امین ثابتی، کارشناس رسانهای مردمک به بررسی شبکههای اجتماعی و تاثیر آنها در بهار عربی میپردازد
از خرداد ماه ۱۳۸۸ نقش اینترنت و به خصوص شبکههای اجتماعی در اعتراضات مخالفین دولت در کشورهای مختلف از ایران تا سوریه بارها و بارها در رسانهها مطرح شد. به گونهای که در برخی موارد از شبکههای اجتماعی مانند توییتر یا فیسبوک با عنوان عاملهای انقلاب یاد شده است و اصطلاحاتی مانند «انقلاب توییتری» یا «انقلاب فیسبوکی» بر سر زبانها افتاده است.
اما آیا این ادعا واقعا درست است؟ آیا واقعا شبکههای اجتماعی در تغییرات خاورمیانه و شمال آفریقا آنگونه که در رسانههای مختلف از آنها یاد میشود تاثیر داشتهاند؟
در این مطلب به بررسی تاثیر و نقش شبکههای اجتماعی در «بهار عربی» پرداخته میشود و علاوه بر دو سوال بالا به سوالات دیگری که این روزها در بین افراد مختلف مورد بحث قرار گرفته است پاسخ داده خواهد شد.
نقطه شروع بهار عربی
در مورد انقلاب و یا بهار عربی اخبار و تحلیلهای بسیار زیادی نوشته شده است و در مورد نقش شبکههای اجتماعی نیز بسیار صحبت شده است، اما آنچه که شاید در مورد آن زیاد صحبت نشده است، نقطه شروع تمامی آنها بود است که شاید بتوان آن را در تمامی موارد از تونس تا لیبی یکسان دانست.
در تونس خودسوزی یک جوان میوهفروش، در مصر ضرب و شتم و قتل یک جوان توسط پلیس مصر، در لیبی دستگیری یک وکیل، در بحرین قتل یک پسر نوجوان توسط نیروهای امنیتی و در سوریه دستگیری و شکنجهی گروهی از نوجوانان به دلیل نوشتن شعار بر روی دیوار یک مدرسه باعث شعلهور شدن و شروع اعتراضات مردمی شده است.
به همین دلیل و با نگاهی کلی به بهار عربی میتوان گفت که در ایجاد و شروع تمامی انقلابهای عربی، شبکههای اجتماعی نقشی در آنها نداشتهاند و این مردم آن کشورها بودهاند که به دلیل یک اتفاق (ضرب و شتم، بازداشت، شکنجه و قتل) تصمیم به تغییر گرفتهاند، تصمیمی که برای برخی مانند تونس هزینهی سنگینی نداشته است و برای برخی مانند بحرین، سوریه و لیبی هزینههای سنگینی داشته و دارد.
نقش شبکههای اجتماعی و اینترنت
با این حالی که شبکههای اجتماعی در شروع انقلابهای عربی نقشی نداشتهاند، اما نمیتوان عدم کارآیی آنها را زیر سوال برد. این بدان معناست که شبکههای اجتماعی در بهار عربی نقش داشتهاند، اما نه در آن وسعتی که در رسانههای مختلف به آن پرداخته شده است و شاید علت این بزرگنمایی را بتوان به نیاز خود رسانهها به شبکههای اجتماعی که یکی از منابع اصلی آنها برای پوشش اخبار کشورهایی مانند تونس، مصر، لیبی، سوریه و بحرین بوده است دانست.
علت این ادعا نیز به آن برمیگردد که شبکههای اجتماعی بیشتر از آنکه در جهت اطلاعرسانی برای مردم داخل کشورهایی که انقلاب در آنها صورت گرفته است و یا در حال انجام است، اخبار داخل این کشورها را به مخاطبان خارج و رسانههای مختلف منتقل میکنند و نقش آنچنان زیادی در ایجاد تظاهرات و اعتراضات مردمی بر علیهی دولتهای مختلف را ندارند.
