آیا سلاح هستهای میتواند نقش مثبتی در استراتژی امنیت ملی ایران ایفا کند؟ محمود کیانارثی در این خصوص توضیح میدهد.
گفته میشود که برخی از مقامات سیاسی و کارشناسان نظامی ایرانی بر این باورند که سلاح هستهای میتواند نقش مثبتی در استراتژی امنیت ملی ایران ایفا کند.
به باور آنها، سرزمین وسیع ایران و پاسداری از تمامیت ارضی و مرزهای طولانی آن، در محیطی که به طور سنتی در محاصره دشمنان و رقبای خارجی است، نیازمند قدرتی بازدارنده مانند تسلیحات هستهای است.
به علاوه سلاح هستهای از میزان مخارج گزاف نظامی که برای حفظ مرزهای کشور هزینه میشود خواهد کاست و میتواند صرفه اقتصادی نیز داشته باشد.
ریشههای چنین نگاهی را به مسئله تسلیحات هستهای، جدا از راستی یا ناراستی آن، باید در اعماق تجربه و دغدغههای تاریخی ایرانیها جستجو کرد.
این تجربه تاریخی که در طی رخ دادهای قرون گذشته شکل گرفته، متاثر از ژئوپولیتیک ایران و ویژگیهای هویتی آن بوده است و فهم آن میتواند کلیدی برای حل و فصل مسئله اتمی ایران به دست دهد.
ویژگی هویتی و تجربه تاریخی
ایران به دلیل هویت خاص خود همواره در نوعی تنازع و رقابت با پیرامون ژئوپولیتیک خود به سر برده است.
هویت پارسی ایران آن را در رقابت با اقوام پیرامونی به ویژه ترکها و عربها قرار داده و در عین حال هویت شیعه آن شکافی با اهل سنت در خارج که اکثریت هستند، به وجود آورده است. این دو ویژگی هویتی تاثیر شگرفی در شکل دهی به رفتار سیاست خارجی حکومتهای ایران بر جای گذاشته است.
در کنار این عامل، تجربههای تاریخی نیز در شکل دهی به رویکرد خارجی حکومتهای مختلف در ایران نقشی محوری داشته است.
ایران از قدیم محل گذر راههای تجاری و نظامی و نقطه اتصال آسیا به اروپا بوده و به همین دلیل در معرض هجوم و دست اندازی نیروهای منطقهای و فرا منطقهای قرار داشته است. در طول قرنها اشغال یا حمله از سوی یونانیها، اعراب، مغولها، عثمانیها و روسها تجربه بسیار ناخوشایندی در خاطره جمعی ایرانی بر جای گذاشته است.
در قرن نوزدهم، ضرباتی که از جانب روسها و انگلستان به تمامیت ارضی و استقلال ایران وارد شده است، یکی از سیاهترین دوران تاریخی را برای ایرانیها رقم زد.
انگلیس به منظور ایجاد یک منطقه حائل برای حمایت از مستعمرات خود در شبه قاره هند، افغانستان و بعدها با عقب کشیدن ناوگان نظامی خود از منطقه خلیج فارس، بحرین را از خاک ایران جدا کرد و به همین ترتیب روسیه تزاری بخشهای بزرگی از قسمتهای شمالی ایران را به خاک خود ضمیمه ساخت.
این رخدادهای قرن نوزدهم احساس انزوا را در میان ایرانیها و نگرانی از تهدید اجانب را دو چندان ساخت و با حوادث قرن بعدی در وجدان جمعی ایرانی رسوخ یافت.
تبدیل شدن ایران به آوردگاه قدرتهای جهانی در جریان جنگ اول، اشغال ایران در جنگ دوم جهانی که علی رغم اعلام بیطرفی آن صورت گرفت، کودتای ۱۳۳۲ علیه دکتر محمد مصدق که خوشبینانه سعی داشت آمریکای جوان را علیه دخالتهای انگلیس و روسیه با خود همراه سازد، فصول تاریک روابط ایران با قدرتهای بین المللی را تکمیل کرد.
جدا از تهدید قدرتهای جهانی، ایرانیها کشمکشهای عمدهای با کشورهای همسایه خود نیز داشتهاند.
با ترکها در دوره امپراتوری عثمانی و جنگهای میان صفویه و عثمانیها که قالبی مذهبی، شیعه و سنی، به خود گرفته بود و در دوران معاصر با عراق؛ کشوری که هم در دوران پهلوی و هم در دوران جمهوری اسلامی وارد جنگ با ایران شد.
ثوابت تاریخی
بنیانهای سیاست خارجی ایران معاصر حاصل بر همکنش تاریخی با ویژگیهای هویتی، ژئوپولیتیک و تجربه جنگ و اشغالگری است که در طی قرون در ایران رخ داده است.
