت مردمی از تمام جناح اصول گرایان، بیشتر مشروع است- به این دلایل، اصول گرایان در بازی با احمدینژاد پیروز نخواهند بود.
دستگیری افرادی از حلقههای دوم و سوم یا افرادی که به جن گیری و رمالی شهره بودند راه برخورد با احمدینژاد نیست که اصول گرایان مجلسی و قضائی انجام میدهند که اتفاقاً هم توسط دو برادر اداره میشوند. اصول گرایی همانطور که به صورت کاملاً اشتباهی و یا شاید اتفاقی به نام احمدینژاد کلید خورد، این بار به صورتی کاملاً واقعی و اختیاری توسط همین احمدینژاد بر زمین زده میشود. اصول گرایان این را میدانند که برای نفسهای آخر اینهمه هزینه میدهند.