آرش غفوری، روزنامه نگار سیاسی، نگاهی دارد به انتخابات پیش روی مجلس ایران و صفکشی نیروهای سیاسی داخل ایران
هنگامی که مردم معترض پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۸۸، برای اعتراض به خیابان آمدند، گروهی از بزرگان محافظه کار این قیام را «اصلاحات سبز» در خیابان نامیدند.
آیت الله خامنهای، رهبر عالی نظام هم، تظاهرات معترضان را «اردوکشی خیابانی» نام نهاد و آنها را از این کار بر حذر داشت. هرچند بزرگان محافظه کار در ایران فراموش کرده بودند تا به خاطر آوردند بخش عظیمی از آنچه انقلاب و میراث آن خوانده میشود محصول همین حضور در خیابان است و اتفاقاً پروپاگاندای رسمی نظام برای اعلام رسمی پایان جنبش سبز، خودش هم محصول یک اردوکشی خیابانی در تهیه «نمایشنامه ۹ دی ۸۸» بود.
با اینحال از خرداد ۸۸ تا امروز، سبزها در شکل اصلاح طلبی به شیوه خاتمی، مسئله خود را با نظام موجود حل نکردند و دولت مستقر را به رسمیت نشناختند. آنها اگرچه پیشنهاد مصالحه و پیش شرط حضور انتخاباتی خود را به صورت علنی مطرح کردند، اما به دلیل عدم استقبال نظام، ترجیح دادند وارد بازی انتخابات نشوند.
تقریباً احزاب اصلی اصلاح طلب و افراد شاخص آنان اعلام کردهاند که در انتخابات شرکت نخواهند کرد. جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، شورای هماهنگی جبهه اصلاحات و افراد شاخصی چون محمد خاتمی و محمد موسوی خوئینی حتی گفتهاند که اصلاح طلبان نباید در انتخابات لیست داشته باشند. حتی ۳۹ زندانی سیاسی از درون زندان اوین اعلام کردند که انتخابات پیش روی، غیرقانونی است و نباید در آن مشارکت کرد.
با تمام اینها اما، اصلاح طلبان یا حداقل بخشی از آنان که درون نظام حاکمیتی موجود، هنوز ریشههایی دارند، حرف و صحبتی از تحریم انتخابات به میان نیاوردهاند. مطابق یک اصل نانوشته و یک سنت گذشته، تحریم انتخابات در ایران به منزله رو در رو قرار گرفتن با حاکمیت و ضدیت با نظام تلقی میشود. نه اصلاح طلبان و نه حتی نظام در شرایط فعلی که با تهدیدهای بسیار رو به روست، هیچ یک تمایل ندارند در فاز تحریم بازی کنند، به عبارت دیگر، عدم شرکت در انتخابات برای اصلاح طلبان دارای یک پیام سیاسی است که نظام را در شرایط فعلی آن مورد انتقاد قرار میدهند، اما از اصلاح نظام و بازگشت به کنشهای دموکراتیک هنوز ناامید نیستند.
فارغ از ارزش گذاری آنکه صرف تاکید بر تحریم انتخابات تا چه حد در پیشبرد ارزشهای اصلاح طلبانه و حتی جنبش سبز تاثیر مثبت دارد، کنش و واکنش سبزها و اصلاح طلبان در شرایط فعلی با توجه به پیش بینی آنها از نتایج انتخابات نیز هست. انتخاباتی که طیف میانه رو یا سنتی، درون مجموعه اصول گرایان در شرایط فعلی در ضعیفترین موقعیت تاریخی خود قرار دارد و هیچ بعید نیست با طی شدن روال معمولی انتخابات، بازی را به دو گروه دیگر یعنی نزدیکان به مصباح یزدی در جبهه پایداری و طرفداران اسفندیار رحیم مشائی در جریان انحرافی ببازند. اگر این اتفاق به هر صورت، با تقلب یا بیتقلب، محقق شود، دیگر اصلاح طلبان تنها بازندههای شرط بندی نظام برای آینده سیاسیاش نیستند؛ بلکه اصول گرایان میانه رو هم که در طول دو سال گذشته با احمدینژاد و حامیانش مماشات کردند و هیچگاه راضی به ریاست جمهوری مجدد او نبودند، خود از صحنههای انتخاباتی کشور حذف خواهند شد.
اصول گرایان میانه رو اما یک بار دیگر و پس از ۲ خرداد و انتخابات مجلس ششم، از نهادهای انتخابی حذف شده بودند، اما آن روز حضور اصلاح طلبان و ایجاد حاکمیت دوگانه باعث شده بود که میانه روهای اصول گرا، اجازه بازی در زمین اصلاح طلبان را پیدا کنند. همین میانه روها بودند که زمینه شهرداری محمود احمدینژاد و معروفیت او را فراهم آوردند، به امید آنکه به اسم اصول گرایی و با معرفی الگویی افرادی مانند احمدینژاد در شهرداری تهران، خودشان ریاست جمهوری را بر عهده بگیرند. آرزویی که برای آنان محال ماند تا احمدینژاد رئیس جمهور شود. اما وقتی که پیروز شد، به این اصول گرایان اعتنایی نکرد و با آنها همانند اسباب بازی رفتار نمود. امروز هم اگر به هر طریقی، بتواند این اصول گرایان میانه رو را از حاکمیت حذف کند، اصول گرایان میانه رو را کاملاً به حاشیه خواهند راند و اجازه بازگشت آنها را برای هیچ وقت صادر نخواهد کرد.