تاثیر این ویژگیها چنان بوده است که علی رغم تغییر رژیمها و تحول در سیاست خارجی حاکمان ایران، سیاست همه آنها در تعامل با محیط پیرامونی از نقاط ثابتی پیروی کرده است.
همانطور که هانتر در کتاب «ایران و جهان» به روشنی توضیح میدهد، از اواخر قرن پانزدهم به این سو که ایران به عنوان یک کشور منسجم تبلور یافت، دو موضوع در مرکز رویکرد سیاست خارجی حکومتهای ایران قرار داشته است: حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور.
در سه قرن نخست این دوره، ایران در حال دست و پنجه نرم کردن با دخالت مستقیم خارجی و تلاش برای حفاظت از مرزهای خود بود و در دو قرن بعدی در معرض تهدید استقلال خود از سوی نیروهای خارجی.
این دو موضوع بنیان سیاست تعامل با خارج و سرچشمه شکل گیری راهبردهای دیپلماتیک مشابهای در طی تاریخ کشور بوده است.
سیاست موازنه مثبت که امیر کبیر آن را پایه ریزی کرد تا مانع از دخالتهای مخرب روس و انگلیس در امور کشور شود تا سیاست موازنه منفی دکتر محمد مصدق در برابر شوروی و انگلیس، سیاست «ملی گرایی مثبت» محمد رضا شاه پهلوی تا شعار نه شرقی و نه غربی دوران جمهوری اسلامی و پیگیری سیاست عدم تعهد به قطبهای بین المللی، همگی راهبردی یکسان بودند که از میراث تاریخی ما و تردید در نیات قدرتهای خارجی سرچشمه گرفتهاند.
این ثوابت چنان پررنگ هستند که حتی تغییر ایدئولوژی دستگاه حاکم مانع از پنهان ماندن جوهر این سیاستها از چشم ناظران تیز بین نمیشود.
در دوران مصدق یا شاه این سیاستها روکشی سکولار و ملی گرایانه داشت و در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی، رنگ و بویی اسلامی به خود گرفت؛ اما محتوای همه آنها از دو عامل متاثر بوده است: حفظ تمامیت ارضی و استقلال.
برنامه هستهای جمهوری اسلامی
سیاست خارجی جمهوری اسلامی و برنامه هستهای آن را نمیتوان بدون در نظر گرفتن این زمینه تاریخی فهم و تحلیل کرد.
در سه دهه گذشته، ایران یک جنگ بسیار پر هزینه را که از سوی عراق صدام حسین و با پشتیبانی آمریکا آغاز شد پشت سر گذاشته است.
همچنین جمهوری اسلامی تا آستانه جنگ با طالبان حاکم بر افغانستان نیز پیش رفت که دلیل آن اقدامات خصمانه طالبان علیه شیعیان افغانستان و قتل دیپلماتهای ایرانی توسط طالبان در مزار شریف بود.
در کنار آن، تهدید امنیتی مداوم از سوی آمریکا و اسرائیل و تنش با کشورهای عربی خلیج فارس، پاکستان، روسیه، آذربایجان و ترکیه همیشه در سی سال گذشته ذهن حاکمیت ایران را به خود مشغول کرده است.
در سایه تضاد سی ساله با آمریکا، استقرار نیروهای آمریکایی و سربازان ناتو در مرزهای ایران و در منطقه خلیج فارس باعث شده تا مسئله دخالت خارجی و استقلال کشور جایگاه تاریخی خود را در ترسیم چارچوب سیاستهای نظامی و دیپلماسی جمهوری اسلامی حفظ کند.
رویکرد به برنامه هستهای ایران، از منظر تاریخ روابط پر تلاطم ایران با قدرتهای خارجی و نگرانیهای امنیتی این کشور، که فراتر از حاکمیت کنونی جوهر سیاستهای نظامی و دیپلماسی آن را تشکیل میدهد، میتواند زمینهای برای حل و فصل پرونده هستهای جمهوری اسلامی فراهم آورد.
از اینرو مسئله اتمی جمهوری اسلامی نیازمند رویکردی کلان است که به نگرانیهای امنیتی ایران پاسخ داده و تضمینی برای عدم حمله نظامی به آن فراهم آورد.
با این حال فقدان تعامل مستقیم میان ایران و آمریکا و آمیخته شدن روابط دو حکومت به داستان سراییهای امنیتی و اسطورههای شیطانی و شرارتی، نه تنها بر جوهر مشکلات و مشترکات ایران و آمریکا پرده کشیده بلکه مانع از آن میشود که جامعه بین المللی بتواند پرونده اتمی ایران را به مسیر منطقی آن بازگرداند.