نسخه آرشیو شده
تقویم ۱۳۹۲ درگیرها

احمدی‌نژاد و جمهوری اسلامی؛ عامل بقا یا عامل سقوط
عکس از فارس
از میان متن

  • با وجودی که حکومت ضعیف شده است، اما به نظر نمی‌رسد اپوزیسیون ایرانی به این زودی‌ها بتواند دموکراسی ایجاد کند. بر خلاف جنبش‌های اپوزیسیون عربی که فاقد یک رهبر مشخص ولی دارای هدف مشترکی هستند (یعنی پایین‌کشیدن دولت‌های خود)، اپوزیسیون ایرانی گرفتار مشکلات و خسته از انقلاب، رهبرانی نمادین دارد ولی فاقد یک اجماع مشخص بر روی اهداف خود هستند.
یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۰ - ۱۰:۲۰ | کد خبر: 63559

کریم سجادپور، تحلیلگر مسائل ایران در بنیاد کارنگی، در یادداشتی برای روزنامه واشنگتن‌پست به این احتمال اشاره کرده که در آینده مورخان از احمدی‌نژاد به عنوان کسی یاد کنند که به سقوط جمهوری اسلامی کمک کرده است.

در حالی که عوام‌فریبی و سخنان رئیس جمهور محمود احمدی‌نژاد درباره هولوکاست در صحنه جهانی، مایه مقایسه‌هایی هراس‌آفرین با آدولف هیتلر شده است، بی‌اعتبارشدن اخیر او، چهره واقعی‌اش را فاش می‌کند: شمشیر تاریخ‌مصرف‌دار آیت‌الله علی خامنه‌ای.

پیوند خامنه‌ای و احمدی‌نژاد باید در فضای رقابت‌های داخلی ایران درک شود. از زمان مرگ پدر انقلاب ایران، آیت‌الله روح‌الله خمینی، در سال ۱۳۶۸ (۱۹۸۹) که روحیه تلخ و ضد آمریکایی‌اش پایه گذار نظام پسا-سلطنتی ایران شد، نخبگان سیاسی ایران به طور عمده به دو گروه تقسیم شدند.

اصلاح‌طلبان و عمل‌گرایان بر آن بودند که تضمین بقای جمهوری اسلامی در گرو کاستن از محدویت‌های سیاسی و اجتماعی و اولویت بخشیدن توسعه اقتصادی بر ایدئولوژی است.

تندرو‌ها به رهبری خامنه‌ای بر این باور بودند که مصالحه بر سر ارزش‌های انقلاب می‌تواند به فروپاشی نظام بیانجامد؛ چنان که پروسترویکا با شوروی کرد.

با توجه به تمایلات جوان‌مآبانه افکار عمومی ایران برای تغییر، به نظر می‌رسید که خامنه‌ای نبرد ارزش‌ها را در اوایل دهه هشتاد شمسی باخته است.

هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد که محمود احمدی‌نژاد، شهردار ِ تا آن‌زمان ناشناخته تهران باشد که خامنه‌ای را از این باخت نجات دهد.

عوام‌گرایی مذهبی احمدی‌نژاد در میان طبقه کارگری ایران طنین انداخت و حمیت و رغبت او برای حمله به دشمنان خامنه‌ای او را نزد رهبر عزیز کرد؛ کسی که ثابت شد حمایتش از احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست جمهوری موثر بود. نوع رابطه قدرت بین این دو در جریان تنفیذ احمدی‌نژاد نمایش داده شد؛ هنگامی که رئیس جمهور جدید در مقابل رهبر فروتنی کرد و دست خامنه‌ای را بوسید.

زیر نگاه‌های تحسین‌آمیز رهبر، اولین دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد به قلع و قمع دشمنان داخلی خامنه‌ای، برگزیدن سیاستی قاطع در باب پرونده هسته‌ای و بدزبانی با ایالات متحده سپری شد. با این حال محبوبیت نوظهور احمدی‌نژاد در خارج ایران، تصورات را درباره جایگاه واقعی او در ایران به اشتباه انداخت.

آنچه خامنه‌ای نتوانست در یابد این بود که احمدی‌نژاد و یارانش، جاه‌طلب‌تر از آن بودند که صرفا مطیع رهبر باشند.

آن‌ها در راستای تلاش برای جذب روحانیون، از ارتباط مستقیمشان با امام غایب (معادل مسیح در اسلام شیعی) سخن گفتند. در جلسات «خصوصی» ‌ای که توسط نیروهای اطلاعاتی وفادار به خامنه‌ای شنود می‌شدند، نزدیک‌ترین مشاور احمدی‌نژاد یعنی اسفندیار رحیم‌مشایی آشکارا از طرح‌هایی برای کنار زدن روحانیون سخن گفت. آخرین ماجرا در اوایل امسال رخ داد؛ هنگامی که احمدی‌نژاد تلاش کرد که کنترل وزارت اطلاعات را در دست بگیرد، وزارتخانه‌ای که پرونده‌های مبسوطش درباره فساد مالی و اخلاقی نخبگان سیاسی ایران، ابزار قدرتمندی برای تطمیع و تهدید سیاسی است.

رهبر جمهوری اسلامی در منظر عموم با نافرمانی‌های احمدی‌نژاد مماشات می‌کرد اما در پشت پرده شغال‌هایی را به جان او انداخت که مدت‌ها بود برای ادب‌کردن رئیس‌جمهور دندان تیز کرده بودند. نیروی قدرتمند سپاه پاسداران که در انتخابات سال ۸۸ به انتخاب دوباره احمدی‌نژاد کمک کرده بود، به‌سرعت اعلام کرد که به خامنه‌ای وفادار است و شمار متعددی از مشاوران رئیس‌جمهور بازداشت شدند.