تنها در این چنین شرایطی است که اصول گرایان میانه رو متوجه کلاه گشادی که بر سرشان رفته است خواهند شد. به همین دلیل دست نیاز به سوی اصلاح طلبان دراز خواهند نموذ. اصول گرایان میانه رو که همان طیف سنتی اصول گریان هستند، از پایگاه مردمی برخوردار نیستند، پیروزهای پیشین انتخاباتیشان مدیون نظارت استصوابی و رد صلاحیتهای رقیب بود و در عین حال به دلایل تاریخی توان بازتولید خودشان با شعارها و برنامههای جدید را نیز در شرایط حاضر ندارند. احمدینژاد، آنان را از صحنه سیاست در ایران حذف میکند و تازه آن روز است که متوجه میشوند، حذف خودشان پس از حذف ظاهری اصلاح طلبان، به معنی استحالهای از درون برای انقلاب است.
اصلاح طلبان و جنبش سبز اما، تنها گروهی هستند که به طرق قانونی و از طریق روشهای دموکراتیک توان رقابت با طیف احمدینژاد و حامیان ظاهری و باطنیاش را دارند. اینجاست که محافظه کاران اصول گرا، سبزها و اصلاح طلبان را به همراهی میخوانند تا به تکرار اصلاحات در خیابان بپردارند، اما این دفعه دیگر اصلاحات خیابانی جنبش سبز، اردوکشی خیابانی نامیده نمیشود. نظام در کلیت آن برای مواجه با جریان احمدینژاد و پیروزی محتمل آینده وی در انتخابات مجلس و حتی ریاست جمهوری به اصلاح طلبان محتاج است.
اصلاح طلبان از نیاز نظام به خود اطلاع دارند. گیرم که نظام هنوز در چنبره قدرقدرتی گرفتار است و میپندارد که این بازی جدید را هم میتواند مدیریت کند. اما آن هنگام که نظام، واقعاً موجودیت خود را در خطر ببیند، این تنها اصلاح طلبان هستند که توان دفاع از وضعیت موجود را دارند.
تجربه دو سال اخیر به خوبی بیانگر آن است که نظام توان مدیریت انشعاب درون اصول گرایان، دو و چند تکه شدن آنان و همچنین اختلافات فکری و عقیدنی آنان را ندارد. در حالی که تمام گروههای اصول گرا از لیست واحد اصول گرایان سخن میگفتند و در این میان از تک ستاره سنتی خود، محمدرضا مهدوی کنی، هم مایه گذاشتند، هنوز که دو ماه تا انتخابات باقی مانده است، زمزمه سه فهرست انتخاباتی جداگانه از درونشان به گوش میرسد. فهرستهایی که انتخابات را به نفع جبهه پایداری و جریان انحرافی رقم خواهد زد. در عین حال دولت و شخص محمود احمدینژاد هم غیر قابل کنترل به ارائه برنامههای خود مشغول هستند و عملاً کلیت نظام را مورد اعتنا قرار نمیدهند.
به این دلایل است که اصلاح طلبان و چهرههای شاخص آنان که تاکنون چند باری فریب بازیهای دلبرانه نظام را خوردهاند، این بار دیگر کوتاه نمیآیند. شروط انتخاباتی خود را بیان میکنند و در کلیت از این شروط دفاع هم میکنند. با اینحال تمام پیوندهای استراتژیک را نیز نمیگسلند. به هر حال هر دو طرف به هم احتیاج دارند. نه از آن جهت که دیدگاههای فکری آنها یکسان است، بلکه بیشتر از آن رو که بالاخره قرار است روزی اصول گرایان سنتی رانده شده از قدرت، امیدوار باشند تا اصلاح طلبان با مشروعیت مردمی و توان خیابانی جنبش سبز، جلو ترکتازیهای دولتیان و حامیانشان را بگیرند.
برای اصلاح طلبان آن روز، روز مذاکره با شیطان در وسط جهنم است. همانگونه که زمانی جواد لاریجانی یکی از ایدئولوگهای جناح سنتی اصول گرا گفته بود که اگر لازم باشد باید با شیطان در وسط جهنم هم مذاکره کرد. امروز اما برای اصلاح طلبان، همین اصول گرایان مصداق شیطان و مذاکره با آنان، مذاکره در جهنم است. دیداری که دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. اصول گرایان، میوه ممنوعه را خورده و از بهشت اصول گرایی رانده شدهاند، جهنم اصول گرایی اما، پس از انتخابات مجلس در شکل و شمایل جبهه پایداری و جریان انحرافی پیش روی آنان است.