به عنوان مثال زمانی که دولت حسنی مبارک به امید آنکه از حضور بیشتر مردم در خیابانها جلوگیری کند، اینترنت را در مصر به صورت کامل قطع کرد، بسیاری از مردم تنها و تنها به دلیل خبرگیری و آنکه چه در حال رخ دادن است به خیابانها آمدند و در نتیجه مردمی بیشتری به صف مخالفان پیوستند که دقیقا برعکس آنچه حسنی مبارک پیشبینی کرده بود که در آن اینترنت عامل سازماندهی تظاهرات است اتفاق افتاد!
به همین دلیل باید گفت که شبکههای اجتماعی برای مردمی که در خیابانها بودند و هستند آنچنان که باید و شاید دارای اهمیت نیست، بلکه این شبکههای اجتماعی برای مردمی که از بیرون به دنبال اخبار و رخدادهای آن کشور بودهاند اهمیت داشته است و به نوعی میتوان اهمیت شبکههای اجتماعی را در اطلاعرسانی دانست.
اطلاعرسانی نیز بدان معناست که شبکههای اجتماعیای مانند فیسبوک فیلمها و تصاویری را به کمک افراد مختلف منتشر و به اشتراک میگذارند که ممکن است در نهایت به دست رسانههای بزرگ در جهان برسد و در مقابل میلیونها بیننده به نمایش درآید؛ و این دقیقا همان نقطهی قوت شبکههای اجتماعی است: «اتصال شهروند- روزنامهنگاران و شهروندان عادی به غولهای رسانهای دنیا» که بهترین مثال در این مورد تصاویر زمان کشته شدن ندا آقاسلطان در تظاهرات خیابانی بعد از انتخابات جنجالی سال ۱۳۸۸ است که یک شهروند عادی با ضبط و انتشار آن در یوتیوب، باعث شد تا این تصاویر را میلیونها نفر ببینند، اتفاقی که شاید قبل از ظهور شبکههای اجتماعی بیشتر به یک جوک و شوخی خندهدار شبیه بود.
به همین دلیل میتوان اینگونه گفت که شبکههای اجتماعی پلی هستند میان شهروندان عادی و رسانههای بزرگ که صدای مردم عادی را بلندتر از پیش کردهاند، نه ابزاری برای ایجاد تغییرات سیاسی در یک کشور.
شبکههای اجتماعی، ابزاری برای ارتباط نه تغییر
همانگونه که در ابتدا گفته شد، بعد از اعتراضات خیابانی در ایران یکی از واژهایی که بارها از سوی رسانههای مختلف و به خصوص غربی مورد استفاده قرار گرفت انقلاب توییتری و انقلاب فیسبوکی بود، اصطلاحاتی که به مرور زمان و براساس صحبتهایی که در بالا شده است تا حدود زیادی زیر سوال رفتند.
به همین دلیل باید گفت که شبکههای اجتماعی ابزاری مناسب برای ارتباط میان مردم هستند، مردمی که میتوانند مخالفین سیاسی یک حکومت باشند و یا یک قرار برای تفریح در یکی از پارکهای شهرشان را تنظیم کنند، اما شبکههای اجتماعی ابزاری برای تغییر سیاسی در یک جامعه نیستند که بتوانند در آن کشور انقلاب کنند؛ زیرا انقلاب و هر تغییر سیاسی در فضای حقیقی یک جامعه روی میدهد نه در یک فضای مجازی که در آن لایکها، رایها و به اشتراک گذاشتنها در حال حرف زدن هستند.
با نگاهی به بهار عربی نیز میتوان به این نکته پیبرد که شبکههای اجتماعی تنها و تنها ابزاری برای اطلاعرسانی بودهاند و نقش اصلی در اعتراضات خیابانی که منجر به سقوط حکومتهای مختلف شده است نداشتهاند، بلکه کشته، شکنجه و یا بازداشت شدن یک شهروند هر یک از کشورهای عربی باعث شعلهور شدن و وزیدن نسیم بهار عربی در آن کشور شده است نه لایکها و به اشتراکگذاریهای شهروندان این کشور.