اوج و فرود احمدی‌نژاد علاوه بر این‌که دست‌بالا داشتن رهبر را ثابت کرده، همچنین نشان داد که گروه حاکم در ایران، چه تحقیری در قبال فهم شهروندان این کشور روا می‌دارد.

پیروزی مسئله‌دار احمدی‌نژاد در انتخابات خرداد ۸۸ که میلیون‌ها نفر را وا داشت به خیابان‌ها بریزند، از سوی خامنه‌ای به عنوان «آزمون الهی» و خواست مردم تکریم شد. دو سال بعد، احمدی‌نژاد و رفقای او از سوی حامیان سابقش به این متهم شدند که «ماموران منحرف صهیونیسم» هستند و «شیطان آن‌ها را فریب داده است».

به نظر می‌رسد تمایل خامنه‌ای به نشان‌دادن جبهه‌ای واحد در ایران، باعث شود احمدی‌نژاد تا پایان دوره ریاست جمهوری‌اش یعنی سال ۱۳۹۲ (۲۰۱۳) در دفترش باقی بماند. خامنه‌ای در پی آن است که اعمال قدرت کند اما در این باره پاسخ‌گو نباشد. این نیازمند یک رئیس‌جمهور است که قدرتی ندارد اما باید پاسخ‌گو باشد. یک احمدی‌نژاد بی‌یال و کوپال می‌تواند تقصیرهای اقتصاد بیمار کشور و نارضایتی سیاسی و اجتماعی را به خود بگیرد.

برای آمریکا بهترین حاصل این برادرکشی در اردوگاه محافظه‌کاران ایران آن است که این دعوا ادامه پیدا کند. فروپاشی استبداد، سه پیش‌زمینه می‌خواهد: اعتراض‌های عمومی، شکاف بین نخبگان، و عدم‌تمایل حکومت به تداوم خشونت برای حفظ قدرت. در حالی که ایران دو پیش‌زمینه نخست را دارد، اما حکومت همچنان می‌خواهد با ارعاب بر سر قدرت باقی بماند.

اما با وجودی که حکومت ضعیف شده است، اما به نظر نمی‌رسد اپوزیسیون ایرانی به این زودی‌ها بتواند دموکراسی ایجاد کند. بر خلاف جنبش‌های اپوزیسیون عربی که فاقد یک رهبر مشخص ولی دارای هدف مشترکی هستند (یعنی پایین‌کشیدن دولت‌های خود)، اپوزیسیون ایرانی گرفتار مشکلات و خسته از انقلاب، رهبری نمادین دارد (میرحسین موسوی و مهدی کروبی که هر دو در حصر خانگی‌اند) ولی فاقد یک اجماع مشخص بر روی اهداف خود هستند.

به جای صبر بیهوده برای تمایل حکومت به نرم‌شدن یا برای این‌که اپوزیسیون ایرانی خودش را باز یابد، ایالات متحده می‌تواند با تمرکز بر روی از بین بردن موانع اطلاعاتی و ارتباطاتی که حکومت بنا کرده است، به جنبش دموکراسی‌خواهی و ایجاد جامعه باز در ایران کمک کند. کمک‌های تکنولوژیک و زیرساختی برای ارتباطات اینترنتی و ماهواره‌ای، برای فعالان دموکراسی‌خواهی در ایران این مجال را فراهم می‌کند که با هم‌دیگر مرتبط بمانند و به جهان خارج نشان دهند که چه اتفاقی در کشور آن‌ها در حال رخ‌دادن است

با برجسته‌کردن شکاف‌های داخلی کشور و شکستن تابوهای سابقا مقدس قدیمی (مانند سرپیچی از رهبر)، احمدی‌نژاد به متحد نچسب و ناخودخواسته جنبش دموکراسی‌خواهی در ایران تبدیل شده است. کسی که تصور می‌شد موجب ترقی جمهوری اسلامی شود، اکنون محتمل‌تر است که در نزد مورخان به عنوان مردی یاد شود که زوال آن را سرعت بخشید.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

tahlil hay nakamel

یا امروز یک عده ای مزدک را نخستین کمونیست تاریخ اعلام میکنند . این آقا مزدک خودش از گرگ ها بود ، داخل قدرت بود ، با قباد پسر انوشیروان ( معادل سیاسی مجتبی خامنه ای ) ساخته بود و دنبال خر کردن مردم فقیر بود تا روحانیت زرتشتی فاسد قدرت پرست را که گرد انوشیروان بودند ،  نابود کند ، انوشیروان و روحانیون شریک قدرت فهمیدند ، آنها را انحرافی خواندند و کشتار کردند ! چه سرنوشت مشابهی ؟
آیا ما میتوانیم به صحت و سقم ادعاهای مزدک پی ببریم ؟ نه ! تاریخ پر است از این دروغ ها و سناریو ها . فقط  با  دقت به جزئیات و مشابه سازی میشود فهمید که مزدک خو دش اهل بخیه بوده و هم نشین قباد ! پس ممکن است او هم مثل احمدی و بختیار و لنین و استالین و ..... فقط شعار های فرصت طلبانه میداده .

tahlil hay nakamel | ۲۶ تیر ۱۳۹۰ - ۲۲:۳۶
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی