فیلیپ گرانت، پژوهشگر حوزه انسانشناسی نگاهی دارد منتقدانه به نوع تبلیغات فیلم «شرایط» ساخته خانم مریم کشاورز که در خصوص رابطه دو دختر همجنسگرا در ایران است.
احتمالا بسیار از خوانندگان محترم سایت مردمک طاقت مرور کردن مقالهای دیگر در خصوص فیلم «شرایط» ساخته مریم کشاورز، کارگردان ایرانی - آمریکایی، را ندارند. حق هم دارند چون «شرایط» فیلمی نیست که از لحاظ کیفیت هنری و فنی لایق توجه و تحلیلات عمیق و بیش از اندازه اهالی سینما باشد.
در این یادداشت کوتاه به مواردی که برخی صاحبنظران، از جمله یادداشت گلاره خوشگذران در سایت مردمک و نوشته امید معماریان در سایت بی. بی. سی. به آن اشاره کردند، نمیپردازم؛ مواردی که شامل اغراق در بعضی از جنبههای واقعیت موجود و جاری ایران معاصر (مانند مهمانیها و خلافکاری برخی جوانان) یا بی شباهتی تعدادی از صحنههای فیلم با همین واقعیت (مانند آرایش دختران در مدرسه، عروسی یک مرد مومن بسیجی که در آن زنان و مردان با هم معاشرت میکنند و برادران بسیجی دور یک عروس لباس دکلتهپوش میرقصند، ایراد زبان فارسی با لهجههای آمریکایی و فرانسوی و...) است.
اما نکته باقی مانده که در جایی ندیدم که به آن اشاره شده باشد، تبلیغ این فیلم در رسانههای آمریکایی است و تاثیری است که این نوع از تبلیغات میتواند بر روی دیدگاه آمریکاییها نسبت به ایران بگذارد.
نوع این تبلیغات و محتوای آنها، که حاوی نگاهی از دور و در واقع «اورینتالیست» و حتی تحقیرآمیز، است، نابرابریهایی میان آمریکا و ایران، و به طور کل میان غرب و بقیه دنیا را تقویت و باز تولید میکند. ظاهرا نه کارگردان و نه شرکت توزیع فیلم، شرکتی به اسم «پارتیسیپانت میدیا» از وجود این ارتباطات نابرابر و اثر منحوسی که بر جهان معاصر نهاده و مینهد آگاه نیستند.
از دو هفته پیش از اکران فیلم در آمریکا، سیل تبلیغ مثبت و در واقع ستایشهای شدیدا اغراقآمیز در خصوص این فیلم شروع شد. از سویی آگهیها ما را به دیدن فیلم تشویق میکنند و از سمت دیگر «نقد»ها در رسانههای مطرح و پرنفوذ آمریکایی مانند نیویورک تایمز، لوس آنجلس تایمز، رویترز و هافینگتون پست نیز بر تب دیدن این فیلم میافزایند.
یک نکته مشترک در تمام این تبلیغات و «نقد»ها، این است که فیلم را به عنوان روزنهای به زندگی تا کنون نادیده جوانان ایرانی، یا زندگی زیرزمینی آنان، معرفی میکند. فیلم به مثابه نوری بر دنیای تاریک همجنسگرایان ایرانی معرفی میشود که قرار است غیرایرانیان را به این دنیای ناشناخته ببرد.
درست است که شرایط یک فیلم مستند نیست، اما باید این نکته را در یاد داشته باشیم که بسیاری از تماشاچیان غیرایرانی، یا حتی ایرانیانی که خارج از کشور برزگ شدند، آشنایی چندانی با شرایط اجتماعی و سیاسی ایران و تحولات آن ندارند که در خصوص محتوای فیلم قضاوت کنند. نقدیهای متعدد منتشر شده در مطبوعات آمریکایی، که برای خوانندگان توضیح میدهد که در این فیلم تصویری واقعی از موقعیت همجنسگرایان ایرانی است، این نکته را ثابت میکند.
حقیقت این است که این فیلم در جایی اکران میشود که در ذهن اغلب تماشاچیان آن، ساکنان ایران یا مسلمان تندرو ستیزگر هستند یا جوانان آزادیخواه و غربدوست.
فیلم خیلی از کلیشههایی را که در غرب نسبت به «شرق» و اسلام وجود دارد تقویت میکند. تنها انسانهای مومنی که در فیلم میبینیم خشن و ریاکار و طرفداران دولت هستند.
با ساختن فیلمی در باره روابط عاطفی و جنسی دو دختر، فیلمساز میتوانست کلیشههای بسیاری را بشکند، اما از همان صحنه اول، هنگامی که در اولین صحنه دختری عرق کرده و با بدنی نیملخت جلو دوربینی میرقصد که انگار نگاهی مردانه و هیز به بدن زن به عنوان یک شئی جنسی دارد، یا وقتی شاهد اولین نوازشها و نزدیکی جنسی عاطفه و شیرین (قهرمانان اصلی فیلم) همراه با صدای اذان در پس زمینهایم، به این نتیجه میرسیم که کارگردان داستانی تازه را در قالبی بسیار کلیشهای و حتی تحقیرآمیز گنجانده است.
چهرهای از اسلام که نزدیک به دویست سال در غرب رایج بوده این است که زن مسلمان یا ستمدیده و بدبخت و قابل ترحم و کاملا زیر چتر مردهاست، یا «حوری» ست دارای توانای عجیبی در جذب و جلب مردان. هر دو این چهرهها در فیلم شرایط دیده میشوند.
فیلم، برای فرار از این شرایط سخت،دو راه حل به ما پیشنهاد میکند . اولین راه حل فرار است. فیلم نشان میدهد که دختران ایرانی پیوسته به فکر فرارند و مقصدشان هم دبی هست. در یکی از صحنههای خیالی فیلم دو دختر را در حال عشقبازی در یک آپارتمان بزرگ لوکس مشرف به ساحل خلیج فارس در دبی میبینیم. یعنی یک راه، فرار به سوی دنیای مصرفگرای افسارگسیختهای است که برجستهترین نشانه آن در جهان معاصر، شهر دبی است.
راه حل دوم نجات ایرانیان توسط آمریکاییها هست. این را در فیلم میبینیم زمانی که حسین، پسر جوان ایرانی که ساکن آمریکاست و آنجا بزرگ شده و حالا برای سفر و دیدار خانوادهاش در تهران به سر میبرد، یک نسخه از فیلم آمریکایی «میلک» را به عاطفه و شیرین و پسری موسوم به «جوئی» معرفی میکند و پیشنهاد میکند که با دوبله کردن این فیلم به فارسی گفتمان حقوق بشر در ایران رونق خواهد یافت و این پیشنهاد بلافاصله پذیرفته میشود.
سکانس کوتاهی از «میلک» را میبینیم و ما به عنوان تماشاگر به این نتیجه میرسیم که جنبش و خواستههایی که فعالین همجنسگرای امریکایی ۴۰ سال پیش به راه انداخته بودند حتما به درد ایرانیان عقب مانده امروزه نیز میخورد. گویا هیچ توجهی به تفاوت شرایط یا تلاشهای خود ایرانیان و تاریخ فعالیت اجتماعی در آن مملکت لازم نیست.
این نقاط ضعف در صورتی که فیلم همراه با تبلیغات فراوان و زننده نبوده چنین قابل ذکر نبودند، اما تبلیغی که اعلام میکند که «آزادی، حق بشر است»، شعاری که در تیتراژ پایان فیلم نیز نشان داده میشود، و اصرار دارد که آنچه ما میبینیم واقعیت زندگی جوانان و به ویژه همجنسگرایان ایرانی است تبلیغی است که تماشاچیان آمریکایی را به مشارکت دعوت میکند.
تمام تلاش آگهیها و صفحه «فیسبوک» شرکت «پارتیسیپانت میدیا» بر این است که پس از دیدن فیلم تماشاگران در «عمل اجتماعی»ای مربوط به موضوع فیلم شرکت کنند.
با این هدف چند پیوند الکترونیکی زیر تبلیغ فیلم نهادند که یکی از آنها ما را به پایگاه اینترنتی سازمانی در لندن میبرد که سخنگوی آن٫ خانم مریم نمازی، عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری ایران است. این در حالی است که این پیوند ادعا میکند که خواننده با کلیک کردن رو آن میتواند زنان ایران را در تلاشهاشان در راه برابری جنسی همراه کند.
فیلم «شرایط» ایرانیان و مسلمانان را گونهای به تصویر میکشد که همه بدترین و زشتترین کلیشههای غربی را تقویت میکند.
تبلیغات این فیلم نیز بر اساس تصاویر کلیشهای و نیز بر مبنای معلومات نادرست، بیننگان را به شرکت در تلاشهای و حتی نجات دادن ایرانیان، به خصوص زنان و همجنسگرایان، دعوت میکند.
این تصاویر و دعوت به مشارکت زیر شعار «آزادی» و «حقوق بشر» قرار دارد، در حالی که تنها آزادیای که در این فیلم به تصویر در آمده است آزادی بیقید و شرط مصرفی است و تحقق و تکمیل شخصیت بشر در سایه این مصرفگرایی.
مریم کشاورز فیلمسازی با استعداد است و امید دارم در آینده باز هم فیلم بسازد، اما قبل از آنکه شروع به نوشتن و فیلمبرداری کند، باید تصویری و تبلیغی مربوط به ایران در چارچوب روابط نابرابر قدرت را به طور جدی مطرح کند. در صورتی که این امر را در نظر نگیرد، فیلمهای بعدی ایشان نیز هم از لحاظ کیفیت هنری هم از لحاظ محتوای اجتماعی و فکری، بیارزش و حتی خطرناک خواهند ماند.
من چون این فیلم رو ندیدم نمیتونم راچع بهش نظر بدم . ولی وقتی ګفتند « که مردم حتی نمیدانند که چنین چیزی اصلا در جامعه وجود دارد، چیزی که بیشتر از حد تصور .....» حدس زدم که ایشون اولا هم جامعه ایرانی رو نمیشناسه و هم جامعه غربی به خصوص امریکا را.
خانم مریم کشاورز، یادم میاد بچه بودم و اطرافیان ( اشخاص کم سواد ) از شایعات مربوط به آقایان و خانمهای هم جنس ګرا حرف میزدند! اونها فکر میکردند چون ما بچه هستیم حالیمون نیست ! شما هم فکر میکنید که چون حرفشو با شما نمیزنند حالیشون نیست ؟ حتی یادم هست رومانس دو دختر خانم در رشت به قتل عمد هم کشید و در روزنامه ها هر روز تیتر حوادث بود . اګر هنرمند نتونه از کلیشه ها خارج بشه پس چه کسی میتونه ؟ راه حل فهمیدن ایرانیها این است که اګر دیدید طرف زیادی جا نماز آب میکشه بدونید که کاسه ای زیر نیم کاسه اش هست ! ؟ یعنی تقریبا؟
در ضمن از شما سوال میکنم در پنجاه ایالت امریکا چند تا محله و خیابان هست که هم جنس ګرایان احساس خطر نمیکنند ؟
آره کاملا درسته، وظیفه فیلم سازی اینه که اولا کلیشههای هر اذهان غربی رو تصحیح کنه. فیلم و سینما اصلا برای آینه که کلیشههای ذهنی غربیها رو اصلاح کنه. فیلم ساز هم باید فیلسوف، سیاسی، معلم اخلاق و چهار تا چیزای خوب دیگه هم باشه، فیلم ساز نبود زیاد مهم نیست. این فیلم هم داره آبروی چند هزار ساله ایران رو میبره همون جائی که فیلم بدون دخترم هرگز و سیصد بردن. فیلم ساز هم بهتره که ...اصلا اعدام باید گردد
این نقد نبود. فقط کم مونده فحش بدی. برو نقد نوشتنو یاد بگیر اول بعد بنویس. واژه ی آزادی مصرفی رو از کجا آوری؟ هاها. خدایی هدفت از این نفد چی بود؟